کاشان نیوز-عطیه جوادی راد: صبح بلند میشوی بروی نانوایی دو تا بَربَری بگیری، میبینی تابلو زدهاند سر کوچه و نوشتهاند ذوالفقار چهارم. اینکه تابلو جایی بین تورفتگی دیوار نصبشده و از خیابان اصلی اصلاً پیدا نیست، بماند. ما که ایستاده بودیم توی صف دوتاییها، تابلو را دیدیم و یکی گفت: بسمالله.
گویا باز تغییر و تحولاتی در شهرداری صورت پذیرفته و قرار است با الصاق نامهای جدید و گاهی بدتر از آن تغییر نابهجای نامهای قدیمی؛ این تغییر و تحولات مدیریتی بهسرعت برق و باد به چشم اهالی شهر برسد تا آقا یا خانم راهیافته به اتاق تصمیمگیری بتواند سر سفره؛ حالا بهتر است بگویم افطاری، اعلام کند که بله اسم آن کوچه و خیابان یا معبر اصلی را هم ما گذاشتیم ذوالفقار مثلاً.
ما هم میگوییم خوب. چه اشکال دارد. این کوچه ما هم که اسمی نداشت. اینجا هم که سالیان سال است شهرک امیرالمؤمنین است و از امیرالمؤمنین هم که تصویری نیست جز همان ذوالفقار فیلم مصطفی عقاد. پس به روی خودمان نمیآوریم که کنار بنای هفتهزارساله زندگی میکنیم. چون بههرحال اسم کوچهپسکوچههای دیزچه را، چند وقت قبلترش به سیلک تغییر نام دادهاند و نمیشود که کل یک محدوده بشود سیلک. ولی از اینکه چرا هیچکس به خودش یک زحمت نداده که یک تکپا برود تا موزهٔ سیلک و پرسوجویی بکند ببیند که آیا نمیشده بر اساس نام سیلک، یا نمونههای سیاله، یا سفالهای پیداشده در این تپه باستانی، نامی انتخاب کرد یا باستانشناسانی که در شناخت و بازسازی و معرفی این بنا بسیار کوشیدند. از شهمیرزادی تا گیریشمن، باستانشناس بزرگ فرانسوی. هیچکدام از اینها، نامشان بر کوچههای اطراف سیلک نیست. درحالیکه نامگذاری اسم خیابانها با نام بزرگان علمی، ادبی و یا ملی، یک امر معمول و فرهنگی در ایران و کشورهای دارای پشتوانه فرهنگی است. بودن نام یک باستانشناس دستکم، روی یکی از فرعیهای منتهی به سیلک، نشان دانش تاریخی و قدرشناسی مسئولان شهری و مردم منطقه، به کسی است که قدم خیری برای یک بوم و بر برداشتهاند.
اینجا را به یاد داشته باشید تا بعد. راستش اینقدر دردسر زندگی بود که این الصاق نام جدید خیلی جدی نشد و ما هم گفتیم بگذار بهجای کوچهٔ نانوایی، بگوییم ذوالفقار ۴ و با چه مکافاتی یاد پسرمان دادیم که توی نشانی منزل بنویسد: کوچه ذوالفقار چهارم. (در اجتماعی کلاس سوم ابتدایی به بچهها تکلیف میدهند که نشانی خانههایشان را یاد بگیرند و بنویسند.)
بعد رفتیم پیادهروی، دیدیم شهرداری منطقهٔ چهار، تابلوی بزرگ زده: «طرح آمادهسازی بلوار الهیه.»
پرسیدیم: الهیه؟ بلوار الهیه کجاست؟
هیچکسی نمیدانست.
همان سمتی از میدان عامری که دیرزمانی دانشکده علوم انسانی بود و همه میگفتند کوچهٔ دانشگاه. بعد دانشگاه رفت و پزشکان عزیز با شَم قوی اقتصادیشان شروع کردند به ساختن یک مجتمع مسکونی شکیل و چند زمانی بعد، راننده آژانسها میآمدند پی کوی پزشکان. (بههرحال جامعه پزشکی این قدر شأن و اعتمادبهنفس دارد که اگر نام کوچهای را نمیداند و خودش هم در آن کوچه زندگی کند، توقع داشته باشد کوچهاش، کوی پزشکان نامیده شود.) به هر ترتیب هنوز تابلویی نخورده بود تا این تابلو شهرداری؛ که ما از سر فضولی پیچیدیم توی کوچه و از سرجوبههای شاهزاده ابراهیم و ردیف درخت توتها رد شدیم و دیدم که بعله، چقدر ساختمانسازی شده و مجتمع مسکونی و خانههای بزرگ و کوچک و دیگر هیچ اثری از دشت کلاته نیست. فکر کردیم شاید طرفی که نام الهیه را تصویب کرده برای این بلوار تازه تأسیس، یک سفر رفته تهران و آمده و خواسته حالی به جامعه پزشکی بدهد و بالانشینترشان کند. انگار که شهر ما بااینهمه پشتوانه فرهنگی و تاریخی، عقدهٔ حقارت تهران شدن دارد. تهرانی که در حال حاضر چه در دنیای حقیقی و چه در فضای مجازی با بدترین صفتها خوانده میشود. آنهم با پسوند «ترین»: آلودهترین، شلوغترین، پرترافیکترین… حالا ما قرار است خودمان را بکٌشیم تا بشویم تهران. الهیه داشته باشیم. حتماً خیابان را ادامه بدهیم و برویم و آن سرش را هم بکنیم شهرک غرب یا هرچند تا نام و نشانهٔ فرهنگ تازه به دوران رسیده در تهرانِ مهاجرنشین.
بلوار الهیه از انتها میرسد به جادهٔ کلاته. جالب است بدانید توی نقشه گوگل، اسم اینجاده کلاته است! اهالی هم این خیابان را به جاده کلاته میشناسند. جادهای که دو سالی هست از انتهای شهرک امیرالمؤمنین، از روبهروی آپارتمانهای سرافرازی کشیده شده است به سمت باغ فین و به تعریفی یک از ورودیهای مستقیم شهر به سمت باغ فین است که در ایام نوروز و گل و گلاب بالاترین تردد گردشگر را دارد. شهرداری نام خیابان را گذاشته: خیابان خواجه مجدالدین. اسمی سختخوان که برای تلفظش بایست مکث کرد. فکر میکنید مردم چه واکنشی نسبت به این نام داشتهاند. صدالبته که آن را نپذیرفتهاند، مثل چند ده اسم پذیرفتهنشده دیگر؛
بنا به درسی که خواندهام زبان زنده است و تنها واژگان مفید و قابلاستفاده در زبان باقی میمانند. اسامی یا کلمههایی که از سالیان سال در زبان یک منطقه باقیمانده، نشاندهنده قدرت و توانایی و کاربرد آن اسم بوده است. بهاینترتیب بهترین روش نامگذاری، باید بر اساس تحقیق میدانی و محلی (مردمشناسی)، تحقیق تاریخی (اسناد مکتوب) و همینطور تحقیقات زبانشناسی باشد.
تا آنجا که یاد دارم در دشت کلاته، آسیابهای قدیمی بود و همینطور یخچالهای کلهقندی که حالا هیچکدام اینها نیست و به نفع توسعه و پیشرفت خرابشده، در این بلوار شاید بشود با حداقل نگهداشتن یکی از همین آلونکهایی که کشاورزها با گِل میساختند؛ یا مترسکها، نشانیهایی از این دشت را به یادگار گذاشت. دشت کلاته پر بود از این آلونکهای کپر شکل و مترسکهای میان جالیز. مثل کار خوبی چون نگهداشتن عمارت آجری چاه آب، حدفاصل پرورشگاه به چهارراه سلمان که جای تشکر و قدرشناسی فراوان دارد. میتوانید تصور کنید وسط یک میدان با چند تا مترسک و یا سنگهای آسیاب قدیمی به آنی چند صد عکس دستبهدست میشود در دنیای مجازی و حقیقی که زیرش نوشتهشده باشد: اینجا کاشان است. من نام این اتفاق را خواهم گذاشت حفظ و نگهداری از فرهنگ و تاریخ شهر که نه خواسته؛ که وظیفهٔ مدیران و برنامهریزان شهری است که دیرزمانی هم انجام میپذیرفت. مثل گذاشتن نام مخمل و ابریشم بر کوچههای اول خیابان امیرکبیر که یادآور شکوفایی صنعت نساجی در همان حوالی است. یا نام نهادن میدان رو به روی شرکت گاز به نام میدان گاز.
دشت ناجی آباد وقتی شد شهرک ناجی آباد، کسی لازم ندید که نام ناجی آباد را هم عوض کند. دشت ناجی آبادی بود که شد شهرک ناجیآبادی که حالا چند تا فاز دارد. ولی همین دو سال پیش از وسط دشتهای دروازه فین، شازده قاسم، شازید و دشت ماداب خیابان کشیدند و نامش را گذاشتند نشاط، طبیعت، ورزش. بماند که باآنهمه ماشین و بوق و سرعتگیر تنها چیزی که در آن خیابان گیرتان نمیآید، نشاط است. عکس دوچرخه هنوز روی آسفالت به چشم میآید، ولی شما اگر جرئت دارید با دوچرخه بروید توی این خیابان باریک که همشهریهای عزیز کماکان حدفاصل هر دو تا سرعتگیر را دو تا دنده و دو دندهمعکوس به خورد خودشان و ماشینشان میدهند. میخواهم بگویم شاید در ید توانای شهرداری باشد که دوهفتهای خیابان بکشد و سکوت یک دشت را بترکاند. ولی نامگذاری یا تغییر نام، کار بلدوزر و غلتک جادهصافکن نیست. آیا یکی از همان آقایان مسئول پروژه که حواسش بوده به مرغوب شدن آنی زمینها و شاید با قرض و وام تکه زمینی هم برداشته باشد برای خودش؛ به خودش زحمت داده بپرسد این حوالی را چه مینامند؟ چرا به آن نام، نامیدهاند؟ نمیشد همان نام را دستکم روی یکی از همین خیابانها نگه داشت؟ اینها تنها نمونه-هایی است از کوچه و خیابانهای محلهای که من در آن زندگی میکنم. با تحقیق میدانی در سطح سریعتر میتوان دریافت که آیا این روند که به گمان من در کل شهر جریان داشته به همین شکل و قیاس بوده یا نه البته بافت تاریخی به علت کار کردن افراد متخصصتر از دورههای قبلتر و این دوره بخشی از این نکات رعایت شده است و نام محله ملکآباد و سر پُله و گذر خان و کوچه سرو و… باقیماندهاند، اما هویت تاریخی کاشان محدود به خیابان علوی و چند تا محله پیرامون آن نیست.
من هم اهل کاشانم. من شهرم، محلههای کوچک و بزرگش و بیشتر از آن روستاها و توابعش را که یکی از یکی زخمخوردهتر است را، با جانودل دوست دارم.
ما پشت میزهای دانشگاه خواندیم، انسان اولیه با نام نهادن به اشیا پیرامون خود، نخستین قدم را برای شناخت و درک دنیای هستی برداشت که حالا بتوانیم جلو این نامگذاریهای غیرعلمی را بگیریم. زبانشناسی یک علم است. مردمشناسی، جامعهشناسی و باستانشناسی؛ علوم پیشرو در دانش انسانی هستند. زبان-شناسان اصول اولیه زبان را میآموزند. همین اصول سند محکم و مدلل میدهد که جلو نامگذاریهای غیر صحیح توسط افراد غیرمتخصص بایستیم و به این روند نامبارک اعتراض داشته باشیم. نامگذاریهایی که بنا به هر دلیل؛ پیشینه جهانبینی و تمدن کهن شهرها و یا محلههای دور و اطراف ماست. البته گاهی دلایل سیاسی و تغییر نظام ارزشی، باعث موج تغییرات اساسی میشود. مثل تغییر نام میدان مجسمه به پانزده خرداد که بهواسطه انقلاب اسلامی صورت گرفت و از جانب مردم پذیرفته شد. ولی بسیاری از تغییرات بعدی توسط مردم کاشان پذیرفته نشد؛ یعنی سیستم رسمی نامگذاری کرده اما موردپذیرش مردم قرار نگرفته است. این مهمترین نکته درروند نامگذاری است. وقتی اسامی موردپذیرش قرار نمیگیرند و فقط در سطح تابلو میمانند یعنی بخشی از سرمایه مردم به هدررفته است. وقتی مردم از سر اجبار و نیازشان، اسمها را کوتاهسازی میکنند یا با معادلسازی، بهنوعی به این روند نادرست اعتراض میکنند.
بماند که اگر این مقابله نبود و همه این تغییرات پذیرفته میشد، ما با هر تغییر مدیریتی شهر، انقلاب نامهای جدید داشتیم و حافظه و خاطرات ما از شهرمان به چهار پنج سال هم نمیرسید.
زبانشناسان میخوانند که زبان دارای اصولی است که گاهی از سر ساده بودن بدیهی به نظر میرسد. مثل اینکه طبیعت زبان تمایل به کاهش دارد. این یعنی نامگذاری یک معبر اصلی و پرکاربرد با یک نام چندبخشی و طولانی که استفادهٔ آن راحت نیست؛ برخلاف طبیعت زبان است (توجه کنید به نام خیابان خواجه مجدالدین) گویشوران آن زبان مجبورند دست به تغییر آن بزنند.
نگارنده مدعی است که این اتفاق نامبارکی است که برای بخشی از نامگذاریهای نادرست خیابانها و معابر عمومی شهر افتاده است. داشتن اینهمه نام رسمی و غیررسمی، پیدایش آشفتهبازار جدید و قدیم دیگری برای کاشان درحالتوسعه است، گاهی تنها به خاطر رعایت نشدن یک اصل سادهٔ علمی. پس حق بدهید که با داشتن چندین دکتر و کارشناس ارشد زبانشناس در این شهر، تأسف و واویلای من از دیدن اسامی جدید شورای نامگذاری دربیاید. اینکه آقای شاطری با داشتن دهها جلد کتاب در حوزهٔ کاشانشناسی، کسی که باید یکی از اصلیترین صاحبان صندلیهای این شورا باشد با ضربوزور گویا شدهاند عضو علل البدل، درحالیکه اگر در سابقهٔ مدیرتی آقایان نشسته بر صندلیهای اصلی شورا جستوجویی بکنید، در پیشینهٔ ایشان، آمدن و رفتن از پشت این میز به پشت آنیکی میز بزرگتر و مرغوبتر را میبینید که صدالبته با تلاش و عرق ریزی خودشان بهدستآمده. چه اشکال دارد که جای بیشتری داشته باشند برای امضاهای مقبولتر پای پروژهها و نامهها و مراسلات، درحالیکه آقای شاطری رفتهاند توی کوچه محلههای قدیمی این شهر مصاحبه کردهاند. با صد تا پیرزن و پیرمرد که باقیمانده گذشته این شهر هستند، حرف زده-اند. صد تا سند قدیمی و جدید را زیر و رو کردهاند و نتیجهاش شده است کتاب. کتابهایی که به هویت فرهنگی این شهر افزوده و به مردم ما از بابت داشتن اینهمه ضربالمثل و کنایه و نامهای خاص، احساس غرور و افتخار میدهد. حالا بایسته نیست ایشان عضو علیالبدل باشند ولی مدیران محترم عضو اصلی! مجبور بشوند باز اضافهکاری کنند و باز ساعت اضافهکاریها بالاتر از ساعتهای موظف بشود و از این جلسه بروند به جلسهٔ بعدی و هیچوقت در دسترس نباشند و فقط منتشان بر سر مردم کاشان بماند به خاطر اینهمه جلسه پشت جلسه؛ یعنی نمیشود بهجای این تعداد سمت برای مدیران وظیفهشناس و کاری، چند زبانشناس و مردمشناس و جامعهشناس جوان جویای کار را دعوت به همکاری کرد؟ نتایج کار یک تیم متخصص بیشک متفاوتتر خواهد بود.
انتخاب اسم، پیوندی با گذشته و پیشینهٔ یک بوم است. مردمی که گذشته ندارند، مردمی بینامونشان (بی-هویت) هستند. با از بین رفتنِ نامهای قدیمی، گذشتهٔ این شهر به تاراج میرود. شایسته نیست هر کس از راه رسید برای نمایش دادن توانایی یا میزان دینداری یا سوگیری خاص، اسمهای یک منطقه را طبق سلیقه و یا روندی خاص برگزیند یا آنها را تغییر دهد.
*کارشناس ارشد زبانشناسی
سلام و خداقوت به همراهان گرامی زنده باد خانم جوادی راد من هم با شما موافق هستم و خیلی خوشحال میشم بگین به عنوان یک شهروند چه اقدامی کنیم ؟
سلام. ممنون از دوستانی که نظر داده اند . من با خواندن نظرات متوجه شدم که این آسیب تنها به چشم من نیامده و دیگران را نیز آزرده است .پس می توان مطالب بیشتری در این باب نوشت . اگر خواسته ی درست و به جایی است برای به دست آوردن آن تلاش بیشتری باید کرد و ارگان های دولتی زیربط موظف به توجه میباشند. این اشاره تلویحی من به ریاکاری و چاپلوسی مدیران و اشاره مستقیم دوستانی که نظر داده اند زنگ خطری است برای مدیران محترم ، جامعه ی آگاهی وجود دارد که مکانیسم فاسد را می بیند و تشخیص میدهد. هرچند ابزاری برای مقابله نداشته باشد.
سرکار خانم جوادی راد، گویا شما بعد از چند دهه به ایران بازگشته اید. اینجا « ایران است» و کاشان نقطه ای از ایران . شما مگر نمیدانید اینجا هرکه چاپلوس تر و متظاهرتر و دروغگو تر است جایگاه و مسئولیتش بهتر است* و چه ابزاری برای ریاکاری و تظاهر بهتر از دین و البته «مذهب» . درد شما را کلاً درک می کنم ولی کاش واضح تر می فرمودید که فرهنگ ایرانی و کاشان وسیعتر ، کاملتر، بالغ تر و لطیف تر و متفاوت از فرهنگ مذهبی وارداتی و موروثی که منشایی تحمیلی دارد می باشد. کاشان نیوز از شما انتظار صداقت و صراحتو جسارت نیست چون اینجا اگر حرف ازحق بزنید، باطلید. ولی در صورت امکان پیام مرا به خانم جوادی برسانید. *بلانسبت بعضیا
بسیار درست و به جا نوشتید. سپاس پیشنهاد نامگذاری خیابان های اطراف سیلک به نام گیرشمن و ملک شهمیرزادی نیز عالی است. امیدوارم شورای... به این دو نام توجه کنند
با سلام من یک اصفهانی ساکن کاشان هستم ، در اصفهان نیز ما با چنین معضلی مواجه هستیم ولی نه به اندازه کاشان ، اولا برایم جای تعجب و البته خرسندی شد که این یک مورد را دیگر به گردن اصفهان و اصفهانی نینداختید هم وطنان کاشانی من بایستی کمی آینه مشکلات شهر خود را به سمت خود بگردانند و ببینند که بعضی از مسئولین متملق شهرشان چه میکنند ، ثانیا اعتقاد دارم این مسئولین از دل همین مردم کاشان برخواسته شده اند وقتی شما نامگذاری مغازه های کاشان را که با نام های باب الهوایج و ..... نام گذاری شده اند میبینید (بنای بی احترامی به اسامی مذهبی ندارم) ، دیگر نباید از مسئولین شهر خود انتظار بیشتر از این داشته باشید منتظر ذولفقار ۵ و ۶ و باب الهوایج ۷و ۸ هم باشید (مگر هالیوود است که ورژن میزنید ). من نمیگویم بیایید اسم هنر پیشه های خارجی یا داخلی را روی کوچه و خیابان بگذارید میتوان اسم هایی از طبیعت بر روی کوچه ها و خیابان ها گذاشت تا برای مردم کاشان و حومه (تهران بزرگ)خدایی ناکرده تحریک کننده نیز نباشد ، ارادت به ... باید از دل باشد با فرو کردن یک اسم به حلق مردم جز نفرت چیزی نمیکارید (کو گوش شنوا )
کاملا درسته
بسیار شیوا و هوشمندانه نگاشته اید . قلمتان سبز
با سلام. ممنون از مطلب خوبتان. شما به ترکیب شورای شهر کاشان و سابقه آنها نگاه کنید عمق بدبختی این شهر را درک می کنید.
سرکار خانم جوادی راد سلام باسپاس از نوشته عالمانه و از سر درد و آگاهی شما ولی به قول شاعر: گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من آنچه البته به جایی نرسد فریاد است سیستم عریض و طویل شهرداری در طول سالهای شورای معظم و معزز چهارم به تنها چیزی که توجه ندارد همین دلسوزی ها و عالمانه اندیشیدن ها در باب مسائل شهری است. در چنین سیستمی تملق گوها و چاپلوسان قدر بینند و بر صدر نشینند و منتقدین و دلسوزان ابتدا ...[حذف توسط مدیر سایت]می شوند اگر کارساز نبود تهدید می شود اگر خیلی پیگیر شد و بر انتقاد اصرار کرد سعی می شود به گونه ای خودش خفه شود یعنی خودش دست به خفگی! می زند و این است که شهروندان یک شهر به بیماری بی تفاوتی که بیماری مزمن و مسری است دچار می شوند و شهر می شود همین که شما یک نمونه اش را کالبدشکافی کرده اید. در مدیریت شهری مدرن آگاه و متخصص انتقاد و انتقادکننده جایگاهی والا دارند به عبارت دیگر اگر مدیری بعد از مدتی فعالیت دید شهروندان و نخبگان شهرش انتقاد نمی کنند باید بداند که یک جای کارش ایراد دارد یا اینکه شهروندان بیمار هستند و با گسترش بیماری واگیر دار بی تفاوتی همه دچار شده اند یا اینکه هیچ خلاقیت، تنوع و نوآوری و ابداعی در مدیریتش نیست که هیچ واکنشی را بر نیانگیخته است. در مدیریت کار آمد و به روز منتقدین جایگاه ویژه ای دارند بدون اینکه روابط ...[حذف توسط مدیر سایت] و غیر انسانی ...[حذف توسط مدیر سایت] وجود داشته باشد(که متاسفانه در فضای رسانه ای شهرداری کاشان و تعامل با برخی رسانه های چاپلوس این روند خبر بنویس و فاکتورش را بیار یا برنامه تلویزیونی بساز از شهردار تعریف کن و. کرورکرور تومان از جیب همین شهروندان نجیب پول بذل و بخشش کردن ادامه دارد و نام آن را گذاشته اند دیپلماسی رسانه ای!!) یک مدیر موفق از انرژی منتقدین در راه اصلاح امور مدیریتی خود بهره می گیرد. به عبارت دیگر منتقدین کارمندان بی جیره و مواجبی هستند که اتفاقا کاملا حرفه ای و کار آفرینانه و خلاقانه در خدمت مدیر خلاق و مدرن و آگاه به مسائل زمانه هستند. در این باب بحث فراوان است ولی باز برمی گردم به قول شاعر که فرمود: گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من آنچه البته به جایی نرسد فریاد است پاینده باشید