کاشان نیوز- محمد ثابت ایمان: جامعه، جامعه است. و در بهترین حالت، با حضور حداکثرى افرادش، به مفهوم مشارکت و مدنیت نزدیک مى شود. الاهه اى که در قله ى چالش هاى چهارگانه ى : آگاهى ، ارتباط ، اعتماد و بالاخره مشارکت، جا گرفته است . اگر پلى اعتماد بخش براى ارتباط با مردم باشد که به مدد آن بر چالش آگاهى فائق آییم، بى تردید جامعه با ایجاد اعتماد و همدلى ، راهى به مشارکت از جنس آگاهش خواهد برد تا در چنین سیرى بر أساس حضور افرادش در حق تعیین سرنوشت ، راه به مؤلفه هاى مدنى برده وبتواند بگوید صاحب دموکراسى یا احترام به رأى حداکثریست. حالا اگر معیار دین و اخلاقیات منبعث از آن هم، به کمک سایر ارزشهاى بومى و ملى بیاید، نتیجه در عمل به اخلاقیات آن، مى شود دو چندان. اینجاست که گفته ى سیاست ما عین دیانت ماست مفهوم پیدا مى کند. و متر ارزش ها، راه بر ورود و خروج ظاهرى اهل نفاق در عرصه و عیان قدرت مى بندد تا میل به خدمت را در اهلش، شکوفاتر کند.
اگرچه ممکن است راه تفسیر ارزش ها نیز ، دوباره با رفتار سلیقگى برخى ، ظرفیت پذیرش نفاق را ایجاد کند.
نگاهى به مسیر و بازى قدرت در طول سال هاى گذشته مى گوید که ما با متر ارزش هایمان به این وادى نگاه نکردیم . جامعه اى که قصد خدمت در ان موج مى زند، هیچگاه رنگ ندارد، بیرنگ است! سفید و سیاه نمى شود، آبى و قرمز. تعریف نمى کند، چپ و راست نمى داند ، و بالاخره بیرنگى رنگ قوت غالبش مى شود و از دل این بیرنگى، شایستگان به خدمتش در آن رشد مى کنند و راه بر بایستگان قدرتش بسته مى شود. چنین سیاستى را عین دیانت دانستن غریب نیست. چه خلاصه ى إتمام دین خاتم بر اخلاق بود و اخلاق رعایت ادب هرمقام . اینهمه بازى بر مدار الاکلنگ قدرت ، روى دسته و محور کدام عدالت نانوشته، تخص منابع و ظرفیت ها را به همراه داشته و اصلا خواهد داشت، وقتى بناى این خانه از پاى بست ویران است و بس! وقتى تفکر رنگ به رنگ شدن جامعه از بنیاد اشتباه باشد، همیشه اهل خدمتش در سرسره نزول قرار مى گیرند و شیفتگان قدرتش در بالاى الاکلنگ ، آنهم به اعتبار مشارکت نا آگاهانش.
تنها در شرایط الاکلنگ است که سهم خواهى به نوبت اهل قدرت شکل مى گیرد و در سرسره ى بى عدالتى هاست که خروج اهل خدمت اتفاق مى افتد. دعوى موسى و فرعون و حجت : چونکه بیرنگى اسیر رنگ شد // موسیى با موسیى در جنگ شد مولانا و مفهوم مرگ رنگ سپهرى ، در کنار حقیقت : زفکر تفرقه باز آى تا شوى مجموع حضرت حافظ، تا کلام مولاى جانها که از چند رنگى در دین بپرهیز، همه و همه اشاره به بیرنگى محتوم و ازلى انسان دارد. نام ها همان رنگ ها هستند که من ازلى ما و شما را از ما گرفته اند. یک روز بنام مدیرکل و یک روز بنام شهردار و یک روز به بازى چپ ویک روز به اداى راست و یکبار به بالا و یکبار به پایین .
انسان کالاى زنده نبود ، ولى شد! آنهم در فاصله از آن من ازلى بیرنگ:
کالاى زنده ام که به سوداى ننگ و نام
این مى فروشد آن دگرى مى خرد مرا
این پست ها نیستند که در بازى قدرت معامله مى شوند بلکه شکوه انسانیت است که بر باد رفته و مى رود. اینجاست که گاهى در بى أمانى گردنه هاى عبور، گرگى در کمین عافیت بره ها مى نشیند و نشست
یک روز هم که گردنه أمن و امان نبود
گرگى به گله مى زند و مى درد مرا
چرا که در بازى رنگ هاست که هر گرگى جاى میشى خودش را رنگ مى کند اما در جهان بیرنگ ها، از این حرف ها را نداریم. اینجاست که باید گفت بازى قدرت از بازى رنگ ها آب مى نوشد و شکوه خدمت ازسفره ى بیرنگ آبروها . در سفره ى آبرو دعوا بر سر تصاحب نیست، مسابقه بر سر إیثار است نه حتى انجام وظیفه!اما در بازى رنگ ها چرا!
صادق آل رسول مسئولیت را گرگ مى دانست و آنرا از آن کسى که از آن فرار مى کند، نه به هرقیمتى باید آنرا بدست آورد. على در برابر مکر خارج از قاعده ى معاویه و پسر عاص بر رعایت قاعده ى بازى تاکید داشت و رسیدن به هدف را به هر بهائی میمون نمى دانست.
على بیرنگ ترین داناى حکیم عادلى بود که تا نان سفره اش نیز از تلون رنگ ها به دور بود . چه رسد به دلیل حضورش حتى در خدمت. این روزها که دل از اینهمه بازى رنگ ها گرفته و ناکارامدى این مدل ناجور و این وصله ى ناهمگون با ملیت و دین در تقسیم بدون اخلاق جامعه به رنگ ها آشکارتر مى شود، هیچ راهى نمى ماند جز نگاه به زندگى و مشى و مرام فرانگر همان على. همانکه فرصت خدمت را نیز به زور شمشیر و تاکید مردمانش از او پذیرفت .
و الا حکومت على در بیرنگى چاهها بود و شکوه روبه آفتاب نخل ها.
در بى نشانى شب ها و خانه ى گلین آبروها .
در عدالت ذولفقار و سجاده نشینى صبرها.
على نمود واقعى سیاست عین دیانت بود . از اینروست که در مرام و مسلک و آئین و پیروى، هنوز که هنوز است ؛
على؛ مظلوم ترین تاریخ بوده و خواهد بود
با سلام بسیارعالی وتشکر ای کاش این نوع مقالات را حدودیکسال قبل بیشتر می نوشتید.