کاشان نیوز-جابر تواضعی: «ماتیکان کاشان» کتابی است از علی بنیکاظمی که به تازگی در انتشارات مرنجاب منتشر شده است. ماتیکان یک واژه فارسی سره و در لغت همریشه با مایه و ماده است، به معنای مایه و ماده، حکم، قانون، اصل و بنیاد و کتاب. این واژه در عنوان کتابهایی بهکاررفته که به سؤالاتی پاسخ دادهشده یا مسائلی در آنها حلشده.
با اینکه عبارت «بیستودو گفتار تاریخی و رجالشناسی» بر پیشانی کتاب آمده، مؤلف در پیشگفتار کتاب هم آن را مجموعه مقالات یا جستارهایی در معرفی اشخاص یا مکانهایی از کاشان توصیف کرده که تاکنون کمتر موردتوجه قرارگرفتهاند.
بسیاری از این مقالات یا گفتارها بر تحقیق کتابخانهای استوار است و در چندتایی مثل «نامجاشناسی در محلات کاشان» یا «گزارش آخرین سفالگری کاشان»، گمانهزنی و ریشهیابی کلمات، تحقیق میدانی و حتی دیدهها و شنیدههای نگارنده نقش پررنگتری دارد.
مثلاً در همین گفتار سفالگری که ازقضا بیشترین تعداد روایات شفاهی را در خود دارد، نویسنده روایت خود و دیگرانی مثل غلامحسین سربلوکی را از آخرین سفالگریها و کوزهپزخانههای کاشان آورده یا به صحبتهای سیدرضا آل یاسین (همایون)، حسن عاطفی و دکتر عباس بهنیا اشاراتی دارد.
بهطورکلی میتوان مقالات کتاب را به سه دسته تقسیم کرد. یکی مقالاتی است که به معرفی مکانهایی مثل کوه کرکس، دهنار، شاسوسا، نامجاشناسی محلات کاشان، باغشاههای کاشان، محله کوشک صفی و تلگرافخانه میپردازد. دوم مقالاتی که موضوعاتی مثل ساعت بانگ خروس، سفالگری، ویژگی ترس در مردم این دیار و تبعیدیان سیاسی به این شهر را بررسی میکند.
و دسته سوم که بزرگانی از این منطقه –از قدیم تا معاصر- را معرفی میکند. کسانی که شاید اسم حداقل نیمی از آنها هم به گوش خیلی از ما نخورده باشد. از ابن بابا کاشانی و انوشروان بن خالد کاشانی و سید عبدا… امام و سیدفرهاد نوابی بگیر تا قاضی اسدا… کوپایی که فلکه قاضی اسدا… را به نام خودش سند زده و سیدحسن زعیم وکیل کاشان در مقطع انقراض قاجار و استقرار پهلوی.
از افراد دیگر میتوان به میرزا حسن ناصری شاعر اشاره کرد یا سید فرهاد نوابی هم قطعاً برای بسیاری نام آشنایی نیست و با تعریف نویسنده مأمور شرافتمندی بوده که یکتنه در برابر صاحبمنصبان متجاوز و ستمگر روزگار خود ایستاده و ناجوانمردانه کشته شده. در بین این افراد نام الهیار صالح هم به چشم میخورد که به دلیل معاصر بودن قطعاً جا داشت بیش از چهار صفحه از کتاب به آن اختصاص پیدا کند.
از معاصران در قید حیات، یک بخش از کتاب به استاد حسن عاطفی پرداخته که گویا پیش از این در ارجنامه او هم به چاپ رسیده. گذشته از حاشیهرویهای این فصل، این سؤال به ذهن میرسد که این انتخاب بر چه اساسی انجام شده و چرا از بقیه نامداران معاصر خبری نیست.
ضمن اینکه از پراکندهگویی بخشهای آخر کتاب هم نمیشود غافل شد. نمونهاش در همین گفتار استاد عاطفی که به شرح چگونگی انتشار دوباره کتاب «از درگزین تا کاشان» به همت خود بنیکاظمی میرسد و در گفتار آخر کتاب که همین عنوان را بر خود دارد، با خاطرهگوییهای پراکنده و غیر منسجم ادامه پیدا میکند و مقدم بر اینها بیشتر شرح همدان است تا کاشان.
بهطورکلی به رغم ارزشهای بسیار کتاب، میتوان این نکته کلی را مطرح کرد که با توجه به عنوانی که برای خود انتخاب کرده، انتظاری را که به خاطر عنوانش در حد یک کتاب دائرهالمعارفی در مخاطب ایجاد میکند برآورده نمیکند و در انتخابهایش -لااقل در ظاهر- نظام واحد و منسجمی دیده نمیشود.
دورنمای کاشانشناسی دورنمای پروپیمانی است و اینطور به نظر میرسد که درباره همه چیز منابع حاضر و آمادهای وجود دارد؛ اما فقط کافی است به صرافت یک کار تحقیقی جدی بیفتید. فقط آن وقت است که میبینید دستمان خالیتر از این حرفها است.
چند وقت پیش به مناسبتی دنبال ربط کاشی با کاشان بودم. به نظرم موضوع سادهتر از این حرفها میآمد و خیال میکردم موضوع خیلی ساده و دم دستی است. مخصوصاً اینکه بدیهی به نظر میرسد وجهتسمیه کاشی به واسطه شهرت جهانی کاشیهای کاشان باشد؛ اما این فقط ظاهر ماجرا بود و حقیقت این بود که جز تکههای پراکنده در کتابهای تخصصی که کنار هم گذاشتن و اجتهاد در آنها به تخصص نیاز داشت، چیز دندانگیری پیدا نمیشد. تقریباً محکم و قاطع میتوانم بگویم که هیچ منبعی درباره سرنوشت سفال و کاشی و نابودیاش در شهری که نام خود را از آن گرفته است، وجود ندارد. اینجا است که کار بنیکاظمی در گفتار نهم همین کتاب با عنوان «گزارش آخرین سفالگری کاشان» ارزش و اعتبار بالایی پیدا میکند. مخصوصاً که با تحقیق میدانی هم پیش رفته است.
فعالیت افراد و مراکز مختلفی که در این حوزه کار میکنند، پراکنده است و دانشنامههای بنیاد فرهنگ کاشان، به عنوان پرابنیهترین مکانی که در این حوزه فعالیت میکند، آنقدر خاص و غیر کاربردی است که بیشتر باید به آنها به عنوان کتابهای قطور و لوکسی که قفسههای کتابخانه را پر میکنند، نگاه کرد.
به زعم من به غیر از ایجاد یک تشکیلات منسجم در این حوزه برای انجام تحقیقات کتابخانهای، مهمترین نیاز ما تحقیق میدانی و کار در حوزه تاریخ شفاهی است. نمونهاش گفتار چهارم این کتاب است که به ریشهیابی نام و وجهتسمیه محلات کاشان پرداخته است؛ و این تازه جدا است از وجوه مردمشناسانه ماجرا.
تا همین جا هم برای انجام کاری از این دست دیر شده. ولی اگر زودتر دست به کار شویم، شاید بتوانیم به سؤالات نسل بعد و نسلهای بعد که نسبت به ما سؤالات بیشتری درباره شهر و دیارشان دارند، راحتتر جواب بدهیم و دعای خیرشان را پشت سرمان داشته باشیم.
دیدگاه شما