کاشان نیوز- مرضیه گیلاسی: ماجرای برق رفتنهای این روزها بدجوری آدم را کلافه میکند از یک سو هوا بس ناجوانمردانه گرم است و از شدت گرما عرق از سر و روی آدم جاری میشود و هُرم گرما طاقت فرساست، از سوی دیگر معماری خانههای امروزی و سبک و سیاق آپارتمان نشینی مرسوم باعث شده که خیلی نتوان از ذره جابجایی هوا و نسیم شکل گرفته بهره برد و خنک شد . بعدازظهرهای داغ و تفتیده کاشان را که در سردابهای خنک و مرطوب سپری میکردیم خوب به خاطر داریم ولی نمیدانم چطور شد معماری خانهها بااین اقلیم گرم کویری اینجوری به استفاده از وسایل سرمایشی گازی و تغییر الگوی مصرف عادتمان داد و همه چیز دست به دست هم داده تا اینگونه در این روزهای گرم تیرماه در این بیبرقیها حسی شبیه بال بال زدن را در خانههایمان تجربه کنیم.
در تکاپوی یکی از همین روزهای گرم و بال بال زدن در بیبرقی و عرق ریزان خاطرات دو دههی قبل و شیوههای مصرف انرژی، عجیب مرا به فکر داشت و تا مدتی شدت گرما را از خاطرم محو کرد .
تا قبل از دهه هشتاد هیچگاه به یاد ندارم شبهای تابستان در داخل اتاق پای کولر بخوابیم .معمولا ساعت نه صبح به بعد وقتی که خورشید کاملا بساطش را روی زمین پهن میکرد و احساس گرمی غالب میشد اگر پنکه جواب نمیداد کولر روشن میکردیم و اصلا تصویری از کولر گازی نداشتیم!
عصرهای تابستان دم دمای غروب به حیاط یا بالای پشت بام میرفتیم و رختخوابها را که تابش خورشید را با دمای ۴۰ درجه پشت سر گذاشته بودند شید(پهن) میکردیم و خیلی وقتها این کار در خانوادههایی که چند بچه داشتند به صورت نوبتی انجام میشد .من دقیقا این روزها و این نوبتها برای پهن کردن رختخوابها و بستن پشه بند با تمام جزییاتش خاطرم هست. آن روزها در خانوادهی ما گاهی وقتها پهن کردن رختخوابها و سوار کردن پشه بند و یا جمع کردن رختخوابها در صبح روز بعد فرصتی برای گرفتن امتیاز بود که اگر این مهم را انجام میدادیم آن روز از برخی از کارهای منزل مثل شستن ظروف ناهار یا نظافت منزل معاف میشدیم .
شبهایی که بالای پشت بام میخوابیدیم با تماشای ستارهها و گاهی هم عبور شهاب به خواب میرفتیم و نسیمی که لابلای توری پشه بند میغلطتید و پشه بند در نرمش نسیم میرقصید و پوست صورتمان در لابلای این رقصانیها نوازش داده میشد . لذتهایی که بعید میدانم نسل جدید حتی ذرهای از آن را چشیده باشند و یا درک کرده باشند . گاهی دلم برای نسلهای دهه هفتادی و دهه هشتادی میسوزد که هیچکدام ازین لذتهایی که متولدین دهههای چهل و پنجاه و حتی شصت برده، نداشتهاند.
بعید میدانم بچههای امروزی لذت انداختن توپ لاکی روی سقف پشه بند و بازی کردن و قل خوردنش روی سقف توری پشه بند را درک کرده باشند. بعضی وقتها آنقدر رختخوابها داغ بود که بعداز پهن کردن آن، پوش آب مختصری روی تشکهای پهن شده داده میشد و رطوبتی که از آب پاشی حیاط و دار و درختها حاصل میشد شبهای داغ کویر را قابل تحمل میکرد و حقیقتا نسل جدید چه میداند از آنچه که اینجا نگاشته میشود!
و این روزها عصر تابستان که حیاطی نباشد که شلنگ را بگیریم روی شیار موزائیکهاش کاملا بی معنی ست؛ نه، اینجور بگویم عصر تابستان از وقتی بیمعناتر شده که اگر حیاطی هم داری دغدغهی بیآبی کلافهات میکند و غصه و نگرانی برای نسلهای بعدی باعث میشود شیلنگی در کار نباشد و آبپاشی و آببازی اصلا و ابدا!!!
آن روزها گویا فرهنگسازی برای مصرف درست بهتر بود، در آن تلوزیونی که برنامه موزیکال و شاد کم بود برنامه تبلیغاتی «بابا برقی» و شعار قشنگش «هرگز نشه فراموش لامپ اضافی خاموش» مورد توجه کودکان قرار گرفته بود و همین کودکان به بزرگترها مصرف کم را یاد آوری میکردند.
برق آمد! و همچنان در خلسهی نوستالژیهای تابستانهای آن روزها به سر میبرم و به این فکر میکنم که داشتن الگوی مصرف مناسبتر از این روزها داشتیم!
دیدگاه شما