کاشان نیوز- ابوالفضل شاهی: چه افسوس بزرگى است که فصل گفتوگو با استاد کتاب اتاق آبى کامل نیست. گویى اشاره به گفته خود او دارد که کمال را در ناکامل میجوید و اینکه ناگفته در خیال ما باید شکل بگیرد مانند هایکو که بیشتر در سپیدى کاغذ است و حاصل اینکه یکى از بهندرت متنهایی که توسط یک نقاش ایرانى درباره نقاشى نوشتهشده، نیمه است.
نقدى دقیق و تمجیدوار درباره نقاشى و هنرمند شرقى که نخواندن آن بر هر نقاش ایرانى حرام است. بعد از اتمام فصل متوجه میشویم که هم استاد و هم شاگرد خود سپهرى بودهاند. متن ابتدا با سؤال شاگرد شرقى از استاد غربیاش آغاز میشود ولى بعد از چند صفحه این استاد غربى است که در جایگاه شاگرد نشسته و مقهور شاگرد شرقى است و گاه نیازمندانه سؤال میکند و در انتها فقط مستمع شاگرد سابق و استاد فعلیاش میشود و چنان استاد شرقى از هنر گذشتهاش میگوید که به استاد سابق و شاگرد جدید حتى فرصت قورت دادن آب دهانش را هم نمیدهد و لابهلای حرفهای استاد شرقى، صداى ضعیف استاد غربى شنیده میشود که از شاگرد شرقى میخواهد از نقاشى ایرانى بگوید:
نگارنده مینیاتور دور و نزدیک را یکسان میپاید. دل از هیچ نقشى برنمیکند. وى فاصله ساز نیست. گلى را اگر بر پشتهای دور جا میدهد به دل نزدیک اوست . عمارت بر نقشه معمارى به پا نیست بر طرح ازلى خود نشسته است. عمارت اندرون ندارد و عمارت را با سنگ و آجر و کاشى نکردهاند، باکیفیت اینها بالابردهاند. آدمى که در سراپرده نشسته در مفهوم سراپرده نشیمن گرفته، گنجایش به سراپرده نیست. مکان را صاحب نمیتوان شد. از مثالات مقیده است. به بیرون گسترده نیست از نگاه تا انتهاى روان پهن است. ذات گوزن بر ماهیت صخره قرار دارد. آفتاب اگر هست بهپای اشیا سایه نیست. آتش به گردابرخود پرتو نمیپاشد … آدم عکس خود را در آب نمیبیند تا صفاى حوض به هم نخورد. برف میبارد اما دانههایش حجاب چهره پیکرهها نیست … تندیس نگارگر ما تن ندارد اما شبح نیست. آدم اشارتى به حضور آدم است علامت است و علامت را نیاز به حالت نیست از آلودگى مبراست. سرو مینیاتور سرو بوستان نیست واژه صورى سرو است … رخسار ایرانى نقش رخساره نمیزند. چشم و گوش و دهان نمیکشد. نکته چشم و گوش و دهان را بر پرده مینشاند. رخساره از آنکس نیست نقش یک بت نهان است. عناصر پرده او رموز مصورند و درجایی دیگر میگوید مونه گرفتارترین هنرمند غربى است. بندى بیقرین هرلحظه زمان است. جایى که هنر اروپا یک آن زمان را یک رفتار بازایستاده را یا یک اثر نور را ترسیم میکند، هنر شرق یک چگونگى مدام را بازمینماید. وى با مفهوم پاروکشا آشناست که هرچه نگارهای بیشتر راستگوی طبیعت باشد بیشتر دروغ میگوید. در پرده ما شرقیان، غربى میسنجد، برمیگزیند. در گزینش فدا کردن است نگاه غربى بخشنده نیست…
• میان پرنده و پرواز، فراموشى بالوپر است
نقاشى سپهرى بى انسان است. در جهان نقاشى سپهرى هنوز آدم خلق نشده است و همیشه صداى باد میآید از لابهلای درختان سپیدار که در بیابانهای اطرافش، هرکجا جوى آبى هست از پاى آن به آسمان رفتهاند. شکافى میان جاندار و بیجان نمیبیند. گاه یک خال در پرده نقاشى بیشتر حرف دارد تا نقش یک انسان. (از نامهها) فرزدستى او را مجال آدم کشى نبود که مرز آدم کشى و آدم کشى بسیار باریک است. در اتاق آبى میگوید: «در هنر مغرب زمین تلفیق (composition) سخت موردنظر است و این تلفیق عقلى است. دستکم از رنسانس بدین سو تلفیق عقلى حتى سرشت شاعرانه شاگال را خواهان خودکرده. نیاز تلفیق او را (شاگال را) وامیدارد تا کله زنى را از تن جدا کند. (جنایتى که هیچ هنرور شرقى نکرد) بدان سبب که درست در همان مکان فضایى خالى نیاز داشته است.»
پرده سپهرى نقش خاورى دارد و هرچه پیشتر میرود دورتر میشود و به گوش هنرمند خاور دور فرو خواندهاند که ده سال خیزران را بررسى و طراحى کن تا جایى که خود به خیزران بدل شوى اما آنگاهکه سرانجام در ترسیم آن کامیاب شدى، فراموش کن که از طبیعت سرمشق میگیری . سپهرى طبیعتگرای شرقى است و آن نه به معناى ناتورالیسم است. او شاید طبیعیترین شاعر معاصر است و شاعر و طبیعت همیشه دست در گردن هم داشتهاند. حال این شاعر میتواند شکسپیر جزیره باشد (تو اى طبیعت، الهه منى و خدمتگزارى من بسته به قانونهای تو است) یا مولوى بلخ (ساعتى بادم خطیبى میکند/ ساعتى سنگم ادیبى میکند/ باد با حرفم، سخنها میدهد/ سنگ و کوهم فهم اشیا میدهد). شوق طبیعت او را رها میکند و از انبوهى ذهن به روانى لسان میرسد. شعرهاى پیچیده اغلب به آب گلآلوده میمانند. بهعمد گلآلودند تا ژرفتر جلوه کنند اما آبهای زلال ژرفاشان را کمتر ازآنچه هست نشان میدهند. ( نیچه) شاعران وارثان آب و خرد و روشنیاند. آنان با فلسفه و ابهام بیگانهاند. چه بسیار شعر شاعران معاصر که خواندهام و در حال خواندن بارها به روى جلد نگاه کردهام به دنبال اسمى غربى، به گمان اینکه این کتاب، حکماً ترجمه است که گنگ است، چهکار هنر بیان ساده مسائل پیچیده است و کار فلسفه بیان پیچیده امور ساده است و مخاطب است که با خواندن شعر به جهانهای گوناگون راهنمایى میشود. درحالیکه شاعر امروزى در کلاف شعر خود گیر است و هر دم در حال خفگى است. سادگى فرم هایکو دروازه ورود به نابترین تجربههای بشرى است. روزى تسنگ _ پینگ از سوبى پرسید اصل اساسى بودیسم کدام است. سوبى گفت صبر کن وقتى هیچ کس نبود برایت خواهم گفت که اصل اساسى ذن چیست. بعد از چند دقیقه تسنگ دوباره سؤال خود را تکرار میکند و میگوید حال دیگر کسى در اطراف نیست ممکن است به من پاسخ دهید و روشنم کنید؟ سوبى بعدازاینکه از صندلى خودش پایین آمد او را به داخل بیشه برد بدون اینکه سخنى بر زبان بیاورد و وقتى پرسشکننده باز اصرار کرد که پاسخى به او داده شود، سوبى به آهستگى در گوش او گفت: ببین اینسو درختها چقدر بلند هستند. درختان آنسو را ببین که چقدر کوتاهاند.
•فرزند هنر باش نه فرزند پدر
سپهرى فرزند هنر بود. گو اینکه در خانوادهای هنرپرور به دنیا آمد جدش میرزا عبدالحسین خان لسان السلطنه معروف به ملک المورخین از آزادى خواهان بود که ازلحاظ روزنامهنگاری مقام بلندى را در تاریخ جراید دارد. در ابتداى مشروطیت چند روزنامه به نامهای وطن، آیینه عیبنما، شاهنشاهى، آزاد و صفحه روزنگار منتشر کرد. خود او نیز، نوه میرزا محمدتقى لسان الملک سپهر. که او را یکى از بزرگترین دانشمندان و مورخان ایران دانستهاند که تاریخ عالم را از آغاز پیدایش بشر تا زمان خودش نگاشت. این کتاب بانام ناسخ التواریخ، به فارسى فصیح تألیف شده که تا یازده جلد را خود تألیف کرد و ادامه آن را پسرش عباسقلى خان نوشته است. همچنین کتاب دیگر سپهر، آیینه جهاننما نام دارد که مشتمل بر پنجاههزار اسم از حکما، عرفا، فقها، پادشاهان، اطبا، خوشنویسان، شعرا و دانشمندان ادیان مختلف است. مادربزرگ سپهرى حمیده سپهرى نیز شاعر بود و نوه محمود خان ملکالشعرا که نقاش بیبدیل قاجار بود و ازنظر یحیى ذکا، وى پس از ابوالحسن ثانى (صنیع الملک) یکى از نقاشان بزرگ ایران و صاحب سبک و مکتب و اصالت است. اگر سبک نقاشى ابوالحسن غفارى و محمود خان در ایران ادامه و تکامل مییافت و بهوسیله شیوهای که کمالالملک معمول کرد، معدوم و مقهور نمیشد، شاید اکنون نقاشان ایرانى مکتب مشخص و اصیل و شناختهای داشتند و هنر نقاشى ایران را بر پایه هنر ملى گامى چند فرا پیش رانده بودند؛ و جد محمود خان، فتحعلى خان ملکالشعرا صباى کاشانى که یکى از ستارگان شعر پارسى است در اواخر قرن دوازدهم و در اوایل قرن سیزدهم هجرى در آسمان ادب ایران درخشید و ازنظر کثرت و تنوع آثار علاوه بر آنکه معاصران خود را تحتالشعاع قرارداد، در امر تحول و نهضت ادبى آن زمان پیشرو بود.
سپاسگزارم آقای شاهی ۰۰