کاشان نیوز-علی خالوئی*: روزنامه شرق از قول خانه ملت، به نقل از علی ربیعی، وزیر کار پیشنهادی دولت دوازدهم، گفته که: «هفت میلیون نفر در کشور هیچگونه دفترچه بیمهای ندارند»!
جناب آقای وزیر از بیمه چوپانان و مرتعداران چه خبر؟ آیا خبری از حالوروزشان دارید؟ آیا قرار است چند سال بیمه بپردازند تا بازنشسته شوند؟ شغلشان را که میدانید تماموقت است! نه شب دارند و نه روز؟ من خبر ندارم، نمیدانم آیا شما میدانید سختی کار دارند یا خیر؟ آیا جناب آقای وزیر در جریان هستند حدود ۲۰۰۰ نفر چوپان شاغل در حرفه چوپانی فقط در شهرستان کاشان فاقد هیچگونه خدمات پوششی بیمهای و بازنشستگیاند؟
چوپانانی که حتی در میان خانواده و فرزندان خویش هیچگونه یار و همراهی ندارند و عدهای به جهت «بوی بدنشان»، عدهای به علت «لباس مندرسشان» و عدهای به جهت «عدم حضورشان در جامعه آنهم به خاطر کار تمام شبانهروزی چرای گله» فاقد ارزش هیچگونه تعامل و ارتباطی میدانند؟
آیا آقای وزیر میداند پسر و دختر چوپان بودن چه معنایی دارد؟ وقتیکه هیچکس نه عروسشان میشوند و نه به خواستگاری دخترشان میروند؟
حالا این تمام ماجرا نیست!
ماجرای «خورد کردن استخوانهای ترکخورده» و «صورت تفتیده» و «دستان پینهبسته» و «تن رنجور چوپان» ازآنجا شروع میشود که شرکتهای بیمه، این آقایان را بهعنوان اولین حلقه تولیدکننده غذای پاک لایق دریافت هیچگونه خدمات بیمهای نمیدانند!
ماجرای له شدن این ابرمردان جامعه روستایی ما وقتی شروع میشود که ما ارزششان را حتی کمتر از دامشان تنزل میبخشیم!
خودشان را برخلاف دامهایشان لایق دریافت خدمات بیمهای نمیدانیم!
خاطرم هست چوپانی به طنزی که تلخی حقیقتی دردناک در آن موج میزد، میگفت: به نظر شما من مستحق تکریم و ارزشمندتر هستم، بهعنوان اشرف مخلوقات یا گوسفندانم؟
گفتم این چه صحبتی ست دوست بزرگوار!
با لبخند تلخی بر لبانش گفت جوابتان را میدانم!
از همین خاطر است که من «دامهایم را میتوانم بیمه بکنم ولی خودم را …»
دیگر شرم کرد از ادامه کلامش و من از ادامه مینویسم…
جناب وزیر جامعه مرتعداران، چوپانان و بهرهبرداران منتظر حمایت شما هستند. ایشان همچون دیگر اقشار جامعه، به پیشنهاد و سفارش ریاست محترم جمهوری، جناب دکتر روحانی، پای صندوق رأی آمدند تا جواب مشارکتشان را از همین دولت دوازدهم دریافت کنند.
جناب وزیر، زینب، دخترک چوپان شهرمان در همین حوالی بیست روز در بیمارستان به علت بیماری نشناختهای بستری بود.
او از پدر چوپانش قول گرفته بود هرچه زودتر جمعه از صحرا برگردد، از چرای گوسفندانش را میگویم، برگردد تا به صندوق رأی برسد، روز انتخابات ریاست جمهوری.
زینب، دخترک چوپان روزهای سخت بیمارستان را منتظر بود. منتظر و چشمبهراه حمایت مالی پدرش و پدر چوپانش و همه چوپانان شهرمان منتظر حمایت شما مدیران.
راستی فراموش کردم بگویم پسرش نیز رتبه ۴۳۰۰ کنکور امسال شده. محمد، چوپان قصه ما، همچون هزاران چوپان دیگر، نگران هزینههای درس و دانشگاه پسرش نیز هست.
لطفاً خدمات بیمهای پدران دختران شهرمان، «زینبها» و «محمدها» را پیگیر باشید.
*کارشناس حوزه منابع طبیعی و محیطزیست.
دیدگاه شما