کاشان نیوز–سعید غلامیان: نمایش «مرده ماهیها» جای حرف زیاد دارد اما مختصر اینکه؛ بیش از محتوای منطقی و مرسوم متکی به متن، به فرمهای عینی و موقتی پرداخته و در عرض نود دقیقه، دهها تابلو نمادین به نمایش گذاشته است، تابلوهایی که زمان تعبیر و تفسیرش متعلق به زمانه امروز ما نیست و باید کنار گذاشت و در آیندهای محتمل بهتفصیل در موردش سخن گفت.
انتخاب دانمارک، هملت …و دیگر کاراکترها و همچنین گورستان و کلاههای بدون سرباز و پرچمهای شعارنوشته و… گزینههایی از این دست ربطی به آنها نداشت بلکه بهانهای بود برای اینکه بیننده را به تماشاخانه بکشاند،این تابلوها را ببیند و هر یک را در مخیله خود بپروراند و همچون اتفاقات زمانه امروز ما بپیچاند و نتایج خاصی از آنها بگیرد.
به نظر من بیجهت در مرتبط کردن هملت و شکسپیر و دانمارک و … به این نمایش تلاش کردهاند! بیشتر برداشتی از رمان ۱۹۸۴ جرج ارول بود تا هملت، بویی که به ماهیهای مرده نسبت دادهشده بود، مرگ، شیون و زاری، تبختر شاهانه، شیپوری که به عنوان نماد جنگ نواخته میشد و در طول نمایش هم هرازگاهی در لابهلای موسیقی متن شنیده میشد و حتی صداهایی که همزمان با شروع نمایش از بیرون بگوش میرسید همه باهم داستانی را در ذهن شکل میدادند، کشیشی که رستگاری را به پس از مرگ نسبت میداد و پدری که دخترش را همچون زندهبهگور کردن اعراب در جاهلیت به این تیمارستان سپرده بود به جرم عاشق شدن و … که دل را میلرزاند.
داستانی در کار نبود! اگرچه گفتهشده است که برداشتی آزاد از هملت است اما اقتباسی آوانگارد بود نه از هملت که از تاریخ جاری! از خاورمیانه و کشورهایی که در آتش و جنگ، خون جوانانشان را برای اعتقادات رادیکالشان به خاک سرد ریخته و به گورستان میسپارند، و پادشاهان مستبدش مردم را در دیوانهخانههایی به نام کشور محبوس کرده و خود همچون دلقکی فاقد اختیار چندی را در اوج سپری کرده و باخیانت اطرافیان، خود هم به همان گورستان سپرده میشوند.
«مرده ماهیها» هرچه بود تکههایی از واقعیت بود که از زاویه هنری مدرن به آن پرداخته، پسوپیشش کرده بودند و به کمک شعر، آهنگ و فضاسازی که با امکانات اندک کاشان میشد سر هم کرد نود دقیقه بیننده را از دنیای پیرامونش جدا میکرد و البته گاهی همصدای عزاداری و روضهخوانی مسجد مجاور را که ناگهان در فضای سرد و تلخ طنین میافکند و سپس مانند دیگر صحنههای نمایش محو میشد و نوبت به تابلوی بعدی میداد در ایجاد یک فضای دراماتیک بی تاثیر نبود.
عباس جمالی همچون جادوگری از سر هم کردن متنی به نام نمایشنامه، و کنار هم گذاشتن بازیگرانی هنرمند، همراه موسیقی، شعر و بهرهگیری از ترومپت و ویالون و گیتار الکترونیک داستانی جالبتوجه ساخته است که هرکسی از زعم خود با آن یار میشود.
و این همان است که مولانا در مثنوی فرموده است:
هرکسی از ظن خود شد یار من/از درون من نجست اسرار من
و
از نظر گه گفتشان شد مختلف/آن یکی دالش لقب داد آن الف
بدون شک این تجربه در کاشان تکرار شدنی نیست، زیرا از تئاتر زمانه ما بخصوص در کاشان بسی پیشتر است و اینکه تا امروز هم تاب آورده است اعجاب آور است! اگر تا کنون به دیدن این نمایش نرفتهاید در اولین فرصت، اولین اجرای آن را از دست ندهید.
باسلام وعرض ادب به شماتبریک می گویم آقای غلامیان امیدوارم همواره موفق باشید یاعلی
چقدر برای این تئاتر خبر میزنید؟