کاشان نیوز ــ پیمان گرامی: ۱- هر تولید هنری، جامعه خاصی از مخاطبان و مصرفکنندگان را در خود پیشفرض گرفته؛ پیشفرضی که هدفگیری آن ممکن است از قشر یا اقشاری خاص، تا عام جامعه متغیر باشد. در سطح نهاد هنر هم همین امر وجود دارد؛ یعنی پروژههای فرهنگی و هنری، جامعه خاصی از مخاطبان را به صورت پیشفرض در ساختار خود دارند.
چنین پروژههایی در هنر از تمرکز بر شباهت میان ساختار قشر اجتماعی و نوع خاصی از ذائقهها و سلیقههای زیباشناسانه ناشی میشود. یعنی تولید بر اساس تصاویر، تصورها، تمایزات، انتخابها و زبان غالبی که قشرهای مختلف را از هم متمایز میکند، اقشاری که اگر چه ممکن است در اقلیت نباشند، اما نمیتوان آنها را عام جامعه خطاب کرد و سلیقه آنها را به عنوان سلیقه غالب جامعه در نظر گرفت.
نکاتی که ذکر شد، جامعهشناسی چنین پروژههایی در هنر است. اساسا ضرورت شکلگیری چنین پروژههایی از این امر ناشی میشود که تولیداتی در یک جامعه وجود دارد، که اشکال عام عرضه آثار (اکران عمومی)، نمیتواند بستر ارتباط مناسب (کمی و کیفی) میان آن تولیدات با مخاطبان خاص آنها را مهیا کنند (و جامعه مخاطبان آنها نیز دچار همین مشکل است)، پس عاملان این قسم از تولیدات، جهت یافتن راهی برای ارتباط، نهایتا شکلی از ارائه را طراحی و ساماندهی میکند که پروژه «سینما هنر و تجربه» از جمله آنهاست. هر نقد و تحلیلی بر آثار این پروژه (یا هر متن یا اثری)، باید این جامعهشناسی را مدنظر داشته باشد تا دچار اشتباهات محاسباتی نشود. (همانطور که این یادداشت مخاطبان خاصی را هدف گرفته است)
۲- برای جامعه مخاطبان «سینما هنر و تجربه» که احتمالا سینما را کمی جدی دنبال میکنند، در محافل تخصصی هنری، ادبی یا سینمایی رفت و آمد دارند و اگر کتاب نمیخوانند حداقل مجلات تخصصی هنر و ادبیات یا سینما را دنبال میکنند (که اگر اینگونه نبود اساسا از وجود چنین اکرانهایی خبردار نمیشدند)، عنوان «احتمال باران اسیدی» و بازی کردن «شمس لنگرودی» در آن به عنوان نقش اول، پیشآگهیهایی را به دنبال دارد، که محوریترین آن را میتوان ذهنیتی مبهم از فضایی شاعرانه دانست.
فضای شاعرانه و رمانتیک از جنس مرسوم و آشنای آن، آن هم با سرمایه نمادینی که نام و چهره «شمس لنگرودی» با خود با درون اثر میبرد. اما با دیدن فیلم، این پیشفرض تا حد زیادی تعدیل میشود چرا که متن و کارگردان آن، به دام نوستالژی و اسطورهپردازی به عنوان مولفههای یک اثر رمانتیک نمیافتد؛ حتی سفر شخصیت اول (شمس لنگرودی) از روستای زندگی خود به پایتخت در یک سوم نخست فیلم، که تنه به تنه گریز و سفر به گذشته و نوستالژی میزند، در ادامه خورده روایتهای اجتماعی و عینی زمان حال، اثر را از افتادن به ورطه رویکردی اٌنتولوژیک در هنر نجات میدهد.
۳- تفاوت ستاره (استار) و «شمس لنگرودی» در این فیلم، دقیقا به جامعهشناسی این جنس پروژهها بر میگردد که در قسمت اول به آن اشاره شد. در واقع اگر سوپراستار، میزانی از سرمایه نمادین و اجتماعی را با خود به درون یک فیلم میبرد، کارکرد شمس لنگرودی در اینجا (جامعه مخاطبان سینما هنر و تجربه) هم جز آن نیست، و تفاوت تنها در جنس سرمایه است نه نوع آن. صحبت بر سر کیفیت بازی شمس لنگرودی نیست (به هیچ عنوان)، بلکه صحبت بر سر کارکرد و کارویژه اجتماعی او است. وقتی گفته میشود اجتماع، منظور همان جامعه مخاطبان این جنس سینما است که قسمت عمدهای از آنها (نه همه آنها)، ادبیات و سیر ادبیات معاصر را هم تا حدی شناخته و دنبال میکنند.
فتیشیسم یا بتوارگی که ویژگی اساسی سلبریتیها و سوپراستارها در فرهنگ عام جامعه است، برای این قشر از مخاطبان در مورد شمس لنگرودی اتفاق میافتد و مخاطب به حظ بصری گذرایی دل خوش میکند که از مشاهده یک شاعر اتفاق میافتد. در واقع در اینجا اگر چه فیلم با کمک سرمایه نمادین شمس لنگرودی، مجموعه سرمایههای خود را افزایش داده و میتواند سرمایه اجتماعی بیشتری (مخاطبان) به دست آورد اما غافل است که قسمتی از ظرافتها و جزئیات ساختارِ شکلی و رواییاش در پس هاله این بتواره، تلف میشود. نکته مهم دیگر، شمس لنگرودی و تاریخ او به عنوان شاعری تاثیرگذار در زیست جهان فرهنگی معاصر ماست، که میتواند در جذبه تصویریِ یک کادر سینمایی، مخدوش و دستکاری شود. پس اگر به فرض، کارگردان با تلاش زیاد، کمک کرده باشد تا شمس لنگرودی از کاراکتر خود فاصله گرفته و نقش منوچهر را در فیلم به خوبی بازی کند، باز هم این تلاش برای گریز از شمس لنگرودی بودن، کافی نخواهد بود، مگر اینکه به تک تک مخاطبان هنگام ورود به سینما و تماشای این فیلم جرعهای از آب لته داده شود.
آقای محمد حسین کریمی : ضمن تشکر بابت توجه شما درخواست دقت نظر بیشتری از شما دارم ، به چند دلیل : ۱- درمورد آداب نقد و گفتگو حرفتان بی راه نیست اما باید این نکته را هم درنظر داشته باشید که اساسا شکل و ساختار چنین جلساتی که افراد در آن نه در جایگاه برابر گرد یک میز ، که از ابتدا با صورت سلسله مراتبی ارزشگزارانه مرتب شده اند ، شکلی از تبعیض از همان ابندا در ماهیت گفتگو تزریق شده که خود را به شکل این ناهنجاری ها نشان می دهد...باز هم عرض میکنم که حرفتان بی راه نیست در مورد شمس لنگرودی و حق انتخاب ایشان برای بازیگری و تشخیص دادن صلاح خود باید عرض کنم کار یک منتقد نشان دادن برآیند و محصول یک عمل یا اثر برای یک جامعه یا اجتماع است و نه واکاوی قصد و غرض های درونی و شخصی انسانها و مولفان ( به این دلیل گفته کارگردان مبنی بر انتخاب شمس صرفا به عنوان یک بازیگر ، اصلا فرقی در معادله ایجاد نمی کند) ۳-در مورد بت وارگی ( فتشیسم) همانطور که آقای "محمد رضا د" گفته بحث بت بودن برای من یا ایدال ذهنی بودن نیست( که اتفاقا نقدهای زیادی به شمس و ادبیات او وارد میدانم ) بلکه بحث بر سر سرمایه اجتماعی افراد و ستاره ها و سوپراستارهاست... ۴- در مورد نشناختن شمس لنگرودی توسط جامعه مخاطبان این فیلم هم : اینکه افرادی نمیشناسند یا سینما به وقت نقد خالی میشود اصلا مسئله نیست ، کافی ست این سوال را از خود بپرسید که دلیل اکران ویژه فیلم ها در هنر و تجربه چیست و چه فرقی با اکران عموم میکند ؟
جناب گرامی عزیز، ضمن احترامی که برای هنرمندان و جامعه هنری قائل هستم کمی، برخی افراد، در جامعه هنری کاشان را سطحی نگرتر از آنچه که نشان میدهند میبینم! نه قصد جسارت دارم و نه قصد توهین و کاملا برای این جامعه احترام قائل هستم و هرروز آرزوی موفقیت روزافزون برای همه هنرمندان شهر خودم دارم... از این مقدمه چیدنها گذر میکنم. در زمان حضور کارگردان و نویسنده بازیگر فیلم، که برای شنیدن نقدهای مخاطبانشان حضور پیدا کرده بودند من درسالن حضور داشتم و تمام انتقادها و سخنان افراد را شنیدم، اما همچنان درآنجا براین رویه بودم که قبل از سخن گفتن سکوت کنم و اول خوب بشنوم تا بتوانم گوینده خوبی باشم... اولین انتقادی که به همه ما وارد است میتواند این باشد که هیچیک از ما شنونده خوبی نیستیم، در لابهلای سخنان دیگران میخواهیم حرف بزنیم و بدتر از همه چیز حرفهای خودمان را بی چون وچرا به کرسی بنشانیم! و متاسفانه این رفتار در شب نقد فیلم به وفور دیده میشد و هیچکدام از ما رعایت قوانین سخن گفتن را نکردیم! در دومین کلام میتوان گفت هیچ فردی پیدا نمیشود که بیش از خود آدم دلسوز آدمی باشد مگرپدر و مادر آدم که بزرگترین دلسوزهای واقعی زندگی هستند ( البته هستند در زندگی به جز اینان دلسوزهایی که تظاهر به دلسوزی دارند و میتوان گفت این دلسوزی دلیلی پشت سر دارد که هرفرد خود میداند چرا) پس هیچ فردی بیش از خود شخص برای خودش ارزش قائل نمیشود و بیشتر افراد اول دلسوز خودشان هستند، با این تفاسیر اگر بزرگی چون شمس لنگرودی خودش نمیخواست در زمان بازی و اجرا و حتی قبل از آن زمان خواندن فیلمنامه میتوانست بازی در این فیلم را قبول نکند چرا که برای افرادی چون شما یک ایده آل کامل ذهنی شده اند و به تفسیری دیگر چیزی شبیه به یک «بت»!!!! و نکته پایانی کلام من ایناست، هر فردی قرار نیست همیشه آنچه که مریدانش میخواهند باشد، هرفرد راهی که خودش را میخواهد و به آن علاقه دارد یا برای زمانی میخواهد انتخاب میکند و در این فیلم «شمس لنگرودی» به عنوان یک فرد انتخاب کرده تا کمی متفاوتتر از آنچه که همیشه بوده است نشان دهد، چرا که نمیخواسته همیشه یک مسیر را طی کند و دچار روزمرگی شود! و بد نیست که به نکته ای دقت میکردید و در همان لحظهی پایانی فیلم جامعه آماری بدست میآوردید و بعد اینگونه سخن میگفتید! در پایان اکران فیلم تعداد چشمگیری از صندلیهای سینما خالی شد: ۱- اینها همه مخاطبین سینما هنر و تجربه بودند؟ ۲- همه مخاطبین سینما هنر و تجربه مثل شخص شما تحقیق کرده و تخصصی وارد میشوند؟ اصلا این سوالات را هیچ، اگر کمی شبیه به من از چند ردیف پشت سرتان سوال پرسیده بودید متوجه آن میشدید که افرادی هستند که جرعه ای از آب لته ننوشیده وارد سینما شدند اما شمس لنگرودی را حتی درشعر نیز نمیشناختند! کاش کمی با کنار گذاشتن تعصباتمان از افراد و با استفاده از جامعه آماری مناسبی سخن بگوییم. بازهم سخن اول را تکرار میکنم که بسیاری از ما قانون شنیدن و بعد سخن گفتن را نمیدانیم! که این ایراد در نقدهای دیده شده در سینما هنر و تجربه زیاد دیده میشد! یک مورد را که فراموش کردم در بالاتر این نظر بنویسم این بود که ما هنوز از فضای نقد و این که نقد چیست چیزی نمیدانیم و همیشه نظرات شخصی خودمان در یک مورد را نقد میخوانیم! و اگر شخصی نظر شخصی مارا نپذیرد و بگوید که قابل احترام است اما پذیرا نیستم برای او گارد میگیریم و طوری رفتار میکنیم که انگار با دشمنمان طرف هستیم و حتی گاهی در این موارد دیده شده که افراد خشمشان به حدی میرسد که به جدال فیزیکی میپردازند! به امید اینکه فرارسد روزی که پذیرای یکدیگر و فردیت افراد باشیم و از انسانها یک بت نسازیم ضمن اینکه با مراقبت بیشتر سخن بگوییم چرا که ماهیچگاه حق دخالت در زندگی دیگران را نداریم، و باید پذیرفت که این انتخاب «شمس لنگرودی» بوده است و پیشنهاد کارگردان که شاید کمی با اصرار روبرو بوده است، که این اصرار نیز اگر خواسته بزرگی چون شمس لنگرودی نبوده است، فردی چون شمس مهارت «نه» گفتن را بیشاز همه ما آموخته و بلد است.
" اگر بزرگی چون شمس لنگرودی خودش نمیخواست در زمان بازی و اجرا و حتی قبل از آن زمان خواندن فیلمنامه میتوانست بازی در این فیلم را قبول نکند چرا که برای افرادی چون شما یک ایده آل کامل ذهنی شده اند و به تفسیری دیگر چیزی شبیه به یک «بت»!!!! " به عنوان کسی که خودم رو درعرصه نقد یک آماتور (به مفهوم درستش)می دونم خود این جمله شما که در نقل قول آوردم نشون می ده شما خودتون دچار فتیشیسم هستید در نقد کردن درست تفاوتی بین فردوسی و حافظ و ... با فلان شاعر معاصر نیست جناب کریمی همون طور که در خود سینما موقع جلسه نقد هم گفتم این یک گزاره بدیهی در سینمای تجاری ست که با تکیه بر چهره و اسم فلان ستاره محصولش رو عرضه کنه حالا اینکه شما به جای آوردن بازیگر چهره یک شاعر رو با همون کارکرد بیاری در صورت مسئله تفاوتی ایجاد نمی کنه . پ ن : فتیشیسم یعنی بت وارگی و اشاره به یک مفهوم در علوم انسانی داره و با بت پرستی متفاوته