کاشان نیوز*-محمود ساطع: کهن باغ شهر نیاسر، مانده از تاریخی هزاران ساله، در کنارهی غربی کاشان را، میتوان به دلایل بسیاری دوست داشت. چشمه و آبشار، چارتاقی و غارهایی مانده از دورانی دیرین، بافتی تاریخی و معمارانه که با تنیدگی در باغ و راغ، چشمنوازانه، شکوه طبیعت و دستساختههای انسانی را به نمایش میگذارد. هنوز از تماشاییترین و دلپذیرترینهای منطقهی کاشان بشمار میآید. شمار فراوانی از مردمان، هرساله به تماشای آن پادررکاب سفر میگذارند. اگرچه یادمان رفته که تخریب طبیعت و چشماندازهای طبیعی آن، تخریب ناجوانمردانه سنگ و کوه، دستاندازی بیرویه به عرصههای تاریخیاش، بیشک چیزی برای تماشای آیندگان برجای نخواهد گذاشت. فقدانی که بهانهی این نوشتار میشود.
در دهههای متأخر، حضور حداکثری ماشین و تغییرات اجتنابناپذیر ـ یا اجتنابپذیرـ آن، فراوانی از تغییر را بر پیکره زیستبومهای برآمده از تاریخ و طبیعت، تحمیل کرده است. بسیاری از باغ و زاغ، کوی و برزن، کوچه و گذر، آرامآرام تخریبشده و جایجای آن را بناهایی ناهمگون با طبیعت و صرفن آسان ساخت، در برگرفته است. باغ شهر تاریخی نیاسر نیز از این گزند دور نمانده و روز پسین روز، شب پسین شب، آهسته و آرام، از باغ و راغ و درختهایش کاسته شده و دامنهها و دشتهای زیبا و دلبرانهاش تخریب میشود.
بلندمرتبهسازی، استفاده از مصالح ناهمگون، استفاده بیرویه از شیروانی و سقفهای کاذب، فرارَوی و دستاندازی به عرصههای طبیعی، دامنه و کوه و دشت، اهم این آسیبها به شمار میآید. متأخرترین این اتفاقات را دستاندازی و ساختوساز بیرویه در دشتها و مزارع نیاسر میتوان دانست؛ ازجمله دشت بنار؛ و نیز منطقهی گیلانه.
دشت بنار، در غربیترین بخش نیاسر، قرارگرفته و با کوششهای بسیار پیشینیان، از سرسبزترین و آبادترین مناطق آن بشمار میآید. هنگامیکه از جادهی غربی نیاسر بهسوی محلهی تالار و چارتاقی میروید، باغهای بیحصار این دشت، چشمهای شمارا خیره میکند. خیره میکند به خلقت دستهای هنر وَرزانه کشاورزان و باغداران کهنسال نیاسری. گیلانه نیز در شرق نیاسر، محلهی روداب را به محلهی نو، پیوند میدهد. باغهایی که میرود درختانش به بهانهی کمآبی قطع شوند؛ و تیغ تیز لودرها و بلدوزرها، پیکرهاش را درهم نوردند. زمینهایی بشوند پارهپاره که در هر پارهشان آهن و فولاد، میلهگرد و بتن، سر برآورند از آن بهجای لالههای سرخ، بهجای سبزه و درخت.
متأسفانه توسعهی فیزیکی شهرهای ایرانی، در دهههای اخیر و اکنون، شهرهای ایرانی را از هویت خود و داشتههایشان تهی میکند. اتفاقی که نهتنها در نیاسر که در قمصر و برزک، آران و بیدگل که در کاشان بزرگ نیز رخ میدهد! چونان فراوانی از دیگر شهرهای این سرزمین. برعکس آنچه در بلاد کفر در غربا غرب زمین، میبینیم و میخوانیم که شهری، پنجاه سال پیش، در مثال، پنجهزار شهرنشین داشته است. اکنون نیز کمابیش، همین جمعیت را دارد و شاید چند دهه بعد نیز چنین باشد. شهروندان آن شهر، هیچ احساسی دال بر عقبماندگی یا عدم توسعه در خویشتن خویش یا شهرشان ندارند؛ اما مای ایرانی معاصر، مدام بر طول و عرض شهرها و خیابانهامان میافزاییم و براین گمانیم که فربهشدن را بهمثابه توسعهیافتگی بدانیم. بیگمان نگاه شهرسازانه بازتعریف صحیحی از توسعه را پیش روی خود باید بنهد و در اجرای آن بکوشد. از این میان، هنوز امید میدارم شهریاران و شهروندان نیاسری، الگوی مناسب توسعهی نیاسر را دریابند. طرحهایی مطالعاتی متعددی درگذشتهی نیاسر مکتوب شده و با نگاهی طبیعت مدارانه، میتوان از ناداشتگی فرداهای این باغ شهر تاریخی، پیشگیری کرد.
به تعبیر سپهری عزیز: «کوههایی چه بلند / دشتهایی چه فراخ / در گلستانه چه بوی علفی میآمد…» گلستانهای نیاسر، باغ و راغ و خانمانش آباد بماند. آباد بهمثابه آبادی، آبادیای برآمده از حرمتگذاری به آبوخاک و درخت. آنگونه که نیاکان این سرزمین در فرهنگ هزاران سالهی خود پرورانده بودند. آنگونه که شاعر این دیار سرود: «میدانم سبزهای را بکنم خواهم مرد.» امید برگابرگ درخت و دشت را نگاهبان باشیم.
منبع: دوهفتهنامه کاشان امروز
دیدگاه شما