کاشان نیوز- سعید غلامیان: به دست خود درختی مینشانم/به پایش جوی آبی میکشانم
…
بدون تردید در طول زندگیم یکی از تاثیر گذارترین اشعاری که در دوران کودکیام شنیده و خوانده بودم این شعر زنده یاد «عباس یمینی شریف» بود.
شعری که به قول امروزیها یکی از نوستالژیهای نسل ماست. این شعر در زمانی سروده شد و در کتاب درسی دبستان جای گرفت که بحرانهای زیست محیطی ملی و بینالمللی رخ ننموده بود. آب با بحران روبرو نبود و اثری از تنگنای فضای سربی نبود که توسعه فضای سبز را تشویق و توجیه کند.
نسل ما اگر چه در روستاها یا شهرهای سرسبز روستا گونه متولد شد ولی متاسفانه رو به فرهنگ شهرنشینی آورد و کلان شهرها را بنیاد کرد. و به دنبال آن دود و سرب و آهن وسیمان از عمق معادن برکشیده و بر سر ما و کودکان نسل بعد از خود گسترد.
امروزه کودکان وقتی چشم میگشایند یک دستگاه رایانه (کامپیوتر) در برابر چشمانشان میبینند و دنیایشان میشود همین شیئ زبان نفهم فریبنده که بدل به نماد وسمبل هوش و دقت و علم و… و البته سرعت شده است! سرعت قاتل جان و روح وروان نسل امروز! دیگر با پیشرفت تکنولوژی، دستگاههای همراه (پرتابل) هم مزید بر همهگیری این یار وسوسه انگیز جدانشدنی شده است.
یک شب که خانه یکی از دوستانم بودم، دیدم که پدری در یک آپارتمان ۶۰ متری که صدای غرش موتور و بوق اتومبیلها فضای خانه را تسخیر کرده بود، وقتی خاطرات دوران کودکیاش را برای دختر خردسالش تعریف میکرد واز چشمه سارها، دشتهای سرسبز، جوی روان جلو باغ پدربزرگش و درختان مو و میوه را بعنوان قصه میگفت، چه اعجاب و شیفتگیای در چشمان کودک معصوم موج میزد،… و چه اشکی در چشم پدر!
خاطراتی شیرین و دوست داشتنی برای آنها که در شهرها بودند حضور درییلاقات همان شهرها بود که خدا را شکر کاشانیها هنوز از این نعمت متنعماند، اما برای شهرهای بزرگ همچون تهران، ییلاقات وباغهای ابن بابویه و بیبی شهربانو و شمیرانات و لواسان و جاجرود و… بدل به افسانه شده است. امکان ندارد شهری را نام ببریم که در آن روزها از این ییلاقات بیبهره باشد. اما امروز چه؟
آنها هم که در روستا به دنیا آمدند خاطرات خروسخوان سحری و وزش نسیم صبحگاهی و جویهای روانِ آب وسایهسار خنک درختان و باغهای میوه و گلستان…. ثروتی عظیم محسوب است که هرگز و منبعد کسی همه آنها را در یک جا تجربه نخواهد کرد.
روستاهایمان را با تعجیل به شهر بدل کردیم تا رفاه را با نوگرایی در تجملات تصنعی ماشینی بدست بیاوریم. اما دیدیم که آسایش و رفاه اززندگی رخت بربست به تاوان ستمی که بر مادر طبیعت روا داشتیم، و متاسفانه هنوز آبادانی را در ساختن سد و استخر و لوله کشی آبهای سطح الارضی و تغییر پوشش گیاهی و تولید میوه های گلخانهای که متکی بر پروتئین و سموم شیمیایی هستند و پرورش دام متکی بر ویتامین و پروتئین مصنوعی و لقاح مصنوعی و…. بریدن درختان و مراتع و… جستجو میکنیم، جستجویی که جاهلانه هر روز مصرتر دنبال میکنیم اما نمیدانیم که این نفرین همچون تارهای چسبناکی است که بر دست و پای خود افزونتر میپیچیم. همچون معتادانی که برای نشئگی بیشتر به مصرف بیشتر روی آورده ولی خماری سهمگینتری نصیبشان میشود!
در شهر کاشان به درختان و فضای سبز نگاه کنید، چمن کاشتهایم که اگر هر روز آب را بر روی آن ول نکنیم روز دیگر زرد و خشک خواهد شد، آبی که به مدد الکترو موتورهای برقی و مکانیکی از دل زمین به زور بیرون میکشیم و درختان سروی که باری به هر جهت برای سبز نگهداشتن شهر در چهار فصل، کاشتهایم و اثری از جوی آب در پای آنها نیست و گاهی با تانکر به شکلی خشونت بار آبیاریشان میکنیم تا نیمه جان فقط بمانند.
روزی را در تقویم به نام روز درختکاری نوشتهایم و در این روز درخت توزیع میکنیم و تعریف و تمجید میکنیم و خیالات میبافیم تا شهر رویاهایمان سر سبز و خوش آب و هوا باشد.
خواستههای ما تغییر کرده است، اتومبیل های مدل بالا را با هر بدبختی و وام و قسطی که لازم باشد میخریم و برای خانههامان انواع و اقسام لوازم بی مصرف لوکس تهیه میکنیم، کودکانمان را بجای طبیعت در قفس تنگ تکنولوژی محبوس کرده و راهی برای شناخت طبیعت و دوستی با او فراهم نکرده ایم.
صنعت در اولویت اول زندگی قرا گرفته اما دریغ از اندکی تأمل برای مام زمین! و کاش همین عدم تأمل بود، تخریب سرزمینی، تخریب مراتع برای باغ هایی که محصولات صنعتی تولید کنیم، گسترش معادن سنگ برای تزیینات مدرن، ساخت استخر و سد و لوله کشی آبها برای اینکه طبیعت از این آب کمتر استفاده کند! ما در برابر گشاده دستی طبیعت ممسک و بخیل شدهایم، مصرف و سرعت دوعامل بدبختی بشر است که هر روز فزونتر میشود. و از طرفی دیگر حذف درخت و مرتع که سرچشمه حیات است علیرغم تبلیغات رسانهها و سخنرانیهای سیاستمداران به شدت ادامه دارد…
سپاس