کاشان نیوز-مصطفی جوادی مقدم*: هفته دفاع مقدس در میان هیاهوی پول و مقام و صنعت و هزاران خبر دیگر گمشده است، آدمهای جنگ گمشدهاند.
غروب یک روز پائیزی فرصتی پیدا میشود تا یکی از این گمشدههای جنگ را پیدا کنی. حرفهایش را بشنوی. او خاطراتش را بگوید و تو حتی خجالت بکشی گریه کنی. همسر شهید فرهادی از روزهای اول جنگ میگوید. تمام این ۳۶ سال غربت و تنهاییاش را در چند خط گفت، لبخند تلخی بر لب داشت، آثار خستگی و تنهایی این سالها را میشود در وجودش حس کرد.
داراییاش دو دخترش هستند که در یتیمی بزرگشدهاند نمیخواستم دفتر خاطراتش را ورق بزنم نمیخواستم ذهنش را ببرم بهروز اول جنگ اما ناخودآگاه رفت تا سال ۶۰، روزی که محمود در مشهد خواب دید که شهید میشود و همسرش گفته بود «محمود جنگی نیست که تو در آن شهید شوی!» … و بعد در بازگشت خاموشی اعلام میشود عراق حمله میکند و …
«وقتی به کاشان رسیدیم با شهید شیرازی عازم شدند پی هیچ مقدمهای و رفت و دیگر برنگشت همان رفتن شد و همان شهادت. برای همسرم نامه نوشتم داری بابا میشوی مدتی گذشت نامه برگشت خورد رفتم سپاه، گفتم نامه برگشت خورد گفتند پادگان عوض شد و …
هیچوقت این نامه به دست همسرم نرسید بعدها گفتند مفقودالاثر شده من هنوز باور نداشتم که شهید شده با امید صبر کردم جنگ تمام شد اسرا که میآمدند برای دو دخترم لباس نو دوخته گفتم «بابا داره میاد» هرروزی که اسرا میآمدند بچهها شوق پوشیدن لباسهای نو را داشتند ولی هرگز لباسها را نپوشیدند یعنی بابا نمیآید و … شهید فرهادی نیامد و چند سال بعد استخوان و پلاکی از سردار خیبر را آوردند و پس از سالها دخترم بابا را دید»
همسر شهید فرهادی هنوز تعریف میکند چای در کامم تلخ میشود، اتاق دور سرم میچرخد مجنون شدهام مثل جزیرهای که در عملیات خیبر آزاد شد همسر شهید آرام شده است. من جرئت بلند گریه کردن ندارم.
مؤذنزاده اردبیلی اذان میگوید. هفته دفاع مقدس دارد تمام میشود خانه شهید را ترک میکنم. میخواهم خلوت کنم و به این جمله همسر شهید فرهادی فکر کنم «دعا کنید جنگ نشود» «خیلی سخت است» و نمیدانم خیلی یعنی چقدر. … .
*رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی کاشان
دیدگاه شما