کاشان نیوز- آیتالله حاج شیخ حسین عرب: از خلیل ابن احمد بصری استاد سیبویه و واضع علم عروض سؤال شد که: ما هو الدلیل علی ان علیاً علیه السلام امام الکل فی الکل؟ فقال: احتیاج الکل الیه و غناه عن الکل. یعنی به چه دلیلی علی علیهالسلام باید پیشوای همه، برای همه زمانها باشد؟ جواب داد: چون همه به او نیازمند هستند و او به هیچکس نیازی ندارد. (انسان کامل از آیتالله حسنزاده آملی ص371) نیازمندی انسانها به انسان کامل و جامعی مانند حضرت علی علیه السلام هم در اندیشه و هم در عمل است، یعنی هم در جهان بینی و هم در ایدئولوژی. کتاب تکوین وقتی قابل دسترسی و شناخت خواهد بود که مرکز جهان تکوین که انسان کامل است شناخته شود. در غیر این صورت جهان، کتاب بیشیرازهای خواهد بود که نگاه و مطالعه در آن برای صاحب اندیشه حاصل چندانی نخواهد داشت. در این مقاله به نکاتی در ارتباط با جامعیت تکوینی و تشریعی شخصیت مولای عارفان و عابدان علی ابن ابیطالب سلامالله علیه اشاره شده است.
ارتباط شب قدر با انسان کامل
در روایات وارده شیعی، ائمه اطهار علیهم السلام فرموده اند: برای اثبات امامت و ولایت ما، شیعیان به «شب قدر» استدلال و احتجاج نمایند.
مرحوم کلینی رضوانالله در کافی شریف (ج 2 ص 268) (تحت عنوان بابی در شأن نزول انا انزلناه فی لیله القدر و تفسیر آن) روایات مفصلی را از ائمه طاهرین علیهم السلام آورده است که مضمون برخی از آنها این است که بواسطه سوره قدر میتوان بر کسانیکه منکر ولایت علی و اولاد او علیهم السلام هستند احتجاج نمود.
به این وسیله که اولاً شب قدر و نزول فرشتگان پس از پیامبر صلیالله علیه و آله وسلم ادامه دارد. ثانیاً فرشتگان در شب قدر در هر زمانی بر انسان کامل آن زمان نازل میشوند.
باید توجه داشته باشیم نزول فرشتگان و روح که فرشته اعظم است مسألهای قراردادی و تشریفاتی نیست بلکه نزول فرشتگان و تنزل آنها از این نظر، موجود مجرد محض هستند و تنزل آنان به شکل تمثل صورت میگیرد یک تناسب کامل وجودی بین آنها و کسی که آنان بر او وارد میشوند وجود دارد. آن گونه نیست که امکان نزول فرشتگان و سپردن مقدرات عالم هستی به شخصی، در اختیار هر انسانی باشد اگر بخواهیم قدری با زبان اهل حکمت سخن بگوییم.
اگر نزول فرشتگان دارای مراتب باشد از عنایت و دستگیری از درماندگان گرفته تا آن نزول عینی مستقیم کلی و سپردن مقدرات که عالیترین جلوه این نزول است طبق قاعده امکان اشرف تمام نزولهای دیگر از رهگذر انسان کامل امکان پذیر است و با وجود انسان کامل که جامع مظهریت همه اسماء و صفات الهی است نه آن نزول بر دیگران انجام میگیرد و نه سایر نزول و فیوضات از غیر طریق انسان کامل که باب الابواب هستی و واسطه فیض به سراسر عالم وجود است امکان دارد.
چیزی که مضمون زیارت جامعه کبیره نیز هست که خطاب به حضرت علی علیه السلام و سایر امامان معصوم میخوانیم «بکم فتحالله و بکم یختم». خداوند آغاز و انجام عالم هستی را بواسطه شما انجام داده است.
و نیز میخوانیم: «و بکم ینزل الغیث». به واسطه شماست که خداوند باران را از آسمان نازل میکند.
این جملات و مشابه و نظایر آن طبق قاعده امکان اشرف است که در فن حکمت و فلسفه به اثبات رسیده است، قابل تفسیر است و خلاصه آن چنین است که وجود موجودی اخس (پایین تر) وقتی لباس وجود میپوشد که موجود اشرف جامه هستی به تن کرده باشد. چون موجود اشرف در سلسله علت برای موجود اخس است و تا علت وجود نداشته باشد محال است معلول قدم به عرصه وجود گذارد.
تجسم عینی کمالی همه انبیا علیهم السلام
در روایتی رسول خدا(ص) فرمود: «من اراد ان ینظر الی آدم فی علمه و الی نوح فی تقواه و الی ابراهیم فی حلمه و الی موسی فی هیبته و الی عیسی فی عبادته فلینظر الی علی ابن ابی طالب». (ارشاد القلوب دیلمی)
«هر کس میخواهد به آدم در علمش و به نوح در پارساییاش و به ابراهیم در بردباریش و به موسی در هیبتش و به عیسی در پرستشش نگاه کند به علی ابن ابی طالب نگاه کند.»
همه این کمالات که انبیاء بزرگ گذشته یعنی آدم، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی علیهم السلام هرکدام مظهر یکی از آنها بودهاند، علی علیه السلام جامعیت و مظهریت همه آنها را دارد. خود این روایت گویای اشرفیت وجود علی علیه السلام نسبت به انبیاء بزرگ گذشته است. میتوان نتیجه گرفت که گرچه او تأخر زمانی از آنها دارد اما از نظر رتبه و کمال وجودی بر آنها تقدم دارد چه اینکه رسول خدا محمد مصطفی صلیالله علیه و آله و سلم نسبت به انبیا گذشته چنین است. به قول ابن فارض مصری که در تائیه معروف خود از زبان پیامبر صلیالله علیه و آله وسلم چنین گفته است:
«و انی و ان کنت ابن آدم صوره ولی فیه شاهد بابوتی» یعنی من گرچه از نظر وجود صوری و طبیعی فرزند آدم هستم اما در من شاهدی وجود دارد که گواهی میدهد آدم فرزند من و من پدر او محسوب میشوم.
موضع حضرت علی علیه السلام در چالش قدرت و اخلاق
نیازمندی انسانها که به آن اشاره شد به علم و حکمت امیرالمؤمنین علیه السلام در مسائل اخلاقی در معاشرت با یکدیگر بویژه در اخلاق سیاسی و تعریف اخلاق در سیاست و رابطه این دو با یکدیگر بیشتر و محسوستر است.
اگر بین کسب قدرت حتی قدرتی که حق علی علیه السلام بوده است یا نگهداری آن احیاناً با اصول کرامت اخلاقی و انسانی تعارض و تزاحمی پیش آمد که باید یکی از این دو را برگزید فکر میکنیم علی سلامالله علیه کدام را انتخاب میکند. موارد فراوانی از زندگی آن حضرت در دست است و تاریخ متعهد به نقل آنها بوده است که هیچ تردیدی باقی نگذاشته است که او بیتردید حافظ اخلاق است و نه شیفته و تشنه قدرت فقط به چند مورد در این باب اشاره میکنیم:
یکم: از نظر منطق شیعه با دلایل فراوانی که وجود دارد علی ابن ابی طالب در غدیر خم برای خلافت پس از رسول خدا صلیالله علیه و آله وسلم از سوی خدا معرفی شده بودند و شاید از نظر شرایط اجتماعی و نظامی میتوانست با یک حرکت نظامی به این حق مسلم خود دست یابد اما او نمیخواست در آغاز پیدایش دین مبین اسلام دست به چنین اقدامی بزند و برای رسیدن به حق خود از خون مسلمانان بهره بگیرد. قدر مسلم این است که علی علیه السلام آنقدر یار و یاور داشت تا آن جمع محدودی که جمع شده بودند و برای خلافت تصمیم گرفته بودند، آنها را پراکنده نماید و حرکتی که امروزه به آن کودتای نظامی گفته میشود انجام دهد و به مقصود خویش و حق الهی خود برسد. اما این امر با روح الهی و مظهریت تامه رحمانیه علی ابن ابی طالب ناسازگار بود و ترجیح میداد که قدرت و حکومت را به دیگران واگذارد و از چنین راهی به آن نرسد.
دوم: خلیفه دوم، شورای شش نفری برای تعیین خلیفه و حاکم پس از خود تشکیل داد. از این جمع سه نفر به نفع سه نفر دیگر کنار رفتند. سه نفری که کنار رفتند طلحه و زبیر و سعد ابن ابی وقاص بودند و سه نفری که باقی ماندند علی علیه السلام و عثمان بن عفان و عبد الرحمن ابن عوف بودند. در این موقعیت تاریخی که علی علیه السلام بیش از دوازده سال از قدرت و حکومت برکنار بود عملاً رأی عبدالرحمن ابن عوف تعیینکننده سرنوشت حاکمیت شد.
اول رو کرد به علی علیه السلام و دستش را جلو آورد و گفت علی با تو بیعت میکنم به شرط اینکه به کتاب خدا، سنت پیامبر صلیالله علیه و آله و سلم و روش دو خلیفه قبل عمل کنی. امیرالمؤمنین علیه السلام قسمتی از این پیش شرط را قبول نداشت، رو کرد به عبدالرحمن و فرمود به شرطی بیعت تو را میپذیرم که به کتاب خدا و سنت پیامبر صلیالله علیه و آله وسلم و اجتهاد و روش خودم عمل کنم.
کافی بود که آن حضرت به ظاهر سری تکان بدهد یا یک دروغ مصلحتآمیز بگوید و قدرت را که حق مسلم خودش بود بهدست گیرد و حدود دوازده سال دیگر خانه نشین نشود.
اما روح علی سلامالله علیه آن نیست که میوه شیرین اخلاق در پای نهاد قدرت لگدکوب نماید و برای رسیدن به حکومت، کرامت انسانی و اخلاقی خویش را نابود سازد و قطعاً اگر چنین کاری میکرد و پس از رسیدن به حکومت و تثبیت آن، عبدالرحمن نمیتوانست آن حضرت را مورد مؤاخذه قرار دهد که چرا به پیش شرط من عمل نکردی.
سوم: ریشه جنگ جمل این بود که عوامل پیدایش آن و به طور عمده طلحه و زبیر امتیازات اقتصادی بیشتری میخواستند. برخی از مسلمانان مصلحت اندیشانه از آن حضرت خواستند برای اینکه اوضاع آرام باشد اشکالی ندارد که شما با خواسته آنان موافقت کنید چون امر دائر است بین اینکه جنگی صورت نگیرد یا اینکه اینان از یک امتیاز اقتصادی بیشتری برخوردار باشند.
شاید به اصطلاح، عقل مصلحت گرای سیاسی اقتضا میکند که شما گزینه دوم را انتخاب کنید اما در مقابل چنین پیشنهاد غیرعادلانه و و غیراخلاقی برخی مصلحت اندیشان، امام عکس العملی تند نشان داده و چنین فرمودند:
«اتامرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه والله لا اطور به ما سمر سمیر و ماام نجم فی السماء نجما لو کان المال لی لسویت بینهم فکیف و انما المال مالالله الا و ان اعطاء المال فی غیر حقه تبذیر و اسراف و هو یرفع صاحبه فی الدنیا و یضعه فی الاخره و یکرمه فی الناس و یهینه عند الله.»
آیا به من فرمان میدهید که پیروزی را به بهای ستم بر زیردستان به دست آورم؟ هیچگاه چنین کاری نخواهم کرد تا روزگار، روزگار است و تا حرکت ستارگان ادامه دارد چنین عملی از من صادر نخواهد شد.
اگر مال از آن خودم بود باز بین بندگان و شهروندان مساوی تقسیم میکردم. حال که مال، مال خداست، آگاه باشید که اعطای مال در غیر حق خود تبذیر و اسراف است. صاحب خود را در دنیا بالا میبرد، اما در آخرت او را بر زمین میزند و در نزد مردم گرامیاش میدارد اما نزد خداوند او را خوار میسازد. (نهج البلاغه خطبه 126)
چرا حضرت علی علیهالسلام را به شهادت رساندند
آخرین حلقه دشمنان علی ابن ابی طالب علیه السلام خوارج نهروان بودند. آن حضرت با سایر مخالفان و دشمنان نیز نهایت شکیبایی و مدارا را انجام داد. چون آنچه در دستور کار برگزیدگان الهی از انبیا و ائمه علیهم السلام قرار دارد حفظ و ارشاد انسانها است و نه کشتن آنان و جهاد در شکل نظامی آن یک ضرورت است و آخرین گزینه است. در جنگ صفین حکمیتی بر امام علیه السلام تحمیل شد که مولود حیلت و حماقت بود. حیلت عمرو ابن عاص و حماقت ابوموسی اشعری. عنصر سومی به آن دو اضافه شد و روند امر را بر امام علیه السلام سخت کرد و آن عنصر جهالت خوارج بود. امام علیه السلام نهایت کوشش را به عمل آورد که کار با خوارج به درگیری نظامی نینجامد.
نزدیک دوازده هزار نفر از خوارج اردو زدند و آماده جنگ با آن حضرت شدند. امام علیه السلام پسر عموی خود ابن عباس را که سخنور بلیغ و در فن مناظره چیره دست بود برای گفتوگو با خوارج فرستاد اما به قدری تعصب و جهالت آنان شدید بود که ابن عباس نتوانست کاری از پیش ببرد. خود آن حضرت وارد عمل شد و به گفتوگو با خوارج پرداخت و بسیار تأثیرگذار بود. از دوازده هزار نفر، هشت هزار نفر برگشته و توبه کردند.
اما چهار هزار نفر آنان مقاومت کردند و حاضر به پذیرش گزینه دیگری غیر از جنگ نشدند. امام علیه السلام با نهایت کراهت و تلخ کامی وارد جنگ بر آنان شد و پیشاپیش فرموده بود که از سپاه من کمتر از ده نفر کشته خواهند شد و از آنان کمتر از ده نفر باقی خواهند ماند و چنین شد.
یکی از آنان ابن ملجم مرادی بود که بارها امام علیه السلام با صراحت فرموده بودند که او قاتل من است. جمعی به آن حضرت میگفتند که اگر میدانی که او قاتل تو است قبل از آنکه او تو را بکشد شما اقدام نمایید و او را از میان بردارید امام علیه السلام در جواب میفرماید از پیشنهاد شما تعجب میکنم چگونه من اقدام به کشتن او کنم در حالی که او هنوز کاری نکرده است. قصاص قبل از جنایت خلاف مرام مردان آزادهای چون علی علیه السلام است. با علم و قطع به اینکه ابن ملجم قاتل اوست اما او همچنان آزاد و رها بود و هیچ گونه تعرضی به او صورت نگرفت.
متفکر شهید معاصر آیتالله مطهری در کتاب «سیری در سیره ائمه» میفرمایند: خوارج مولود آن فتوحات قبل از حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام بودند چون مسلمان شده بودند اما فرصت ساختن آنان پیدا نشده بود. اسلام آورده بودند اما با روح دین آشنا نشده بودند و فقدان بینش در میان آنان باعث فاجعه بزرگ کشتن امیرالمؤمنین علیه السلام شد.
سلام علیه یوم ولد و یوم استشهد و یوم یبعث حیاً
مقاله مفهوم بلندداردبادلایل شهادت حضرت بصورت عیق برخوردمکندبراساس شرایط زمان تحلیل رابخوردحقیقت نداده اند-مثلاشهادت حضرت رادرموضوع قطام ملعون خلاصه نمیکند-
متن عالی وتوام بامستندات دستمریزادحضرت آیة اله رحمت برشیرپاکی که خداروزی توکرد
وجودچنین عالم بی ادعاومخلص وباتقوا آدمی رابیادآیة اله. حاج اسدلهخراسانی می اندازدخداوندچنین. علمای برجسته ای رابرای مان محفوظ بداردبجدمیتوان گف ایشان مجتهدقطعی هستندامیدکه ازوجودشان فارغ از حب وبغض های سیاسی استفاده. شود