کاشان نیوز ــ محمدمهدی نجفی: نمایشگاهی از عکسهای میثم اسماعیلی در نگارخانه دیرینکده (موزه) منوچهر شیبانی کاشان برپاست که سعی دارند یک فاجعهٔ زیستمحیطی را به نمایش بگذارند. در این عکسها جسم بیجان و متلاشی پرندگانی را میبینیم که بر بافت شنهای ساحل جان دادهاند. موقعیت دوربین نسبت به پرندگان خالی از هرگونه تکلف و در موقعیتی استنادگر قرار گرفته است.
اما هنرمند عکاس ترجیح داده است که با اعمال کنشی مضاعف در خصلت استنادگونهٔ این عکسها اخلال ایجاد کند. بنابراین عکسهای اولیه که اساس هریک از قابها را تشکیل میدهد، با تصاویری که صرفن کارکردی تزیینی دارند ترکیب شدهاند.
افکتهای تصویری نیز در خدمت تزیین عکس قرار گرفتهاند. بنابراین ما دیگر نه با یک فاجعه، بلکه با فاجعهای که زیبا شده است مواجهیم. فاجعهای که بهصورتی زیبا بازنمایی شده، نهتنها واقعیت آن را گژریخته نمایش میدهد، بلکه از فاجعهای عمیق در هنر معاصر نشان دارد: زیباییشناختی کردن امر زشت.
اگر به تاریخ زیباییشناسی رجوع کنیم میبینیم که معیارهای این زیباییشناسی (بر خلاف آنچه در هنر مدرن شاهد آنیم) نه از مواجهه با اندیشه و موشکافی در مسئلهٔ بازنمایی، بلکه از سلیقهای سرچشمه میگیرد که باب روز شده است و به نحوی کاملن مردمپسند در خدمت بازنمایی جذاب واقعیت قرار دارد. بنابراین منظور من از زیباشدن فاجعه، حتا تلطیف واقعیت توسط معیارهای زیباییشناسی نیست، بلکه تبعیت از الگوهای مردمپسند و جذاب بصری است که نهتنها با موضوع بازنمایی خود بیگانه است، بلکه حتا با معیارهای زیباییشناسی فرسنگها فاصله دارد.
به بیان دیگر اگر زیباییشناسی با فاصلهای که بین ابژه و نمود آن ایجاد میکند، فاصلهای را برای شکلگیری کنش ادراک بین مخاطب و اثر هنری قرار میدهد؛ این نوع زیباسازی که در عکسهای اسماعیلی میبینیم فاصلهٔ مخاطب با اثر را محو و او را در اثر غرق میکند، بیاینکه هیچ فضایی را برای ادراک مخاطب ایجاد کند.
این نوع زیباسازی از هنر، کالایی زیبا و لوکس میسازد؛ چیزی شبیه سفالها و پارچههای تزیینی که در مکانهای تاریخی و توریستی به فروش میرسد.
اگر برای هنر کارکردی جز تفنن و سرگرمی قائل باشیم، باید بپذیریم هنرمندی که در تولید اثر هنری به سلیقه یا زبان شخصی ارجاع میدهد، مسئلهٔ مهمی را نادیده میگیرد. او از خودش نمیپرسد سلیقهٔ شخصی چگونه ساخته میشود و چه کارکردی دارد؟ او گمان میکند سلیقهٔ شخصیاش تنها از شخص خودش، از درون خودش سرچشمه گرفته است. بنابراین به ساختارهایی که سلیقهٔ شخصی او را هدایت میکنند و با دائقهٔ عمومی پیوند میدهند بیتوجه است؛ بنابراین ضرورتهایی که جزییات رابطهٔ هنر، اثر هنری، واقعیت و مخاطب را میسازند نادیده میگیرد.
در هنر مدرن، سلیقهٔ هنرمند در مقابل چهارچوبهایی که هنرورزی او را محدود میکردند، نقشی کلیدی ایفا میکرد. هنرمند به یاری سلیقه و بیان شخصی میتوانست از این چهارچوبها فراروی کند. رمانتیسم در تاریخ هنر آغاز این انقلاب بود. هنر مدرن که با رومانتیسم آغاز میشود همواره از خلال سبکها و بیانها سعی در فراروی از این چهارچوبهای بیانگری حاکم داشت. مسئلهٔ هنرمند این بود که واقعیت به گونهای بازنمایی شود که به نفع واقعیتِ دیگر مورد شک و تردید قرار گیرد.
اما اکنون، به واسطهٔ پیوند هنر و صنعت در رسانههای جمعی، سلیقهها و بیانها به چهارچوبهای صلبی مبدل شدهاند که به واسطهٔ وفاداری به بازارها، تنها تاییدگر واقعیت موجود هستند و رهایی از آن بیش از پیش دشوار شده است.
فراروی از این چهارچوبها مستلزم درک و فهم ضرورتی است که به مسئولیت هنرمند نسبت به پیرامون او تاکید میگذارد. اینکه شیوهٔ بیان (بیانگری) هنرمند، موضع او را در مقابل سیستم بازنمایی و دنیای پیرامون نشان میدهد.
منِ نگارنده، با توجه به یادداشت خانم عطیه راد دربارهٔ این نمایشگاه، و مسائلی که در آینده به تفصیل به آن خواهم پرداخت، از خودم میپرسم آیا هدف از چنین نمایشگاهی تنها جذب مخاطب در قالب مشتری و رونق صنعت توریسم نیست؟ چرخهای که هم آقای اسماعیلی و هم مجموعهٔ برگزارکنندهٔ این نمایشگاه در آن دخیل و ذینفع هستند. آنچه قربانی میشود هنر است، و پرندگانی که به همراه طبیعت بهطور سازمانیافته، طی توسعهٔ وحشیانهٔ سرمایه، نیست و نابود شدهاند و تنها واکنشی که بر میانگیزانند آه و اندوه احساسی تماشاگران است که در انحنای طاقها و فضای زیبای نگارخانه گم و فراموش میشوند.
اخبار , فرهنگ و هنر , یادداشت
بازی با پرندگان مرده در فاجعهٔ هنر تزیینی
لینک خبر:https://kashannews.net/?p=54218
دسته بندی : برچسب ها:
نظرات
دیدگاه شما لغو پاسخ
آخرین ارسال ها
-
بررسی کتابهای آزمون استخدامی مدرسان شریف (عمومی، اختصاصی و تخصصی)
-
برگزاری نخستین دوره آبانبار شناسی و معرفی گردشگری آبانبار در کاشان
-
نگاهی به نمایشگاه جمعی هنر در “گالری مریم”
-
اندوه بزرگیست زمانی که نباشی
-
راعی از کجا آمد
-
به تفکراتی که قبول نداریم از بودجه نمیدهیم
-
در حکایت تشکی که از امروز مخالفانتان جلو فرمانداری خواهند انداخت!
-
اولین دوره آب انبار شناسی و معرفی گردشگری آب انبار
-
هزینه هنگفت در بازار کاشان در هاله ابهام
-
نامه سرگشاده فعالین ستاد انتخاباتی پزشکیان در کاشان به استاندار اصفهان
آخرین ارسال ها
آخرین ارسال ها
-
بررسی کتابهای آزمون استخدامی مدرسان شریف (عمومی، اختصاصی و تخصصی)
-
برگزاری نخستین دوره آبانبار شناسی و معرفی گردشگری آبانبار در کاشان
-
نگاهی به نمایشگاه جمعی هنر در “گالری مریم”
-
اندوه بزرگیست زمانی که نباشی
-
راعی از کجا آمد
-
به تفکراتی که قبول نداریم از بودجه نمیدهیم
-
در حکایت تشکی که از امروز مخالفانتان جلو فرمانداری خواهند انداخت!
-
اولین دوره آب انبار شناسی و معرفی گردشگری آب انبار
-
هزینه هنگفت در بازار کاشان در هاله ابهام
-
نامه سرگشاده فعالین ستاد انتخاباتی پزشکیان در کاشان به استاندار اصفهان
نجفی عزیز چند پرسش از متن شما چند پرسش از متن : ۱٫ "بنابراین ما دیگر نه با یک فاجعه، بلکه با فاجعهای که زیبا شده است مواجهیم" مگر عنوان نمایشگاه ادعایی غیر از این دارد " یک قتل تزئین شده" ؟ ۲٫ "فاجعهای که بهصورتی زیبا بازنمایی شده" چند نفر حاضرند این عکس های تزئین شده را که " کالایی زیبا و لوکس" است روی دیوار خانه شان تحمل کنند؟ ۳٫ " زیباییشناختی کردن امر زشت" یا " نمایش هولناک امر زیبا" ؟ ۴٫ "....معیارهای زیباییشناسی فرسنگها فاصله دارد" این معیارهای زیباشناسی کجاست که فرسنگ ها با آن فاصله داریم ؟ ۵٫ " چرخهای که هم آقای اسماعیلی و هم مجموعه برگزارکننده این نمایشگاه در آن دخیل و ذینفع هستند. آنچه قربانی میشود هنر است، و پرندگانی که به همراه طبیعت بهطور سازمانیافته، طی توسعه وحشیانه سرمایه، نیست و نابود شدهاند و تنها واکنشی که بر میانگیزانند آه و اندوه احساسی تماشاگران است که در انحنای طاقها و فضای زیبای نگارخانه گم و فراموش میشوند." اساسا این هنر متعالی کدام است ؟ نمونه های آن کدام است؟ چه چیزی مخاطبان را به واکنشی بیش از آه و اندوه می رساند ؟ استناد گونگی؟ مرثیه های مکرر خبری؟ تئوری¬های آرمان گرای هنر متعهد ؟ کمپین های جهانی مبارزه با فجایع زیست محیطی؟ توسعه وحشیانه سرمایه را چه چیزی متوقف می کند؟ هنر متعهد ؟
خیرخواه عزیز، از توجه شما سپاسگذارم، در خصوص پرسشهایی که مطرح کردهای، سعی میکنم خلاصه پاسخ بدهم، هرچند که بهدلیل نحوهی پرسشگری شما مجبور شدهام برخی پرسشها را لااقل برای خودم تدقیق کنم. در ثانی لزوم حل و فصل سوءتفاهمهای پیش آمده نیز موجب شده که پاسخ کمی طولانی شود، پیشاپیش پوزش میطلبم. یک . اینکه عنوان نمایشگاه هم بر این - به تعبیر من - معضل تاکید میکند، نه تنها رویکرد اسماعیلی را در عکسها توجیه نمیکند، بلکه اتفاقن نشان میدهد در تحلیل عکسها به تخیلم متکی نبودهام و بیراهه نرفتهام. در ثانی توجه داشته باشید که اینگونه استدلال بههیچ وجه درست نیست. اینکه هنرمند یا عنوان اثر چه ادعایی دارد بههیچ عنوان مسیر آنالیز اثر هنری را تغییر نمیدهد. دو. اتفاقن دوست خوبم میثم اسماعیلی هم در پاسخ نقد شفاهی من در مراسم افتتاحیه که آنجا هم اشاره داشتم این عکسها تزیین و زیبا شدهاند از منطق «دیوار» استفاده کردند، اینکه چه کسی حاضر است عکسهای پرندگان مرده را به دیوار اتاقش بیاویزد؟ و این استدلال توجیهی شده بود برای کار مضاعف روی عکسها برای جذابیت بیشتر آن. فکر نمیکنم دیوار اتاق من و شما معیار مناسبی برای داوری باشد. لااقل برای من اینگونه نیست، البته برای صاحب گالری و یا دلال آثار هنری معیار بسیار مهم و تعیینکنندهای است. اما اگر منظور شما این است که در تصاویر، مرگ پرندگان به مدد تزیین زیبا نشدهاند و یا بهواسطهی تزیین به کالایی زیبا و لوکس بدل نشدهاند، میتوانم اینطور پاسخ بدهم که در مورد اول همانطور که داخل متن گفتهام، استفاده از فونتها به شکلی که ما در بیلبوردهای تبلیغاتی میبینیم، استفاده از افکتهای تصویری که بافت را تشدید میکند، و بر بعضی از رنگمایهها تاکید میگذارد، عناصر تزیینی محسوب میشوند که به وضوح واقعیت بیرونی را گژریخته کردهاند، آن هم نه به نفع موضوع، و یا برای به چالش کشیدن آن؛ بلکه به نفع جذابیت و زیبا شدن! در مورد دوم یعنی تبدیل شدن به کالایی زیبا و لوکس از شما میپرسم مگر کارها برای فروش ارائه نشدهاند؟ لیست قیمت آثار نشان میدهد مؤلف برای نصب آنها به دیوار خانهها فکر کرده است! از این گذشته تبدیل یک اثر به کالایی زیبا و لوکس همیشه به این معنا نیست که روی دیوار به مصرف برسد. فراموش نکنید ما در دورهای هستیم که شاهد بودهایم داعش به شیوهای هالیوودی (جذاب و زیبا) جنایات خود بر علیه بشریت را تصویر کرده است. شاید هیچکس چنین فیلمهایی را در آرشیو فیلمهای هالیوودیاش نگهداری نکند، اما این فیلمها همواره در فضای مجازی تکثیر و مصرف شدهاند، در کنار انزجارهای مکرر خبری از این گروه و جنایاتش! سه. اگر مبنای پرسش شما این است که معتقدی در این مجموعه عکسها، ما با نمایش هولناک امر زیبا مواجهیم، احتمالن پرنده را بعنوان امر زیبا در نظر گرفتهای و نمایش جسد آنها را بعنوان نمایش هولناک تلقی کردهای، در حالیکه جزء یا ابژهی این عکسها نه پرنده، بلکه جسد پرندگان است، هرچند ممکن است پرندگان سرشار از طراوت و حیات در اوج آسمان تخیل تماشاگر در حال پرواز و جست و خیز باشند، و یا همای سعادتی باشند که بر شانهی دخترک ایستاده بر ساحل بنشینند، اما ما در این تصاویر نه با پرندگان، بلکه با جسد پرندگان سر و کار داریم. بنابراین هر گونه دخل و تصرف در تصاویر اجساد، که بر فاجعه سرپوش بگذارد و جسدها را به حاشیه براند؛ زیباییشناختی کردن امر زشت خواهد بود، نه نمایش هولناک امر زیبا. از این گذشته مسئلهی اصلی نه زشتی یا زیبایی، بلکه نسبت اثر با واقعیت است. زیباییشناختی کردن امر زشت در اینجا به معنی دستکاری واقعیت سیاه به نفع تزیین آن است. چهار. اگر بار دیگر به آن پاراگراف مراجعه فرمایید، میبینی که به هیچ عنوان از «معیار» صلب و از پیشتعیینشدهای برای زیبایی حرف نزدهام، بلکه از «معیارها» صحبت میکنم. در تاریخ زیباییشناسی، مسئلهی مواجهه با واقعیت و بازنمایی آن، بیان شخصی یا معیارهای زیباییشناسی را شکل میدهد. اما از هنر پاپ به این سو، بیان شخصی یا معیارها در نزدیکی و یا رقابت با سلیقهی عمومی ساخته میشود. هر چند پایهگذاری هنر پاپ در اسلاف این هنر دهنکجی به مناسبات تولید و ساز و کار ارائه و بازنمایی آثار هنری بوده است، اما به مرور هنر پاپ سرآغازی میشود برای بازنمایی پوپولار واقعیت. پنج. جناب خیرخواه عزیز، من از هنر متعالی حرف نمیزنم. اتفاقن تعالی هنر زمانی است که پرندهای جانداده در ساحل در هالههای نور و رنگ بدرخشد و یا با نقوش اسلیمی در هم بپیچد. من در این یادداشت نحوهی بازنمایی واقعیت و کارکردهای هنر را مورد نقد و بررسی قرار دادهام. مهم است که یک اثر هنری در چه نسبتی با واقعیت قرار میگیرد و واقعیت را چگونه بازنمایی میکند. حتا مهم است که هنر چه نسبتی با بازنماییهای موجود و ممکن همعصر خود پیدا میکند. معیارهای ثابتی وجود ندارد که بتوانیم به کمک آن، همواره در همهی زمانها و مکانها، خوبها را از بدها غربال کنیم. روی تحلیل من فراتر از خوبی و بدی، و متوجهی ضرورتهاست. در فضای نقد و گفتگوست که نمونهها شکل میگیرند و ساخته میشوند، نه با معرفی نمونه. معرفی نمونه هیچ کمکی به تجزیه و تحلیل مسأله نمیکند. این معضلی در فضای فرهنگی و هنری کاشان است که به محض مواجهه با نقدی جدی همواره میخواهند نمونهای معرفی شود. و معمولن هرگاه هم که نمونهای ارائه میشود، این تصور دامن زده میشود که باید از آنها بصورت خطی تقلید شود. مثلن فرض کنید بگویم نوع استفاده از نوشتار در آثار بارباراکروگر یا اریک روندپیر و یا آن جملهی معروف «این یک چپق نیست» زیر تصویر چپق رنهماگریت را با شیوهی استفاده از نوشتار در عکسهای اسماعیلی مقایسه کنید. آنها در تصاویر چالش ایجاد میکنند، در حالیکه نوشتار در عکسهای اسماعیلی، چالشِ تصاویر را به حاشیه میراند و به فراموشی میسپارد. نوشتار یک المان تزیینی است. آنقدر واضح است که به هیچ نمونهای برای تفصیل آن نیاز نیست. مانند استفاده از نوشتار در آثار نقاشی مکتب سقاخانه، با این تفاوت که آنها چیزی را به بیان تصویری افزودهاند که قبلن جایی در بیان هنرهای بصری نداشته است، و توسط هنر رسمی طرد میشده، اما عکسهای اسماعیلی از بیانی (از نوشتار) که به اذعان خودش در بیلبوردها و پوسترهای تبلیغاتی موجودیت یافته، استفاده کرده است. این استفاده به خودی خود مضموم نیست، بلکه مسأله اینجاست که خالی از هرگونه دریافت جدیدی نسبت به دنیای پیرامون است. یک استفادهی صرفن زیباست. حتا متنی که روی کاتالوگ نمایشگاه میبینیم اندکی به واقعیت رخنه نمیکند. مرثیهای است همانند مرثیههای مکرر خبری؛ انگشت اتهام را به سوی «نامهربانی» انسانها نشانه رفته است. اتفاقن آرمانگرایی زادهی این قبیل رویکردهاست که انسانها را بیتوجه به زمینهای که آنها را احاطه کرده است، مهربان و دوستدار طبیعت میخواهد، انسانها را بیتوجه به مناسبات مادی و سیاسی در کمپینهای محیط زیست دور هم گرد میاورد. اگر جایی از یادداشت بنده، به ذهن شما آرمانگرایی را تداعی کرده است (که البته هیچ نگرانی از این بابت ندارم) باید اضافه کنم که آرمانگرایی مورد نظر من، نه چون بنیادگرایی به گذشته و نه چون فاشیسم به آینده نظر ندارد، بلکه متوجهی اکنون است، ساز و کارهایی که اکنون ما را میسازند باید مورد تحلیل، بررسی و تجدید نظر قرار گیرند. اگر چه عمومن در مواجهه با چنین نقدهایی، هنر متعهد به ذهن خطور میکند، اما از آنجا که تعاریف ثابتی از این هنر در اذهان همگان وجود دارد که نسبت تعهد و هنر را بهصورتی کاملن پوزیتیویستی تعریف کردهاند؛ لذا ترجیح میدهم از این عنوان استفاده نکنم، لااقل تا زمانی که فرصتی برای تدقیق و بازآرایی معنای آن فراهم شود. اما اگر بخواهم بصورت خلاصه اشاره کنم، هنر متعهد چیزی جز هنر آلترناتیو نیست. و هنر زمانی میتواند آلترناتیو باشد که در نسبت درستی با بیانگری، بازنمایی، واقعیت و تاریخ قرار گرفته باشد. شاید توسعهی وحشیانهی سرمایه (نولیبرالیسم) را هنر آلترناتیو هرگز نتواند متوقف کند، اما (با توجه به تجربهی دو دههی اخیر) ضد آرمانگرایی و آرمانستیزی به خوبی توانسته بهخصوص در جوامع در حال توسعهای چون ما، نقش جادهصافکن را ایفا کند.
نجفی عزیز: ۱٫ فرض کن وارد خانه تاریخی کاج شویم. قبلا اینجا را ندیده ایم و پیش فرض و قضاوتی درباره فضا و مکان و آدم ها نداریم و میثم اسماعیلی را هم نمی شناسیم. از پله ها پایین می رویم و وارد محوطه نمایش می شویم. یکباره متوجه می شویم که پایمان روی سازه ای لق می خورد. منظورم همان فریم های اصلی است که بدون ویرایش روی زمین چیده شده.( یعنی در موقعیتی شبیه به آنچه پرنده ها موقع عکاسی داشته اند) عقب می رویم و به عکس ها نگاه می کنیم. پرندگان مرده در فرم هایی تاثر برانگیز. شاید صحنه ای مشابه آن را هم دیده باشیم. بعد، از عکس های چیده شده روی زمین چشم می گردانیم به سمت عکس های روی دیوار. خود عکاس هم نیست تا توضیحی بدهد. در قاب های روی دیوار سعی شده تا این مرگ رقت انگیز با تکنیک ویرایش کامپیوتری تزئین شود. اما آیا ما به راحتی می توانیم جنازه پرنده ای را که انگار لحظات آخر جان دادن لبخندی به لب داشته را پشت این رنگ و لعاب ها فراموش کنیم. (این پرسشی است که واقعا ذهن من را مشغول کرد.) به نظر من نمایشگاه اسماعیلی ظرفیت یک چیدمان را داشت و از این منظر دقیقا می توانست خوانشی متفاوت و در نقطه مقابل خوانش تو داشته باشد. ۲٫ اینکه ادعای هنرمند یا عنوان ادعایی بههیچ عنوان مسیر آنالیز اثر هنری را تغییر نمید هد شاید یکی از نقاط اختلاف نظر من با شما باشد. همه چیز یک رویداد (نمایشگاه، تیاتر، کتاب و ..) به نظر من بخشی از متن مورد تحلیل است. حتی در همان تابلوی رنه ماگریت «این یک چپق نیست» یک ادعا و یک بیانیه است که تبدیل به بخشی از اثر شده. مگر غیر از این است که حتی خود تو لیست قیمت را که جزئی فرعی است در تحلیلت دخیل کرده ای و این را شاهدی برای تبدیل شدن تابلوها به کالایی لوکس دانسته ای. ( که در پرانتز بگویم لیست قیمت بی اهمیت ترین جز این رویداد است چون اگر اسماعیلی صرفا قصد فروختن داشت در مجموعه اش چیزهای بهتری داشت) ۳٫ در توضیح «نمایش هولناک امر زیبا» باید بگویم از نظر من فونتها و افکت در این تابلو¬ها امر زیبا را نمایندگی می¬کنند نه پرندگان. یعنی همان چیزی که تو هم آن را به درستی امری تزئینی می بینی. اما برداشت متفاوتم از این ترکیب های ساخته شده دقیقا از اینجا شروع می شود که از نظر من پرندگان مرده، زیبایی تزئینی را به سخره می گیرند. مثل پوشاندن یک دست لباس « کو کو شنل» به جنازه ی بی سر یک زن. آنچه هولناک است و از نظر من این شکل زیبا را هجو می کند این همنشینی است. اگر چه باید اعتراف کنم همه ی تابلوها، من را به این نتیجه نمی رساند و بعضی شان ترکیب انتزاعی و صرفا فرمی است. ۴٫ با احترام باید بگویم ارتباط مثال داعش و موضوع بحث را از آن دسته آسمان ریسمان ها می دانم که البته به مدد بعضی تئوری ها می شود به هم بافت و البته من متوجه هستم که در واقع تو می خواسته ای عمق فاجعه را تصویر کنی! اما داعش ناخودآگاه من را یاد قرائت بی چون و چرا و استنادی و حلقه ی تنگی می اندازد که کم تر چیزی را در خود می پذیرد. ۵٫ بله شما از معیار ها حرف زده ای. ولی مسئله من این است که در میان معیارها چنان کثرتی می بینم که نمی توانم به راحتی با همه پدیده ها با یک چارچوب و پارادایم مواجه شوم بدون آن که از آسیب دگم اندیشی در امان باشم. پس در نتیجه من هم دچار همان «معضل فضای فرهنگی کاشان» می شوم و نشانی نمونه های ناب و رهایی بخش را از شما می پرسم. والتر بنیامین تکثیر مکانیکی اثر هنری را مقدمه ای بر از دست رفتن «هاله» تلقی می کرد. این هاله برخاسته از قدرت ویژه و جایگاه ممتازی بود که آثار هنری داشتند و تکثیر انبوه، از نظر او به نوعی راهی برای دموکراتیک کردن هنر و موجب رهایی بود. از طرفی همین تکثیر انبوه مورد نقد متفکرانی است که آن را اسبابی در خدمت سرمایه داری و بازاری کردن امر هنری می دانند. یا مثلا همان طور که تو هم در نقد هنر مدرن اشاره ای داشتی مثلا متفکری مثل بودریار تمام تقلای هنر مدرن را ایستا می داند، چیزی که نمی تواند از خود فراتر برود و خودش را تکرار می کند. اما طنز روزگار این که سیندی شرمن ودیوید سل تحت تاثیر پیام او تبدیل به ستارگان هنری پرفروش می شوند. اما آیا به صرف این که آثار آن ها کالای گران بازار هنری شد می توان از ظرفیت های آثار آنان چشم پوشی کرد؟ واقعیت این است که بیماری مصرف و پیچه¬ی بازار و سوداگری هیچ چیز را بی نصیب نگذاشته. آثار ماگریت کارت پستال می شود تا آدم های «خاص» تر آن را با جمله ای به دوستشان در نوروز هدیه بدهند. مجسمه هیچ تناولی انگشتر و گوشواره می شود و موضوع « عزیزم چه انگشتر نازی» می شود. این مثال ها را نزدم که بگویم باید به یک روند محتوم تن داد. اما تجربه شخصی در چند ساله اخیر متاسفانه یا خوشبختانه من را بیش از پیش درگیر واقعیت و راههای تغییر واقعیت کرده، اگر چه آن قدر از آرمانگرایی دور نشده ام که نقش جاده صاف کن توسعه سرمایه باشم. من به آرمانگرایی معطوف به «اکنون» شما احترام می گذارم و امیدوارم که شما دست انداز و سدی در مسیر «توسعه وحشیانه» باشید. اگرچه متوجه نمی شوم شاخصه های اکنونی آرامانگرایی شما کدام است، اگر اکنون ناظر به کاشان سال ۱۳۹۴ در ایران باشد. ۶٫ خوشحالم که عکسهای میثم اسماعیلی و دیرینکده (موزه) منوچهر شیبانی فرصتی را فراهم کرد تا همدیگر را ببینیم و درباره موضوعی گفت و گو کنیم. به امید فرصت های بعدی.
سپاس. نگاه بسیار خوبی بود. مشتاقانه منتظر نوشته های آتی شما هستیم