کاشان نیوز-پیمان گرامی:
۱- هرساله و خصوصاً در این سالها که با گسترش رسانههای مجازی یا سایبری همراه بوده، نزدیک به انتخابات ریاست جمهوری، فیلمها و ویدئوهایی از افراد ثبتنام کننده جهت کاندیداتوری ریاست جمهوری، دست به دست میشود که به واسطه رویکرد شوخ طبعانه و همچنین فرصتطلبانه خبرنگاران و خبرگزاریها، تنها به عنوان خوراک رسانهای به آنها نگاه میشود و حرفها و ژستهای آنها (مانند هر امری دیگر فردی یا اجتماعی) مجالی برای فراغت و مضحکه میشود و اصطلاحاً به عنوان سوژههای فان مطرح میشوند، درحالیکه میتواند به عنوان یک مسئله اجتماعی دریچهای به زیست جهان تاریخی اکنون ما باشد.
۲- جاذبه این ویدئوها برای ما شامل محتوای حرفها، لحن بیان آنها و ژستهای این افراد است که طیف وسیعی از اقشار مختلف اقتصادی و فرهنگی را شامل میشوند؛ اما حقیقت آن است که موضوع و محتوایی که توسط این افراد مطرح میشود، مستقل و منتزع از شکل و شمایل بیانکننده و شرایط بیان آن (وقت اعلام کاندیداتوری برای انتخابات ریاست جمهوری)، گزارههای هستند که هر کدام در گفتمانهای متداول در سطح جامعه، عرف و پرکاربرد و پذیرفتهشده هستند و تیپ شخصیتی آنها هم برساخته تیپهای رایج و آشناست. پس آنچه، این ویدئوها را برای ما، فان میکند، نه محتوا، بلکه جایگاه (نابجایی) کلام است.
۳- فارغ از حفرههای قانونی که بستر چنین مجالی را فراهم کرده است، باید دید چه نیروها و عاملهایی باعث میشود سوژههای اجتماعی به چنین وضعیت و ورطههایی پرتاب شوند و چنان نابجایی را رقم بزنند؛ سوژه نه با پای خود بلکه توسط حاملها و صندلیها و کفشهای فنری، به چنین وضعیتهایی پرتاب میشوند و فیگور سوژه در این پرتابشدگی، دچار دفرمههایی میشود، همان وضعیتهایی که فان، مضحک و یا بامزه خطاب میشوند. پس اگر فیگورها، بر ساختههای زیست جهان تاریخی هستند، میتوانند دریچههایی باشند برای شناخت آن زیست جهان؛ کدام عاملها و نیروها در زیست جهان اکنون سوژه را به چنین ورطهای پرت میکند؟
۴- در تحلیل آن فضای اجتماعی که سوژهها را به چنین ورطهای پرتاب میکند، دو عامل اساسی را میتوان نام برد که همزمان باهم عمل کرده و اولویتی نسبت به هم ندارند:
نخست: غیبت و یا ویرانی جایگاههای سخن و منطق دیالوگ در جامعه
دوم: عطش و خواست سلبریتی یا ستاره شدن
۵- زمانی که در جامعه منطق دیالوگ که بر وجود جایگاههای سخنِ همسطح استوار است، به مرور غایب و یا ویران شود و افراد به عنوان سوژههایی اجتماعی برای بیان گزارههای خود (در هر موضوعی)، با انسداد روبرو شوند، به مرور میلِ تصاحب جایگاههایی که در هرم قدرت دارای تریبونهای رساتری هستند، در فرد شکل میگیرد؛ و این تمنای بیان، غالباً فرد را از منطق گفتوگو یا دیالوگ، به دو ورطه پرت میکند: یا سکوت و انفعال از مواجهه با پیرامون و یا بیان به هر شکل و قیمت. بیان به هر شکل و قیمتی، آنها با میل به تصاحب بالاترین جایگاهها در هرم قدرت است که به نابجایی کلام و فیگورهای دفرمه شده منجر میشود.
۶- عطش و خواست سلبریتی یا ستاره شدن به ۲ دلیل در جامعه اکنون فراگیر شده:
یک: تغییر فرآیند شهرت و در دسترس بودن ابزارهایی چند برای آن
دو: تبدیل فیگور سلبریتی یا ستاره به تنها فیگور ممکن برای شنیده شدن و امکان حیات؛ که همتافته با نخستین عامل، یعنی ویرانی جایگاه کلام است. سوژه میخواهد نمایندهی جامعهای باشد که حقیقت آن، فقط در الگوهای سایبری همچون تلویزیون و دیگر تصاویر دیجیتالی، بازنمایی و وانمایی میگردد و خارج از این تصاویر نمیتواند هویت و حقیقتی وجود داشته باشد.
۷- آموزش ژست و فیگورهای سلبریتی در شوها (استندآپ) و پرورش بی تمایزی و یلخیگری در قالب الگوهای حقیقت تلویزیونی را به آن تنگناها (ناممکنی منطق گفت گو) و بسترها (دسترسی به ابزارهای بازنمایی و تکثیر)، اضافه کنید، محصول آن میشود که برای، طرح مطالبات کارگری، دغدغههای محیط زیستی، ایدههای سیاسی، دلواپسیهای اجتماعی، نابسامانیهای رفاهی، اثبات توانایی خود به همسر و… در فقدان واسطههای مدنی که قرار است مجالی برای شکلگیری سوژه اجتماعی (با هر گرایش و با هر مسئلهای) در منطقی دیالوگی باشد، باید مستقیماً به مرتفعترین جایگاه بیان چنگ انداخت، چراکه در غیر چنین صورتی (نافرم) حرف به جایی نمیرسد و سوژه جایگاهی برای برقرار کردن بنیانهای خودآگاهانه هویتِ مفروضش نمییابد.
۸- بهشخصه بهترین (تلخترین) عنوانی که به چنین مضحکه (تلخ وانه ای) میتوانم بگذارم، استندآپ تراژدی ست، سوژههایی که این بار نه خاطره که حفرههای مدنیت موجود را، در الگوهای مرسوم تلویزیونی (که قاعدتاً بینیاز به هرگونه توانایی و استعداد پرورشیافتهای است)، به مجالی برای تماشایی شدن بدل میکنند؛
۹- تا مگر زبانباز شود.
دیدگاه شما