کاشان نیوز-ابوالفضل نجیب: مرگ شریعتی پس از گذشت چهار دهه همچنان از سوی اقلیتی به شهادت تعبیر و هیچ تردیدی هم برنمیتابند. این جماعت به هر دلیل واهی و متوهمانه ازجمله تعلقات عاطفی یا فکری و جناحی و یا دلایل پنهان کمترین دغدغه و مسئولیتی به حقیقت تاریخی و تاریخ حقیقی ندارند. و علیرغم مستندات عقلی و نقلی و مکتوب اما همچنان به سمت روایت عامیانه و رمانتیستی تاریخ غش میکنند. درحالیکه شواهد و قرائن همچنان که در خصوص مرگ صمد بهرنگی – جلال آل احمد – غلامرضا تختی – مصطفی خمینی – آیتالله غفاری – آیتالله سعیدی – و همزمان آمار شمار کشتهشدگان از خرداد ۱۳۴۲ تا انقلاب بهمن ۱۳۵۷ بر رویکرد تحریف گرایانه و پروپاگاند دلالت دارد.
برخلاف آنچه سالها درباره کشتن صمد بهرنگی در ارس از سوی مخالفان شاه و بیشتر جریانهای چپ به روح و روان جامعه تزریق شد، اما سالها بعد نزدیکترین دوست صمد اعتراف کرد او به دلیل عدم آشنایی با فن شنا در ارس غرق و نه شهید شده.
در مورد مرگ جلال آل احمد سالهای متمادی مخالفان رژیم شاه و همچنان شمس آل احمد با سماجت بیمنطق و لجوجانه بر شهادت او اصرار میورزد. این در حالی است که سیمین دانشور (همسر جلال) سالها و بهکرات تأکید کرده مرگ جلال ناشی از یک عادت بد و تبعات ناشی از آن یعنی سنکوب بوده،
همچنان که معلوم شد دلیل مرگ جهانپهلوان تختی خودکشی ناشی از اختلافات خانوادگی بوده و نه بیشتر. هرچند بداهه گویی تختی و خودکشی؟!! جلال آل احمد درباره مرگ تختی فتوای شهادت و ملکه ذهن تودهای شد که تختی را عاشقانه دوست میداشتند و مرگ مشکوک او انگار میباید تقدیر و تکمله ای میبود بر جاودانگی قهرمانی که جامعه در عطش تولد آن میسوخت.
همچنین پس از سالها اصرار و دروغگویی هادی غفاری و همشیره که نهتنها به تعبیر شهادت بسنده نکردند که با روضه سوراخ کردن جمجمه با مته و فروبردن پای آن پیرمرد در روغن مذاب چه احساساتی که جریحهدار نکردند و چه گریهها که از مردم سادهدل نستاندند، تا عاقبت معلوم شود ایشان نیز به مرگ طبیعی به دیار باقی شتافته.
همینطور در مورد شهادت آیتالله سعیدی که اظهارات آیتالله منتظری در مقام شاهد عینی مرگ ایشان را نه شهادت که به دلیل کهولت سن و عارضههای پیری گواهی دادند.
و شاید جدیترین مورد مرگ سید مصطفی خمینی باشد، که اظهارات نزدیکترین شاهدان و نزدیکان آیتالله خمینی و سید مصطفی شائبه به شهادت رساندن ایشان را برطرف کرد.
و مرگ شریعتی که متأسفانه هنوز و پس از سالها و علیرغم تمامی شواهد و مدارک و شهادت شاهدان عینی ازجمله دکتر عبدالکریم سروش و دکتر ابراهیم یزدی و … که در تمامی مراحل کالبدشکافی دکتر حضورداشته – و هم گزارش مکتوب در دسترس اورژانس و پزشک قانونی بیمارستان شهر سوت هامپتون در تائید سکته قلبی، اما نه پوران شریعت رضوی و نه دیگر فرزندان او حاضر به ارائه گزارش صریح و صادقانه درباره آنچه پس از مرگ دکتر گذشته نیستند و نشدند. حتی علیرغم انجام کالبدشکافی، پوران تا زمان حیات همچنان مدعی بود احسان اجازه کالبدشکافی به اورژانس بیمارستان سوت همپتون نداده.
برملا شدن این حقایق علیالظاهر میباید دخل و ربطی به قضاوت درباره این نامها و آنچنانکه اندیشیدند و زندگی کردند و به میراث گذاشتند داشته باشد. داوری مقوله دیگری است که در مورد برخی در صلاحیت من نوعی نیست. اما تا آنجا که به حقیقت تاریخ و هم وجدان مورخ مربوط میشود، و تا آنجا که این روایتهای جعلی سرنوشت چندین نسل را مستقیم و غیرمستقیم تحتالشعاع خود قرار داده، حتمن مربوط و باید ورود و واخوانی کرد.
این دغدغه درباره راستی آزمایی بسیاری رخدادهایی که تأثیر و نقش بسزایی در روح و روان جامعه و بخصوص نسل جوان شیفته عدالت و آزادی بجا گذاشت و معلوم شد از اساس و بنیان آنچه واقعشده با آنچه روایتشده حکایت یک کلاغ و چهل کلاغ بوده، بسیار قابلتأمل و ایبسا مایه تأسف و شرمندگی کسانی که هنوز و هنوز کیش وکالت و ایدئولوژی و … را بر حقیقت تاریخ ترجیح میدهند. و همچنان در جعل و تحریف و برخی با سکوت و انفعال و رضایتمندی و … درباره تاریخی که به توهم بسیار شبیه و مانند است در حال رقابت هستند. حتی برخی که از این توهمات کنده و حقایق را قطرهچکانی بیان میکنند، هنوز به قبح اخلاقی متهم کردن کسی به قتل دیگری نه اذعان و نه حتی اهمیت آن را فهم کردهاند. ازجمله ابراهیم یزدی که همچنان از این رویکرد غیراخلاقی با توجیه التهاب – جنگ روانی و تبلیغاتی برعلیه رژیم شاه دفاع میکند. همچنان که دکتر عبدالکریم سروش در مقام فیلسوف اخلاق مدار بدون داوری اخلاقی درباره نفس اتهام بیپایه یک فعل ضد اخلاقی آن را به غلیان احساسات انقلابی تعبیر و بهسادگی از آن دفاع و توجیه میکند. بااینهمه و هنوز هم درب تاریخنگاری در سرزمینی که دو هزار و پانصد سال پیش دعای پادشاه آن مصون ماندن جامعه از دروغ بوده، بر همان پاشنه و از جانب کسانی که خود را وامدار اخلاقگرایی در سیاست میدانند، میچرخد. انگار اگر حقیقتی و الزاماً نه باهدف اثبات دوستی و دشمنی با کسی، و یا با قصد اصلاح روایتهای خالهزنکی و حتی به قیمت خش افتادن به قبای کسی بیان و برملا میشود، جهانی کنفیکون خواهد شد.
به یاد دارم خرداد سال ۵۶ که نوجوانی شیفته و مرید شریعتی بودم، بدون کمترین تأمل و درنگ و تحت تأثیر همین روایتهای خالهزنکی کمترین تردیدی در شهید کردن شریعتی به خود راه نمیدادم. اما هر چه زمان گذشت و حقیقت خود را از میان غبار کینه و نفرت کور و دروغ مصلحتآمیز و مصلحت دروغگویی و ایدئولوژی نسبیگرایی اخلاقی و توجیه وسیله برای هدف و تقیه و … خود را نمایان کرد، به همان نسبت بار شرمندگی و شرمساری را بر شانههای خود بیشتر و بیشتر احساس کردم و میکنم. حالا ماندهام با بار سنگین شرمندگی که جز با همین قلم الکن راهی برای سبک کردن آن ندارم.
انگیزه بازخوانی دوباره مرگ شریعتی، مطالعه اخیر کتاب طرحی از یک زندگی به قلم پوران شریعت رضوی (همسر دکتر) است. روایتی از تولد تا مرگ شریعتی که میتوان از لابهلای روایت یکسویه و بعضاً مغرضانه ایشان دو حقیقت مهم را فهم کرد.
اول – برخلاف آنچه سالها از ظلم و ستم و … رژیم شاه بر او گفتهشده، شریعتی در تمام دوران حیات موردحمایت معنوی و مساعدت مالی شاه و دستگاه اداری رژیم قرار داشته. این ادعا را در توالی و سرفصلهای زندگی شریعتی و برخورد ساواک و دوایر دولتی با ایشان مشاهده خواهید کرد.
دوم – اگر اظهارات پوران و علیرغم اصراری که بر شهید شدن شریعتی میورزد، ملاک ارزیابی و قضاوت بیطرفانه قرار دهیم، در این صورت نتایج حاصله همچنان بر مرگ طبیعی دکتر صحه میگذارد. روایتی که در مقایسه با اظهارات شاهدان عینی ازجمله علی فکوهی پسردایی پوران و سوسن و سارا، روایت پوران را از زاویه دید دومشخص بهشدت زیر سؤال میبرد.
در این مختصر و به استناد کرونولوژی ارائهشده در کتاب طرحی برای یک زندگی تنها به این مهم میپردازم که ساواک و رژیم شاه حداقل در مقایسه با بسیاری فعالان سیاسی و فکری و چهبسا بهمراتب بینامونشان تر و خنثیتر از شریعتی، چه اندازه با ایشان محترمانه – تساهل گرایانه و خویشتن دارانه و … برخورد کرده. و آنچه را مربوط به رفع سوءتفاهم شهادت دکتر میشود، به فرصت و مقال دیگری موکول میکنم.
سرفصلها و سالشماری که از زندگی دکتر در پی میآید، تماماً برگرفته از روایت خانم پوران شریعت رضوی در کتاب طرحی از یک زندگی است. که البته با توضیحات مختصری درباره وضعیت سیاسی دکتر در هر مقطع و سرفصل همراه شده.
– در سال ۱۳۳۱ که همزمان با فارغالتحصیل شدن دکتر از دانشسرای مقدماتی است وی علیرغم فعالیتهای سیاسی حین تحصیل و سازماندهی انجمن اسلامی دانش آموزان و سابقه دستگیری در اعتراضات خیابانی علیه شاه و دولت، در مقطع ابتدایی مشغول تدریس میشود.
– شریعتی در ضمن تدریس در پایه ابتدایی برای گرفتن دیپلم کامل در کلاسهای شبانه ادامه تحصیل میدهد. این در شرایطی است که قانون اجازه تحصیل در ضمن اشتغال به کارمندان دولت نمیدهد. دکتر در چنین شرایطی موفق به اخذ دیپلم ادبی میشود. کمترین واکنش رژیم شاه به فعالیتهای سیاسی شریعتی میتوانست اقدام موجه و قانونی در ممانعت از تدریس و تحصیل همزمان باشد.
– دکتر پس از اخذ دیپلم ضمن تحصیل در دانشگاه مشهد در مقطع دبیرستان مشغول تدریس میشود. به اذعان پوران در تمامی این مقاطع فعالیتهای سیاسی دکتر چه در پیوند با کانون نشر حقایق اسلامی و نهضت ازادی و همچنین در مناسبات مخفیانه با برخی فعالان سیاسی که به پایه گذاران مبارزات زیرزمینی تبدیل میشوند، همچنان ادامه مییابد.
– شریعتی در دوره دانشجویی علیرغم آنچه درباره فعالیتهای سیاسی و مخفیانه او گفته شد، به فعالیت ادبی در رادیو مشهد مشغول است. نفوذ و اعتبار وی باعث برکناری رئیس وقت رادیو و جایگزین کردن فرد مورد نظر دکتر میشود. این نفوذ و احترام به افزایش ساعت برنامههای او در رادیو منجر میشود.
– در سال ۱۳۳۶ دکتر به دلیل عضویت در نهضت مقاومت که بطور زیرزمینی تشکیل و فعالیت میکند همراه ۱۶ تن از اعضای نهضت ازجمله طاهر احمدزاده (پدر احمدزادههای معروف و تئورسین های جنگ مسلحانه در ایران) و محمدتقی شریعتی دستگیر و با هواپیما به تهران منتقل میشوند. شریعتی اما علیرغم سابقه دوبار دستگیری ازاد و به تحصیل ادامه میدهد.
– دومین دستگیری دکتر چنانچه پوران اذعان میدارد به دلیل مشارکت دکتر در نگارش جزوهای درباره نفت است. اهمیت این جزوه برای شاه چنانچه پوران اشاره دارد نیمه تمام گذاشتن سفر اروپایی و بازگشت به ایران است. شریعتی اندک زمانی پس از دستگیری به دانشگاه بر میگردد و تحصیل خود را ادامه میدهد.
– در سال ۱۳۳۷ شریعتی با احراز رتبه اول در دانشگاه ادبیات مشهد فارغالتحصیل میشود.
– در سال ۱۳۳۸ ساواک علیرغم دو نوبت دستگیری شریعتی و عضویت او در یک تشکیلات زیرزمینی اجازه میدهد وی به عنوان دانشجوی برتر از سهمیه بورسیه برای ادامه تحصیل در فرانسه استفاده کند. این در حالی است که پوران اعتراف میکند به دلیل سوابق سیاسی دکتر تا آخرین دقایق امیدی به خروج او از کشور ندارد.
– شریعتی از بدو ورود به فرانسه به سازمان ازادیبخش الجزایر محلق میشود. آشنایی با فرانتس فانون و شاگردی ژان پل سارتر و … و آنچه خود از همکاری با سازمان ازادیبخش الجزایر و همچنین همکاری با کنفدراسیون دانشجویان ایرانی، جبهه ملی، نهضت ازادی و نشریه ایران ازاد نقل میکند _ تنها بخشی از فعالیتهای سیاسی و ضدرژیم شریعتی در فرانسه است. در اسناد ساواک کوچکترین گزارشی درباره این مقطع از زندگی دکتر یافت نمیشود. ادعای نگارنده مستند به سه جلد کتاب شریعتی به روایت ساواک است.
– در اوایل سال ۱۳۴۳ شریعتی پس از اتمام تحصیل در بازگشت به ایران در مرز دستگیر و به زندان قزل قلعه منتقل میشود. به گفته پوران دلیل دستگیری دکتر تنها جلوگیری از کتب و جزوات ممنوعه به ایران بوده. در روایت پوران از دستگیری دکتر تا ازادی در شهریور همان سال جز احترام و مساعدت همه جانبه ماموران مرزی و شعب ساواک در خوی با ایشان و دکتر نشانی از اذیت و آزار و بی احترامی مشاهده نمیشود.
– اظهارات پوران همچنین حاکی از حمایت و مساعدت مدیران از دکتر و ایشان برای تدریس در دانشگاه مشهد و استفاده از تمامی آبشن های ممکن اداری برای انتفاع هر چه بیشتر مالی است.
– در این مقطع وزارت آموزش و پرورش جهت تدوین کتب درسی پایه دکتر را دعوت به همکاری میکند.
– دکتر سالهای ۱۳۴۳ تا ۱۳۴۸ ضمن تدریس در دانشگاه مشهد همچنان به فعالیتهای فکری و سخنرانی در مراکز آموزش عالی ایران و همچنین نگارش و ترجمه کتاب ادامه میدهد. آنچه در اسناد ساواک در خصوص این مقطع از فعالیتهای شریعتی یافت میشود، اغلب گزارشهایی در خصوص واکنش روحانیون به محتوای سخنرانیهای دکتر و در مواردی هم واکنشهای احساسی مستمعین به شرایط سیاسی است.
– فعالیتهای فکری و سیاسی شریعتی از سال ۱۳۴۸ در حسینیه ارشاد از برجستهترین مقاطع حیات وی به شمار میآید. اسناد ساواک و اظهارات بسیاری فعالان سیاسی از رویکرد دکتر به تبیین تشیع و همزمان ارتباط با اعضای بلندپایه و بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق حکایت دارد. همزمانی این مقطع با عملیات سیاهکل و اندکی بعد لو رفتن تشکیلات نوپای سازمان در شهریور ۱۳۵۰ و محاکمه و اعدام برخی اعضای کادر مرکزی در فروردین و خرداد سال ۱۳۵۱ و درگیریهای خیابانی مسلحانه ساواک با اعضای متواری سازمان که به کشته شدن برخی اعضای سازمان و ماموران ساواک منجر میگردد، تأثیر تعین کنندهای در انتخاب موضوعات و محتوای سخنرانیهای شریعتی در حسینیه ارشاد بجا میگذارد. سخنرانیهای شریعتی درباره شهادت و پس از شهادت، نیایشها و قصه حسن و محبوبه بازخوردهای عاطفی و سیاسی ناشی از این شرایط است. خاطرات برخی شاهدان و اسناد ساواک از اعتراضات و تظاهرات دانشجویان و مستمعین در این دوره حکایت دارد. تحرکاتی که متأثر از اقدامات مسلحانه سازمان مجاهدین و چریکهای فدایی خلق تعطیلی ارشاد را موجه میکرد. با این حال شریعتی همچنان به فعالیتهای ظاهراً فرهنگی در ارشاد ادامه میدهد.
– تعطیلی حسینیه ارشاد از مهمترین اقدامات ساواک علیه فعالیتهای شریعتی محسوب میشود. اما اظهارات پوران نشان میدهد اصرار روحانیون سنتی بسیار بیشتر از اراده ساواک در تعطیل کردن ارشاد مؤثر بوده. بعلاوه شواهد نشان میدهد دستگیری شریعتی ارتباطی با فعالیتهای او در حسنیه ارشاد نداشته و دلیل واقعی روابط شریعتی با سازمان مجاهدین خلق بوده. پرویز ثابتی در این رابطه میگوید:
“پس از این که حسینیه ارشاد تعطیل شد جوانان وابسته به نهضت ازادی که اکنون به هستههای اولیه سازمان مجاهدین خلق وابسته شده بودند، ارتباط با علی شریعتی را ادامه دادند. و ما در دستگیریهای افراد عضو مجاهدین اطلاعاتی درباره ارتباط او با برخی از آنها به دست آوردیم. موقعی که خواستیم او را دستگیر کنیم، وی مخفی شد. روزی دکتر احسان نراقی به من تلفن زد که آقای شریعتی اکنون در منزل من است و میخواهد با شما ملاقات کند. گفتم شریعتی نزد شما چه میکند؟ مدتی است که سازمان ما دنبال اوست تا دستگیرش کنند. و الان بگویید که از خانه شما برود، چون نمیخواهم اکنون که شما گفتهاید، در منزل شما حضور دارد، ماموران ما بیایند و در خانه شما او را دستگیر کنند. گفت؛ نه! ایشان میخواهد شما را ببیند و بعد به زندان برود.” گفتم، خیلی خوب اما میرود زندان.” و نراقی گفت” قبول! فقط میخواهد بیاید و شما را ببیند و اگر نتوانست شما را متقاعد کند بعد زندان برود. نتیجتاً شریعتی آمد به آنجا و شروع کرد به صغری و کبری چیدن. گفتم: ” اقای شریعتی دیگر از این حرفها به من نزنید. باید بروید زندان و آنجا با مأمورین حرف بزنید.”
ثابتی همچنین به خلف وعدههای شریعتی و قبل از اعزام به فرانسه اشاره و میگوید:
“من شریعتی را یکبار در دهه ۴۰ قبل از این که برود به فرانسه، با حضور مقدم ملاقات کرده بودم و او در آن جلسه هم توافقهایی با ما کرده بود که به آنها عمل نمینمود. لذا این بار به او گفتم: ” ما دیگر گول حرفهای شما را نخواهیم خورد.”
– درباره آخرین دستگیری شریعتی در سال ۱۳۵۲ که به ۱۸ ماه انفرادی او در کمیته شهربانی و اسطوره سازی او تبدیل شد، سوای دلایل قابل تأمل که در اسناد ساواک بر زیرپاگذاشتن تعهدات اخلاقی و شفاهی به ساواک تأکید دارد، آنچه از روایت پوران برداشت میشود حکایت از آن دارد که در طی این مدت نهتنها هیچ برخورد فیزیکی و بی حرمتی کلامی به وی نشده که در آن ۱۸ ماه شریعتی از بیشترین و بهترین امکانات ممکن برخوردار بوده. نامه سرباز نگهبان سلول انفرادی دکتر به پوران که ضمیمه کتاب طرحی از یک زندگی است، شرایط زندگی دکتر در این مدت را بخوبی نشان میدهد. بنا به اظهارات سرباز نگهبان درب سلول دکتر اغلب باز بوده، حتی در حال تردد در کمیته دکتر را بر اساس عادت دیرینه سیگار به دست رویت میکردند. و باز به استناد اظهارات همین سرباز در هنگام برخورد اولیه با دکتر و تحویل او جهت بردن به سلول روی جایگاه شخصیتی و مواظبت از او تأکید میشود. اظهارات پوران نیز همسو با نامه مورد اشاره از برخورداری دکتر از تمامی ازادی های ممکن و امکانات غیر معمول در سلول انفرادی صحه میگذارد. بنا به اظهارات پوران برخی نیازهای دکتر ازجمله سیگار و خوراکی و لباسهای خاص از بیرون تهیه میشده. بعلاوه در اظهارات پوران درباره آنچه از این ۱۸ ماه از زبان دکتر شنیده، موردی از سخت گیری و فشار و برخوردهای معمول آن زمان در کمیته روایت نمیکند. مجموعه این شواهد این گمانه که ۱۸ ماه انفرادی دکتر در کمیته به خواست او بوده بهشدت تقویت میکند. هرچند نتوان گزارشهای احمدرضا کریمی از اعضای آن زمان سازمان درباره شریعتی که بعد از چندین مراوده و همنشینی در سلول برای ساواک تهیه کرده ملاک تمام عیار برای برخی ادعاها ازجمله تغییر نگرش شریعتی به اوضاع سیاسی آن زمان و همچنین جنبههای شخصیتی و فردی و رابطه خاص ساواک با دکتر قرار داد. اما به معنی نادیده گرفتن یکسره آن نیست. بازجوییها و دستنوشته های شریعتی در این دوره از تلاطمهای فکری و سیاسی و مهمتر عاطفی و احساسی او خبر میدهد. واکاوی جنبههای شخصیتی و بخصوص خصلتی شریعتی چهبسا زوایای مغفول مانده شخصیت او را نشان دهد. در این رابطه تنها به یک مورد از مشاهدات زندانیان از وضعیت دکتر در سلولهای انفرادی کمیته اشاره میکنم. ایرج قهرمانلو از اعضای دستگیر شده سازمان مشاهدات خود را اینگونه نقل میکند:
“از ماجراهای گفتنی در این زمان این بود که از زندانیها شنیدم دکتر شریعتی هم در زندان است. در هنگام رفتن به دستشوی میتوان او را دید، آنها از صدای دم پایی ویژهاش، او را میشناختند که دارد میآید. من بارها دکتر شریعتی را در سخنرانیهایش در مشهد دیده بودم. در یکی از روزها بچهها به من خبر دادند که دارد میآید، آنها دست بلندی دادند و من از پنجره بالای در او را تماشا کردم. شریعتی در رب دو شامبر ابریشمی سرخ جگری رنگ با نعلینهای شیکی که درونش از پشم لطیفی پوشیده بود تا پای نازنین استاد سرما نخورد، خرامان خرامان راه میرفت. چند لاخ مویش شانه کرده و ریشش تراشیده بود، به نظر میرسید بس خوشنود است که با آن وضعیت اینجاست. زندانیها میگفتند که درِ سلول شریعتی همیشه باز است و او همواره مشغول خواندن کتابهایش است. وضع او را با سایر زندانیها مقایسه میکردم و این شایعه را دامن میزد که ساواک او را دستگیر کرده تا در بیرون از او قهرمانی در برابر مجاهدین بسازند.”
– اتهام و احجاف دیگر ساواک به شریعتی ربودن و چاپ سلسله مقالات انسان، اسلام و مکتبهای مغرب زمین در روزنامه کیهان است. اسناد درون سازمانی ساواک نشان میدهد مقالات فوق پس از بحثهای اقناع کننده ساواک با شریعی نوشته و تنها شائبه موجود چاپ بدون اجازه مقالات در روزنامه کیهان است.
روایت سعید حجاریان بر موضع بینابینی این دو ادعا تصریح و میگوید.
“مقالات فوق به درخواست ساواک و جهت اطلاع آنها از مواضع دکتر نسبت به مارکسیسم نوشته شده، و در واقع دکتر به درخواست مقامات ساواک در این خصوص پاسخ مثبت داده، اما قرار نبوده این مقالات به چاپ برسد و بیرونی بشود. بنابراین بخش اول این ادعا که شریعتی مقالات فوق را خودش نوشته صحیح میباشد. اما این که با موافقت او بیرونی شده باشد بخش نادرست قضیه است.”
– روایت پوران و سوسن و سارا از خروج دکتر در ۲۶ اردیبهشت ۵۶ و به دنبال آن تماسهای تلفنی ساواک بعد از اطلاع مرگ دکتر و مکاتبات سلسله مراتب تشکیلاتی ساواک بر چند نکته تأکید دارد. اول این که ساواک تا هفتهها بعد از ۲۶ اردیبهشت از خروج شریعتی اطلاع نداشته. ثانیاً تماسهای حسین زاده و برخی دیگر از ماموران ساواک با پوران شریعت رضوی و اعلام امادگی برای انتقال جنازه دکتر به ایران و برگزاری مراسم تشیع و حتی تعین مکان دفن دکتر در زیارت مشهد و … تمامی بر نگاه احترام آمیز ساواک و شاه به دکتر حکایت دارد.
نشانههای کتاب پوران درباره کذب بودن ادعاهای وی در خصوص به قتل رسیدن دکتر توسط شاه و ساواک را به فرصت و مجالی دیگر موکول میکنم. اما عجالتاً اظهارات پوران درباره دلایل ازادی دکتر در سال ۵۴ بسیار حائز اهمیت و قابل تأمل است:
“یکی دو هفته مانده به عید سال ۵۴ شاه برای گذراندن تعطیلات به سوئیس و از آنجا برای شرکت در کنفرانس سران اپک به الجزایر میرود. در مدت اقامتش در سوئیس دانشجویان مبارز ایرانی از اقای ژاک برک – جامعه شناس معروف – استاد دانشگاه سوربن میخواهند که به سوئیس برود و از شاه بخواهد که دکتر شریعتی را ازاد کنند و بعد در الجزایر هم وزیر امورخارجه الجزایر اقای عبدالطیف که از همکلاسیها و همرزمای علی بود، در دیداری که با شاه در کنفرانس اپک داشت، از او میخواهد که دکتر شریعتی را ازاد کند. شاه در آنجا قول میدهد که در بازگشت به ایران علی را ازاد نماید.”
تصور این که شاه کسی را که به سفارش دو شخصیت برجسته علمی و دانشگاهی و وزیر خارجه الجزایر از زندان ازاد، و به قتل رسانده باشد چه اندازه میتواند واقع بینانه باشد. بعلاوه این که می دانیم همین مناسبات و روابط دوستانه شاه با شخصیتهای برجسته علمی و سیاسی به تخفیف حکم اعدام مسعود رجوی به حبس ابد در سال ۱۳۵۱ منجر میشود. هرچند در مورد رجوی میتوان به برخی عوامل دیگر ازجمله همکاری مسعود رجوی با ساواک اشاره کرد.
مؤخره
پس از سالها ق
صدم این بود برخی یادداشتهای نوشته شده درباره:
تناقضهای ذاتی شخصیتی و چندپارگیهای فکری شریعتی.
نسبت شریعتی با جهان روشنفکری.
نسبت شریعتی با قرائت سنتی از دین و تشیع،
نگاه شریعتی به دین از زاویه معرفت شناسانه و ابزاری.
رفتار شناسی و روانشناسی فردی شریعتی
و …
ارائه دهم. اما احساس تکلیف اخلاقی و تاریخی در قبال نسل امروز و چهبسا نسلهای آینده، که سبک کردن آن جز با بازخوانی تاریخ و بیرون کشیدن حقایق از زیر خروارها توهم و محافظه کاری و ملاحظه کاری و مصلحت اندیشی و تقیه و … میسور و میسر نیست، ناگزیر میکند برای شناخت حقایق از نقطه مرگ برخی از آنها که در ذهنیت جامعه و چندین نسل به قهرمان و اسطوره تبدیل شده، شروع کنیم. به همین سیاق تصور میکنم نسل امروز و فردا تاریخ واقعی را نه از متن منابع رسمی موجود که ناگزیر میباید از لابهلای متون و بخشهای سپید آن استخراج و فهم کند. از لابهلای جزئیاتی که در صورت ظاهر مو لای درزشان نمیرود. آنچه به نسل من نوعی در این تتمه عمر انگیزه زنده ماندن و نوشتن میدهد، درک این ضرورت و پرداختن به زوایای بسیار پنهان تاریخی است که هنوز بسیاری آدمهای آن علیرغم حضور اما معلوم نیست چرا زبان بسته هستند. شاید این دغدغه و تلاش فردی بتواند از سنگینی شرمندگی من نوعی به نسلهای آینده و به وجدان فردی کمی بکاهد. و کلام آخر این که؛ از تجارب دشوار و پرفراز و نشیب عمر شصت ساله همین که آموخته باشم به چیزی جز حقیقت التزام نداشته باشم، کفایت میکند.
مراجع و رفرنسها:
– برای بررسی دقیق آماری در این خصوص به کتاب بررسی انقلاب ایران، نوشته عمادالدین باقی. چاپ سوم. نشر سرابی رجوع کنید.
– ر.ک. خاطرات حمزه فلاحتی. چاپ آلمان ۱۳۸۵٫ خارج کشور.
– ر.ک. غروب جلال. سیمین دانشور در منابع مختلف. همچنین مصاحبه با عموزاده جلال آل احمد. در سایت تاریخ ایرانی.
– آخرین فیلم ساخته شده درباره تختی که متکی به روایت نزدیک ترین دوست او می باشد، به صراحت از خودکشی و دلیل ان پرده بر می دارد.
– ر.ک. به خاطرات خانه زندگان. سایت همنشین بهار. همچنین سایت های پژواک ایران و گویا نیوز. همچنین تحقیقات م. کامبوزیا با عنوان شهادت ایت الله حسین غفاری در اثر سکنجه، دروغی شاخدار.
– خاطرات ایت الله منتظری. بخش خاطرات دوران زندان.
– ر.ک. خاطرات ایت الله فردوسی پور. از نزدیک ترین و معتمدان امام (ره). همچنین نهضت امام خمینی جلد اول. حمید روحانی.
– ر.ک. به در دامگه حادثه. گفتگوهای قانعی فرد با پرویز ثابتی. چاپ خارج کشور. نسخه دیجیتالی. ص ۲۲۹٫
– همان ص ۲۸۰
– گذر از آتش. خاطرات ایرج قهرمانلو. نسخه دیجیتالی. ص ۲۲۰
– ر.ک. به ماهنامه نسیم بیداری. ویژه نامه دکتر علی شریعتی. گفتگو با سعید حجاریان.
– طرحی برای یک زندگی. دکتر پوران شریعت رضوی.
چندان که می دانید شریعتی خطیبی خلاق بود وواعظی توانا که راه و مهارت عمومی کردن خود را بخوبی می دانست.مواجهه با نویسنده و روشنفکری چون او نیز از این رو دشوار است.روشنفکران عمومی وقتی در هیئت نخبگان ورهبران فکری در می ایند بهجای دیگران و همگان می اندیشند .و توده های مردم را با خود همراه می سازند.مانند شریعتی که ایده ئولوگ انقلاب بود وهست. واما خوشحال شدم که این یاداشت بهانه ای شد که دوباره یادی از دوستان چندین سال ندیده شود.
من هم از فریب خوردگان سال ۵۶ هستم و سالهاست که به اشتباه خود پی برده ام خیلی خوشحالم که او حتی لیاقت دفن شدن در خاک پاک ایران رو نداشت چون خیانتش به این آب و خاک خیلی خیلی بزرگ بود.
به نظر میرسه باز هم داریم راه افراط را طی میکنیم. اتهام خیانت به دکتر شریعتی درست نیست. هر کسی ممکنه در انتخاب راه اشتباه کنه اما اگر هر کسی که اشتباه کرده را اگر خائن بنامیم کسی برای این آب و خاک باقی نخواهد ماند.
بسیار عالی. درود بر شما