کاشان نیوز: این روزها تب فوتبال جام جهانی 2014 برزیل تمام ساکنان کره زمین را به خود مشغول و توجه رسانهها را برای خبر رسانی و کسب درآمد به خود جلب نموده است. تیم ملی ایرآنهم برای چهارمین بار بهعنوان یکی از 32 تیم حاضر در این مسابقات نگاههای مشتاقان به ورزش ایران را به سرزمین قهوه دوخته است. فوتبال این پدیده قرن بیستم جهان که از دیربازهمه را علاقهمند به خودکرده و حتی سهراب سپهری «احساسیترین شاعر ایران را نیز به وادی این مستطیل سبز کشانده بود که حاصل عشق به فوتبال این شاعر و نقاش کاشانی را در زمان حیاتش دستبهقلم کرده و نامهای را به نشریه کیهان ورزشی نوشته است. سهراب در این نامه در کنار انتقادهای دلسوزانهاش از هجوم لغات بیگانه به زبان پارسی آنقدر کارشناسی شده و موشکافانه موضوعات روز فوتبال ایران را ذکر کرده که بعد از گذشته 43 سال هنوز این مشکلات در فوتبال ایران حلنشده است.» عادل فردوسی پور مجری و کارشناس مشهور فوتبال ایران دریکی از معدود مصاحبههایش از این نامه به نیکی یادکرده و خاطرنشان میکند که در ایران فقر کارشناس فوتبال وجود دارد اما اگر سهراب سپهری زنده بود او را بهعنوان کارشناس به برنامه 90 دعوت میکردم. در روزهایی که فقط دو تابلو از نقاشیهای سهراب در حراجی بزرگ تهران به قیمت سه میلیارد و 400 میلیون تومان فروخته شد تا در ایران رکورددار باشد سایت خبری کاشان نیوز نامه این هنرمند کاشانی را که در سال 1350 به مجله کیهان ورزشی نوشته است را در ایام جام جهانی 2014 برزیل بازنشر میکند.
هفتهنامه محترم کیهان ورزشی:
به مجله شما علاقهمندم، تنها نشریه فارسی است که میخوانم، بهاندازه کافی با کتابها و مجلات فرهنگی سروکار دارم. آنچه میخوانم به قلمروی دیگر مربوط است، چون کارم چیزی دیگر است، حاشیه نروم، حرفهایی دارم، از حرفها شروع کنم آنهم به ترتیب و در پی ارقام:
1- کلمه فوتبالیست را از کجا آوردهاید؟ در فارسی کلماتی ساختهایم مثل «فیلمساز»، در اینجا ریشه یک فعل را گرفتهایم و دنبال یک واژه فرنگی گذاشتهایم اما در ترکیب این کلمه تابع دستور زبان خودمان بودهایم. شما «فوتبالیست» را از فرنگیها گرفتید و یا با ابتکار خودساختهاید؟ برای ما ساختهاید و یا به خاطر آنان؟ و تابع چه دستوری؟ همینطور واژه «گلر» را؟
2- آیا بهتر نیست پارهای را با حروف لاتین هم بنویسید؟ البته خوانندگان شما میدانند «جرج بست» را چگونه تلفظ کنند؛ اما "Everton" را چطور؟ بارها شنیدیم که این نام را ارتون (به ضم الف و سکون را) تلفظ کردهاند.
3- نویسندگان شما گاه مینویسند «سنتر فوروارد» و گاهی «سانتر فوروارد». یکبار «بریان کید» و بار دیگر «بارایان کید». آیا تلفظ کلمهای واحد آنهم در اینگونه موارد همیشه همان نیست؟
4- صبح شنبه در کیهان ورزشی میخوانیم که روز پیش تماشاگران امجدیه بیستوپنج هزار نفر بودهاند، عصر در صفحه ورزشی روزنامه کیهان، سخن از بیست هزار نفر در میان است. آیا برای تعیین ارقام درست راهی نیست؟ مگر تعداد بلیتهای فروش رفته را نمیتوان پرسید؟
5- قیمت بلیتهای امجدیه بر چه مبنایی بالا و پایین میرود؟ یک روز پنجشنبه بهای بلیت زیر جایگاه صد ریال است و درست فردای آن روز قیمت آن به دویست ریال میرسد، چه حسابی در کار است؟ اگر اهمیت مسابقه مطرح باشد پس بااینهمه تیم که بازی هرکدام در سطح خاصی است، قیمت بلیت زیر جایگاه باید پنج ریال و پانصد ریال نوسان پیدا کند، نکند عوامل جوی هم مؤثر باشد، خودتان میدانید که در سرزمینهای دیگر بهای بلیت مسابقات نمیتواند چنین نوسانهای تند و نابهنگامی داشته باشد.
6- چه میشد اگر ما بهای اشتراک بلیتهای مسابقات را به فدراسیون و یا باشگاهها میپرداختیم و آنها بلیت مسابقه را برای ما میفرستادند، چه موانعی بر سر راه موضوع اشتراک هست؟ در کشورهای پیشرفته چه میکنند؟
7- چرا بلندگوی امجدیه قبل از هر مسابقه اسامی بازیکنان و داوران را اعلام نمیکند، مگر این کار چقدر وقت گوینده را میگیرد؟ این را چطور باید یادآوری کرد؟
8- جمعهها درست در همان وقتیکه در امجدیه مسابقه فوتبال در جریان است، تلویزیون ملی فیلم مسابقات فوتبال را پخش میکند. آیا مسئول برنامه ورزشی تلویزیون تا این حد ازآنچه درزمینهٔ ورزشی میگذرد بیخبر است؟ و نمیداند که علاقهمندان واقعی برنامه او همان تماشاگران امجدیهاند؟ اگر میسر است این را از مجله گوشزد کنید.
9- آیا بهتر نیست کیهان ورزشی هر هفته برنامه مسابقات فوتبال را به اطلاع خوانندگان خود برساند؟ این کاری بود که درگذشتهها میکرد و کاری درست بود، انگار جواب خود را باید در بینظمی کار فدراسیون جستجو کنم؟
10- مفسرین ورزشی که زیر جایگاه مینشینند تا آنجا که ما دیدهایم، کمتر به جریان بازی توجه دارند، حرف میزنند، شوخی میکنند، میخندند. تفسیر و گزارش آنان تا چه میزان میتواند دقیق باشد؟ وقتی تمام دقایق بازی را در مجلهای شرح میدهند، جز اینکه فکر کنم از روی نوار مسابقه نوشتهاند چارهای ندارم. آیا چنین نیست؟ و یا اینکه من قادر نبودم در جمع پرهیاهوی خبرنگاران، نویسندگان دقیق و تیزبین را هم زیر نظر داشته باشم؟
11- چرا هیچوقت کار یک داور را بررسی نمیکنید و همه جنبههای خوب و بد آن را بازنمینمایید؟ مگر انتقاد درست داوری مجاز نیست؟ چه کس باید داور را به خوب و بدش آگاه کند؟ اگر بازنمودن لغزشهای یک داور اعتقاد مردم را نسبت به او سست میکند، چهبهتر که این اعتقاد سستی گیرد. چرا باید مردم به داور بد، اعتقاد بیجهت داشته باشند؟ اما جنبه مثبت قضیه را هم در نظر باید گرفت. شاید انتقاد اصولی شما مددکار داور بود و قدرت داوریاش را افزونی دهد، همیشه این تماشاگران نیستند که در سر راه داوری خوب، سنگ میاندازند. مگر همین داور مسابقه تاج – عقاب (در روز جمعه اول بهمنماه) اعصاب همه ما را در امجدیه به بازی نگرفت. از شما میپرسم، اگر همین داور بازهم داوری یک مسابقه را به عهده بگیرد و سطح داوریاش همان باشد، واکنش کیهان ورزشی چه خواهد بود؟ تعبیر «داوری ضعیف» و یا «داوری پر سوت» ارزش انتقادی ندارد، این را قبول کنید.
12- جزو مبانی انتخاب مرد فوتبال سال، اخلاق و نیکرفتاری را نیز بهحساب آوردهاید؛ اما فکر نمیکنید مرد فوتبال نمیتواند لزوماً مرد اخلاق هم باشد؟ چهبهتر که یک بازیکن خوب خصایص اخلاقی خوب هم داشته باشد اما شما میخواهید در عرصه فوتبال قهرمان اسطوره انتخاب کنید. توجه به شایستگی اخلاق انتخاب شمارا مشکوک میکند. درست مثل این خواهد بود که تابلوی بد یک نقاش را به خاطر اخلاق پسندیده نقاش آن درخور ستایش بدانید، با معیارهای اخلاقی، نه هنر را میتوان سنجید و نه ورزش را، خود بهتر میدانید که چه بسیارند بازیکنان خوب که خشن و عاصی و پرخاشگرند. جرج بست چندان ملایم و نیکرفتار نیست بااینهمه توپ طلایی میگیرد. وقتیکه در چند شماره کیهان ورزشی نظریات مربیان و داوران را برای انتخاب مرد فوتبال میخواندم، چند سؤال را برای خود مطرح کردم: این آقایان متخصصان تا چه پایه در جریان مسابقات هستند؟ آیا بستگی آنان به باشگاه خاص و یا دوستیشان با افرادی معین در اظهارنظرشان بیتأثیر بوده است؟ آیا توجه به عامل اخلاقی نیز سابقه ورزشی پایههای این انتخاب را تا حدی سست نکرده است؟ هیچکدام از این آقایان به بازی خوب اکبر افتخاری توجه نداشتهاند اما از مصطفی عرب نامبردهاند که بازیکنی است متوسط ولی باانضباط و یا همایون بهزادی که در شرایط امروزی بازیاش ضعیف است. اگر انتخاب مرد فوتبال «سال» مطرح است، انگار نباید روی سوابق یک بازیکن تکیه کرد.
13- با تعصب بیپایه چه باید کرد؟ هم راننده تاکسی طرفدار تیم پرسپولیس است، هم شاگرد بقال، هم دانشجو و هم کارمند اداره. بسیار خوب، هر کس میتواند علاقهاش را به چیزی ببندد، اما علاقه داشتن هم دلیل منطقی میخواهد. اهالی منچستر حقدارند طرفدار تیم های شهر خود باشند، مردم لیدز بجاست که تیم خود را دوست بدارند، ساکنان چلسی طبیعی است که بیشتر از تیم خود دفاع کنند؛ اما در شهر شما و من، یک بت همگانی پیدا میشود، دلبستگی مسری است و طرفداری، اتفاقی و بیدلیل صورت میگیرد. خواهید گفت: چه اشکالی دارد؟ حرفی ندارد، اما وقتیکه در امجدیه نشستهاید، این طرفداری و تعصب محیطی نامطلوب ایجاد میکند و شما نمیتوانید بهدلخواه تماشا کنید. من هم مثل شما از تیم پرسپولیس بازیهای خوبی دیدهام اما سرانجام- مثل کسان دیگری که میشناسم – تصمیم گرفتم روزهایی که تیم پرسپولیس بازی دارد به امجدیه نروم. شور و هیجان تماشاگر چیزی گیرا و پسندیده است و اگر نباشد میدان ورزشی نه جان دارد و نه معنی، تشویق بیحساب تماشاگران، بچههای پرسپولیس را نمایشگر و شاید خودنما بار آورده است. اینان از تماشاگران آشنای خود کمبودی بزرگ دارند، انگار احساس غریبی میکنند. وقتیکه قیافه گریآن همایون بهزادی را پس از مسابقه در مسجدسلیمان روی صفحه کیهان ورزشی دیدم، با خودم گفتم چه چیز جز تر و خشککردن تماشاگران تهرانی، این بچه را چنین عزیزدردانه بار آورده است؟ زیاد نوشتم این را میدانم، اما اگر بگویم این تنها نامهای است که در تمامی عمرم به یک نشریه ورزشی نوشتهام، شاید مرا از این اطناب معذور دارید.
مرسی ! کاملا به جا بود