کاشان نیوز-محمد ثابت ایمان : از همیشه که هست تا بودى که باید باشد و نیست، الاهه و الاهه ها در تابوی ناز معشوق و تشنگی نیاز عاشق به سر برده و به سر مى برند.
معشوقه هایى در تصور و خیال آدمی،
دست نایافته هایى غریب، در خواهش و تمنای همواره اى از راه ها.
اینگونه است که چیستی ها همواره از آبشخور نازها آب می نوشند. آنهم در برابر نیازى که باید در پرداخت درستى از چگونگى ها، به دست آیند.
میان ناز الاهه و نیاز رو به اتفاق الهام، همیشه در آدمى به فاصله اى مى انجامد که حصول و وصول آن، دولت عشق مى جوید و خیال پروانگى یار، و وجه شبه الاهه ها در برخورد با الهام هاى آدمى، در همان قاعده ی دست نایافتنی بودن آنهاست، در همان فاصله ى معمول از راه.
همانکه سپهرى بزرگ مى گفت که :
همیشه فاصله اى هست
اگر چه منحنى آب، بالش خوبیست
براى خواب ترد و دلاویز نیلوفر
همیشه فاصله اى هست!
دچار باید بود !
فرقی نمی کند که به کجا برویم ها، به کدام معشوق خیالی آدمی منتهی شوند. فاصله، فاصله است و براى رسیدن، دچار خویش را مى طلبد و بس!
هر خواهشی در درون آدمى راهی به واقعیتی در بیرون آن دارد، و راز دست یافتن به آن، در میزان تابش الهام، در حل چگونگی ها، در اتصال به دریچه هاى وحى تنزل یافته، از منبع بى دریغ نورالانوار الهى دارد.
هر چه معشوقه ها دست نایافته تر، پیچیدگی نیاز الهام، در چگونگی وصول، زیباتر و فراتر و در نتیجه کار و اثر زیباتر و ماناتر.
شبیه شکوه عبارتى که مى گوید:
من هرچه رنج مى کشم ، تو زیباتر مى شوى.
کمی به زمین برگردیم . روی از تصور باورهای گنبدخانه وهم برداریم و در واقعیت همین حوالی، روى سفره ى بى دریغ زمان بنشینیم . چیستی ها که از ما عاشق می طلبیدند، همان به کجابرویم های رهبران یک سازمان و جامعه اند و الهام ها که چگونگی های لاتکرار را در درک معشوقه هاى خیالى می آفرینند، عاشق های در راهى هستند که، بی تدبیر مدیریت و تابش هیچ الهامى، شانه بر پریشانی حالشان زیبا نمی شود.
پس اینگونه می گوییم ؛
از الاهه ى رهبری، تا الهام مدیریت .
از معشوق ذهن تا عاشق در عین.
از آرمان ها و أیده آلهاى ذهنى، تا اراده های به وقوع پیوسته ى در آدمى.
دیده ایم و شنیده ایم که گاهی با چیستی های یکسان، دچار چگونگی های متفاوت در عمل می شویم .
چگونگى ها همان کیفیت اتفاق الاهه ها هستند . گمشده ى تدبیر ملک، و راه عبور ما از بحران ها.
آنجا که سهم مدیریت را هنر می نامند و ذات، تا علم و دانش .
و چون پاى هنر به میان مى آید، بى تردید و لاغیر، پاى الهام به ورطه و طوفان عمل کشیده مى شود.
از سویى در تعبیری زمینی، تفاوت در چگونگی ها را در دچاری حادثه ى خلاقیت و تراوت ذهن مدیر می دانند.
بی تردید چگونگی ها بر چیستی ها فائق و موثر خواهند بود، اگر که پاى الهام در میان باشد. اما اینکه چه قدر و چه میزان، ما از الهام در مرتبت وحى تنزل یافته، در رسیدن به چیستى ها بهره برده ایم، خود سخن
دیگریست.
چقدر بستر عمل مدیران با الهام را فراهم
کرده ایم ، خود دیگریست که باید و …
.پس پاى کیفیت در مدیریت به زلف الهام بسته و الهام نتیجه ى شایستگى و بایستگى مدیران است. چراکه ؛
نه هر که چهره برافروخت دلبرى داند
تا اینجا هرچه از مصادیق تدبیر ملک و مملکت به دور افتاده ایم، از فقدان چیستى ها نبوده است. چرا که ما در انجام این مهم، راه را به اشتباه رفته ایم .
بزرگان بهره ورى را نتیجه ى جمع کارامدى و اثر بخشى مى دانند . به عبارتى انجام خوب کار خوب. کار خوب در هر امرى همان چیستى و الاهه ى دست نایافته است و انجام خوب آن در حقیقت مدیریت و کیفیت درست در
چهارچوب تدبیر چگونکى هاست.
بدون مدیران با الهام ، ما در انجام امور مانده و خواهیم ماند.
چرا که الهام در بستر پاک و معصوم انسان آشنا به شناسه هاى هستى تبلور پیدا مى کند و نه هر کو ورقى خواند معانى دانست حضرت حافظ، تحقق پیدا مى کند. یعنى مدیران پاک دست متخصص و متصل به جان طبیعت لحظه هاى حیات پاک .
دیدگاه شما