کاشان نیوز: درست کنار ما که از صبح تا شب در تکاپو هستیم و خیلی وقتها درگیر روزمرگیها و بدیهیات زندگی، کسانی هستند که طور دیگری به دنیا نگاه میکنند و زندگی برایشان سبک و سیاق دیگری دارد.
كمي دورتر از پايتخت، در شهر گل و گلاب، دریکی از بهترين نقاط اين شهر زنوشوهری زندگي ميكنند كه زندگي برايشان مفهوم ديگري دارد. گوشبهزنگها كه حيات و معاششان را با كمك به همنوع و یاریرساندن به ديگري پيوند زدهاند. فاطمه سیدآباد و همسرش محمدمهدي صفارينژاد، بنیانگذاران مؤسسهاي هستند كه براي 35 زن سرپرست خانوار اشتغالزايي كرده و خانه اميد بسياري بوده است. آنها با روشي بسيار ساده طي سالهاي متمادي توانستهاند به خيليها خدمت كنند و گاه زندگي عدهاي را تكان بدهند.
مؤسسه و شركت تعاوني «گل یاس کبود» در نگاه اول جايي است كه 35 زن در آن به پاك كردن، شستوشو، خرد کردن و خشككردن سبزیها و صيفيجات مشغولاند. مشتريان اين مؤسسه هم عمدتاً زنان خانهداري هستند كه فرصت زيادي براي آشپزي و سرخ کردن سير و پياز و بادمجان و خشككردن انواع سبزي را ندارند.
اين مؤسسه از يك فروشگاه، بخش اداري، سالن بزرگ مخصوص پاککرده صيفيجات، يك اتاق بستهبندي، 3 حوض شستوشو، يك دستگاه خشككن و يك سالن مخصوص خشککردن انواع سبزیها و صيفيجات تشکیلشده است. هرروز بين 250 كيلوگرم تا يك تن سبزیها و مقدار قابلتوجهي صيفيجات از بازار ترهبار كاشان خريداري ميشود و خانمها اين سبزيها و صيفيجات را پاك ميكنند و شستوشو ميدهند و بر اساس سفارش مشتري آنها را خرد، خشك، سرخ يا منجمد ميكنند و در اختيار مشتري قرار ميدهند. مهندس صفارينژاد در رشته مكانيك تحصیلکرده و سالها در كنار همسرش با اين مؤسسه خيريه همكاري دارد. دستگاههاي خشككن و سالن مخصوص خشککردن سبزي توسط صفارينژاد طراحیشده است.
تولد گل یاس کبود
فاطمه سيدآزاد در تهران متولدشده و در حوزه علميه تحصیلکرده است. همسرش مهندس صفارينژاد اهل كاشان است. سيدآزاد بعد از ازدواج ساكن كاشان شده اما هميشه اميدوار بوده براي زندگي به تهران بازگردد. نشان به آن نشان كه تا 20 سال قبل وقتي به تهران سفر ميكرد، نمازش را شكسته نميخواند اما بعد از 35 سال زندگي مشترك با يك مرد كاشاني حال، او بيشتر از هرکسی اهل اين ديار كهن است و شايد بيشتر از بسياري كاشانيها به اين مردم خدمت كرده است. فاطمه سيدآزاد و همسرش هر دو از كارمندان اداره آموزشوپرورش بودهاند. سيدآزاد پيش از پيروزي انقلاب اسلامي ايران با مبارزات مردمي همراه بوده و بعد از ازدواج در كاشان هم تلاش كرد بانوان اين شهر را براي راهپيمايي، تظاهرات، رفتن به شهرها و روستاهاي دور و نزديك و سخنراني و روشنگري بسيج كند. همين تلاشها خيلي زود او را به يكي از اهالي معتمد و امين كاشان بدل كرد. بعد از پايان حكومت پهلوي و پيروزي انقلاب اسلامي، اول اسفندماه سال 57 مدارس بازگشايي شدند و فاطمه سيدآزاد بهعنوان مدرس ديني و قرآن دریکی از دبيرستانهاي كاشان مشغول به کار شد.
سال 73 رسماً بهعنوان مددكار و مشاور خانواده در كلينيك مشاوره و درمان آموزشوپرورش كاشان مشغول به کار شد. او اشتغال در اين حرفه را سرمنشأ شكلگيري خيريه گل یاس کبود ميداند و ميگويد: «در جلسات مشاوره مراجعيني داشتم كه خيلي مشكل داشتند و نيمي از اين مشكلات به كم و كيف اقتصادي خانوادهها برميگشت. من اين مشكلات را ميشنيدم اما نميتوانستم كاري براي آنها بكنم. هرقدر هم به اینطرف و آنطرف ميسپردم، همه ميگفتند خيلي خوب است كه به اين خانوادهها كمك شود اما كسي اقدامي نميكرد. درنهایت تصميم گرفتم هر كاري از دست خودم برميآيد انجام بدهم. سال 79 خواهران فرهنگي و مبلغه را دعوت كرديم و از آنها خواستيم كه به ما كمك كنند. يادم هست زماني به خودم آمدم كه ديدم بيش از 50 ميليون تومان از خود مردم گرفتهام و به خودشان دادهام. درواقع به اعتبار محبت و اعتمادي كه خيرين داشتند توانسته بودم مشكل اقتصادي خانوادههاي زيادي را حل كنم.» سيدآزاد در آغاز راه تصميم ميگيرد كه يك مؤسسه خيريه براي اشتغالزايي تأسیس كند اما اين كار نياز به سرمايه داشت. بنابراين سال 79 در قدم اول يك شركت تعاوني تأسیس و بعدازآن مؤسسه خيريه گل ياس كبود را راهاندازي كرد.
خانهاي براي گل ياس
ايجاد يك مؤسسه، شركت تعاوني يا هر تشكيلات هرچند كوچكي براي يك بانوي معلم كه كارمند آموزشوپرورش است و سرمايه چنداني هم ندارد، كار سادهاي نيست اما فاطمه سيدآزاد تصميمش را گرفته بود. او مؤسسه گل یاس کبود را در حالي تأسیس كرد كه حتي امكان پرداخت اجاره آن را نداشت و اين مؤسسه كارش را در يك طبقه از يك آپارتمان آغاز كرد كه اجارهاش ماهي 80 هزار تومان بود. سيدآزاد با يكي از خيرين صحبت كرد و او پذيرفت كه 50 هزارتویمان از اجاره را پرداخت كند و 30هزار تومان ديگر را بايد خود مؤسسه تأمين ميكرد. سيدآزاد ميگويد: «براي شروع كار، خيليها بروبیا راه مياندازند اما ما همهچيز را ساده آغاز كرديم. من سهام مؤسسه را به 56 نفر فروختم كه 650 هزار تومانش را نقد خريدند و قرار شد یکمیلیون تومان آن را بهصورت قسطي پرداخت كنند. با اين شيوه توانستيم تعداد زيادي از خواهران سرپرست خانواده را مشغول به کارکنیم.» در بدو امر، مؤسسه خيريه گل یاس کبود كارش را با خياطي و بافندگي آغاز كرد و هنوز از سبزي و صيفيجات در اين مؤسسه خبري نبود اما مكان اجارهاي خيلي زود سرنوشت ديگري براي مؤسسه رقم زد.
سيدآزاد ميگويد: «خياطي را گسترش را داديم و زيرزمين همين خانه يا به قول اهالي كاشان سرداب آن را هم اجاره كرديم اما باز جا تنگ بود. درنتیجه براي خريد يك خانه اقدام كرديم. خانهاي پيدا كرديم كه متعلق به دكتر شبيهخواني، از پزشكان معروف و زحمتكش كاشان بود. ايشان خيلي به مردم كاشان خدمت كرد و حتي جانش را هم براي كمك به ديگران از دست داد؛ قصد داشت جان كسي را نجات بدهد، اما خودش تصادف كرد. بهقصد خريد با همسر دكتر صحبت كرديم. به قيمت 69 ميليون تومان توافق كرديم و قرار شد طي 2 سال اين خانه را بخريم. تعداد زيادي از خيرين را هم دعوت كرديم و درباره خريد خانه با آنها صحبت كرديم اما ياري نكردند و همسر دكتر هم بعد از 2 سال خانه را فروخت و ما بايد ازآنجا بلند ميشديم. به ما خيلي سخت گذشت تا بالاخره توانستيم آنهمه اسباب و اثاثيه را اینطرف و آنطرف جاي بدهيم.» سيدآزاد كه گويي هنوز حسرت خريدن آن خانه در دلش مانده يادي از آخرين روز سكونت در آن خانه ميكند و ميگويد: «يادم هست روزي كه صاحبخانه به ما خبر داد بايد آنجا را تخليه كنيم نخستين روزي بود كه پياز آورده بوديم. خانمها 150 كيلو پياز را با اشكهاي واقعي پوست كندند. آن زمان 10 نفر در كارگاه خياطي، 10 نفر در كارگاه سبزي و تعدادي هم در بخش اداري مشغول به کار بودند.»
فاطمه سيدآزاد اين بار هم مانند هميشه به حضرت زهرا (س) متوسل شد و با روي خوش اما دلشکسته كارمندانش را راهي كرد و آن پنجشنبه غمگين را به پايان رساند. كاشان شهر كوچكي است و خيلي زود چند خانهفروشي را به سيدآزاد معرفي كردند. او ميگويد: «صبح شنبه با صاحب همين خانه كه در آن هستيم تماس گرفتم و عصر آمديم خانه را ديديم. نسبت بهجاهایی كه قبلاً ديده بوديم كمي كوچك بود اما به دلم نشست. با صاحبخانه صحبت كردم، با لحني پدرانه گفت ميخواهم خانه را بفروشم هرچقدر داري جمعوجور كن. گفتم 6 ميليون تومان دارم! تعجب كرد و پرسيد با 6 ميليون تومان ميخواهي خانه بخري؟ پولت را به 50 ميليون برسان منم 30 ميليون ميبخشم بيا خانه را بخر. با كمك خانمها تا سر ماه 50 ميليون تومان جور كرديم و اين ساختمان را به نام مؤسسه گل ياس كبود خريداري كرديم. بهمرور قرضها را پرداخت كرديم و خوشبختانه الآن ديگر بدهكار كسي نيستيم.»
اصلاح و گسترش
مؤسسه خيريه گل یاس کبود هم مانند هر كار هدفمند ديگري، افتوخیزهای بسياري را پشت سر گذاشته است. به همت سيدآزاد خانهاي ديگر براي شركت تعاوني خريداري شد و كارگاه خياطي در مكاني ديگر كارش را ادامه داد اما خيلي زود كارگاه خياطي تعطيل شد.
سيدآزاد ميگويد: «در كار خياطي خيلي نتوانستيم موفق باشيم به اين دليل كه بايد سرمايه زيادي ميگذاشتيم كه بتوانيم لباسهاي متنوع به بازار ارائه كنيم اما اين سرمايه را نداشتيم و مزد دوز شديم كه درآمد چنداني نداشت و نميتوانستيم همه را بيمه كنيم. بنابراين سال گذشته همه را جمعآوري كرديم و از منبع فروش كارگاه خياطي براي خريد يك سوله و گسترش كارگاه سبزیها و صيفيجات استفاده خواهيم كرد.»
بهانههايي براي همدلي
مؤسسه گل یاس کبود ضمن اشتغالزايي براي بانوان بيسرپرست يا بد سرپرست، خدمات متعددي ارائه ميكند كه از آن جمله ميتوان به خدمات مددكاري و مشاوره خانوادگي و تحصيلي اشاره كرد. سيدآزاد درباره گستردگي كارهاي مؤسسه خيريه گل ياس كبود ميگويد: «تمامي خدمات ما ويژه زنان بيسرپرست و بد سرپرست است؛ همچنين بيش از 300 خانواده، مددجوي ما هستند كه ازاینبین 170 خانواده از بهزيستي معرفیشدهاند و بقيه خانوادههايي هستند كه هيچ جاي ديگر آنها را نپذيرفتهاند.» فاطمه سيدآزاد و همسرش در كنار 3 پسرشان، سرپرستي 217 دانشآموز و دانشجو را هم در مؤسسه بر عهدهدارند كه ميان آنها دانشجوياني در مقطع کارشناسی ارشد و دكتري هم ديده ميشوند. سيدآزاد رشد همه فرزندانش را مديون تجربه و تبحر همسرش درزمینهٔ مشاوره آموزشي ميداند و ميگويد: «آقاي صفارينژاد در آموزشوپرورش در بخش فني و حرفهاي مشغول بودند و تبحر خاصي درزمینهٔ مشاوره آموزشي دارند. بچههايي كه تحت حمايت مؤسسه گل یاس کبود هستند، از طريق اين مؤسسه به افراد خير معرفي ميشوند و هر فرد ميتواند سرپرستي يك يا چند نفر از اين بچهها را بر عهده بگيرد.»
او درباره كمكهاي مردمي ميگويد: «تمام حمايتها و خدمات ما در مؤسسه گل یاس کبود با همراهي خيرين و وجوهات اهدايي آنها انجام ميشود. معمولاً سهم امام به مراجع مسئول تحويل داده ميشود و سهم سادات هم به سادات تعلق ميگيرد. از بقيه وجوهات و هداياي مردمي براي تأمين ارزاق و پوشاك افراد تحت حمايت استفاده ميكنيم.» به گفته سيدآزاد، بيشتر افرادي كه تمكن مالي بالايي دارند، ترجيح ميدهند در هیئتهای مذهبي و تهيه غذاي نذري همكاري كنند. «در دهه اول ماه محرم تقریباً همه آشپزخانهها تعطيل است. ما سعي كردهايم خيرين اين بخش را جذب و اين افراد را متقاعد كنيم بهجای 10 روز نذري دادن، يك سال هزينه خوردوخوراک يك خانواده را تأمين كنند. خوشبختانه تعدادي از متمكنين را بهاینترتیب جذب كردهايم.»
خوش يا خشك روزي!
سالها فعاليت در كارهاي خيريه و همراهي با افرادي كه با مشكلات دستوپنجه نرم ميكنند خاطرات و تجربيات بسياري براي فاطمه سيدآزاد و محمدمهدي صفارينژاد به همراه داشته است. حالا بعدازاین همهسال سيدآزاد معتقد است كه برخي آدمها خوشروزي هستند و برخي خشک روزی و هرکسی سهمش هرقدر كه باشد آن را به دست ميآورد. او خاطرهاي از سالهاي اول حضورش در كاشان تعريف ميكند و ميگويد: «عروسي از اهالي خرمآباد به ما معرفي كردند كه پدر و مادرش فوت كرده بودند. از ما خواستند جهيزيهاي جور كنيم تا اين زوج بتوانند بروند سر خانه وزندگی خودشان. باآنکه كشورمان درگير جنگ بود و روزهاي سختي را ميگذرانديم، جهيزيهاي خيلي بهتر ازآنچه مدنظر ما بود براي اين عروس فراهم شد؛ به عبارتی از هر چيزي بهترين، قسمت اين عروس شد». سيدآزاد در كنار اين خاطره به ماجراي عروس ديگري اشاره ميكند كه زندگي سهم زيادي برايش در نظر نگرفته بود. او اینطور تعريف ميكند: «يك عروس از آران و بيدگل به ما معرفي كردند و ما هر چه تلاش كرديم هيچچيزي برايش جمع نشد. دستآخر يكي از خيرين يك كمد هديه كرد. كمد را برداشتيم و رفتيم سراغ عروس. درجایی زندگي ميكرد كه مسير ورودياش بسيار تنگ بود. در انتهاي اين مسير باريك 2 تا اتاق 3 در 4 بود كه كلي طاقچه داشت و روي هر طاقچه تعدادي ظرف قديمي. نه فرشي بود و نه حتي رختخواب درستي. فقط يك موكت و يك يخچال داشتند. يك خانم بالباس زمستاني روبهرويم ايستاده بود؛ پرسيدم دخترم عروس كو؟ گفت: منم. سراغ داماد را گرفتيم جواني آمد كه يك پا نداشت. خيلي متأثر شدم. گفتم كمد را بياورند اما يكي از پايههاي كمد حين عبور از مسير باريك شكست! عروس خنديد و گفت كمدم هم مثل شوهرم شد.»
بهشت كوچك زميني!
فرقي نميكند آدم مدرني باشي يا سنتي، اهل فعاليتهاي اجتماعي و عضويت در نهادهاي غيردولتي و هیئت و گروههاي مردمي باشي يا نه؛ چون تقریباً هرکسی با هر ديدگاهي، شكلگيري جايي مانند مؤسسه گل ياس كبود را تأييد ميكند؛ اما براي كسي كه از نزديك اما بيهيچ تعلق و تعصبي فعاليتهاي اين مؤسسه را نگاه و ارزيابي ميكند، گل ياس كبود، بيشتر از هر چيز، جايي است كه امكانات و تواناييهاي اندك و كوچك آدمها در كنار هم را به قدرتي بزرگ و گاه معجزهآسا بدل ميكند. مؤسسه ياس كبود شبيه همان بهشتي است كه در يك قصه تمثيلي بارها شنیدهایم. در اين قصه روایتشده روزي يك نفر از خداوند ميخواهد كه بهشت و جهنم را به او نشان بدهد. خداوند خواستهاش را اجابت ميكند و او به سمت 2 در هدايت ميشود. او يكي از آنها را باز ميكند و نگاهي به داخل مياندازد: در وسط اتاق يك ميز گرد بزرگ وجود داشت كه روي آن يك ظرف غذا بود اما افرادي كه دور ميز نشسته بودند بسيار لاغر و مریضاحوال بودند. آنها در دست خود قاشقهايي با دسته بسيار بلند داشتند كه اين دستهها به بالاي بازوهايشان وصل شده بود و هركدام از آنها بهراحتی ميتوانستند دست خود را داخل ظرف غذا ببرند اما ازآنجاکه اين دستهها از بازوهايشان بلندتر بود، نميتوانستند دستشان را برگردانند و قاشق را دردهان خود فروببرند. مرد با ديدن صحنه بدبختي و عذاب آنها غمگين ميشود و به سمت در دوم ميرود. آنجا هم دقیقاً مثل اتاق قبلي بود، ولي افراد دور ميز، بهاندازه كافي قوي، سلامت و خوشحال بودند. اين افراد يك مهارت ساده را آموخته بودند و آن اينكه بهجای تلاش براي غذا خوردن با آن قاشقهاي بلند، از آن براي غذا دادن به همديگر استفاده كنند و بهاینترتیب همه آنها بهراحتی فقط با كمك به همديگر از گرسنگي نجات پیداکرده بودند. مؤسسه بانوان گل ياس كبود شبيه به بهشت كوچكي روي زمين خداست كه انسانها ساختهاند. اينجا هرکسی داشتهاش را به هراندازه كه باشد در طبق اخلاص ميگذارد تا همه از آن بهرهمند شوند؛ چه خيريني كه به افراد تحت پوشش مؤسسه كمك و چه زناني كه ساعتهاي متمادي سبزي پاك ميكنند، قند ميشكنند و كارهاي مؤسسه را سامان ميدهند.
خانه امن
خانمهايي كه در مؤسسه خيريه بانوان گل ياس كبود كار ميكنند، آدمهايي هستند كه به دلايل مختلف بار زندگي را بهتنهایی به دوش ميكشند؛ يا همسري ندارند كه همراهشان باشد و يا همسرشان به دلیل بيماري و اعتياد ازکارافتاده است. بسياري از آنها باکار در اين مؤسسه علاوه بر اينكه ميتوانند درآمدي داشته باشند و امورات اقتصادي زندگي خود و خانوادهها را بگذرانند، فضايي امن را تجربه ميكنند. يكي از بانوان جواني كه در اين مؤسسه كار ميكند به دلیل بيماري پدر و فقر مادي زندگي آرامي را تجربه نكرده است. او ميگويد: خوشحالم كه اينجا كار ميكنم. مهمترين چيزي كه اين مؤسسه به من داده احساس امنيت است. درست است كه اينجا كار ميكنم، درآمدي به دست ميآورم، چيزهاي زيادي ياد ميگيرم و تجربههاي زيادي به دست ميآورم اما از همه اینها مهمتر اين است كه درجایی كار ميكنم كه همه شبيه خودم هستم؛ همه خانم هستند و مدير مؤسسه هواي همه ما را دارد. يكي ديگر از خانمهاي اين مؤسسه 15 سال است كه از همسرش جداشده و همكاري با مؤسسه بانوان گل ياس كبود براي او فرصت بزرگي بوده كه بتواند زندگي تنها فرزندش را تأمين كند. او ميگويد: بيشتر از 7 سال درگير جدايي بودم و هر چه داشتم خرج دادگاه شد، نه مهريهاي برايم ماند و نه پولي كه بتوانم دست پسرم را بگيرم و راحت زندگي كنم. درست است كه در خانه پدرم زندگي ميكنم و سرپناهي دارم اما پدرم بيماري كليوي دارد و هزينههاي درمانش سنگين است. پسرم هم بزرگشده. هيچكدام از دوستان و همكلاسيهايش نميدانند او پدر ندارد. از من دوچرخه و كامپيوتر ميخواهد. زندگي سخت است و در اين شرايط جايي مثل مؤسسه گل ياس كبود يك نعمت بزرگ است. در اين مؤسسه يك عروس خانم هم هست كه بهتازگی و با حمايتهاي مؤسسه به خانه بخت رفته و همانجا كنار خانمهاي ديگر كار ميكند و تجربه مياندوزد. خانم ديگري در اين مؤسسه مشغول به فعاليت است كه به خاطر بيماري كليوي دياليز ميشود و مؤسسه به او در تأمين هزينههاي زندگي كمك ميكند. براي اين خانمها، مؤسسه گل ياس كبود صرفاً جايي براي كسب درآمد نيست؛ اين خانه براي آنها امن است؛ جايي براي تجربه آرامش.
منبع: همشهری آنلاین-آذر مهاجر
سلام اینها همه از اخلاص است یا .....
موسسه های خیره در سطح کاشان بسار شده اند ولی بیشترشان ماهی می دهند تا ماهی گیری یاد بدهند ولی این موسسه خیره به نیازمندان آموخته دست روی زانوی خودشان بگذارند و یاعلی بگویند نان زحمت خودشان را بخورند البته ما حتم داریم از طرف شرکت تعاونی به آانها کمک نیز می شود به رو روی از خداوند متعال برایشان تنی سالم و دلی شاد خواستاریم
موسسه خیریه ولی عصر(عج) کاشان که حضرت آیت الله خراسانی (ره) بنیانگزارآن بودند نیزخدمات مشابهی دارد ودراین راستا به خانواده ایتام ونیازمندکمک می کند.
من اینقدر یاس کبود رو دوست دارم چون دیگه عزیز جان سبزی پاک کرده می خرند و به جای اون می شنین و برای ما قصه می گن ابته اینکه شوخی بود ولی این حرکت خیلی حرکت خوبی است و امیر وارم گسترش پیدا کند
چه خانواده ی خوب و دلسوزی و کاش مرمدم کاشان با چشم باز به این گونه حرکت ها بنگرند و امسال محرم یک شب تمام هیئت ها شام ندهدند و پولش را به این گونه موسس ها بدهند برای وام به خانواده های مستحقق امید چنین شود