کاشان نیوز– زهرارسول زاده:دوستم منشی دکتر در مرکز مبارزه با سوء مصرف مواد بود. باید کتابهای امانتی را به او میدادم. باران گرفته بود و ترجیح دادم تعارف دکتر را برای نشستن در اتاق انتظار بپذیرم.
دوستم زنگ زده بود که حال پسرش بد شده و او را برده اورژانس اما بعدش به مطب خواهد آمد. چارهای نبود کتابها را لازم داشت و باید برایش توضیح میدادم مطالب مورد نیازش کجاست؟ با بچه بیمارو زندگی که دست تنها اداره میکردفرصت خواندن همه جزوهها را نداشت.
هیچوقت نپرسیدم چرا توی این مطب کار میکند. خودم را با مجلهها سرگرم کردم. گذر هوای سرد نشان داد در باز شده سرم را که بالا گرفتم قیافهٔ دختر برایم آشنا به نظر آمد اما نشناختمش.
دکتر تعارفش کرد. اتاق کوچک دکتر با بخاری توی سالن انتظار گرم میشد پس در نیمه باز ماند.
دخترشروع کرد که به حرف زدن صدایش کم کم بلندتر میشد. میگفت دوستان خوابگاهش برای درمان چاقی بدن سازی پیشنهاد کردند. یکی توی سالن به او پیشنهاد قرصی برای سرعت کم کردن وزن میدهد.
– قرص خوبی بودشبها برای درس خوندن دیگه احتیاج به قهوه دم کردن نبود. خیلی میخوندم اما نمراتم خیلی عالی نمیشد. توی همون دوره بود که با دو سه تا دختر تازه توی خوابگاه دوست شدم و بعضی روزها به جای کلاس میرفتیم بیرون با دوستهاشون.. رابطه هاشون برام جذاب شده بود. دیگه از گفتن بعضی کلمهها و حرفهای رکیک خجالت نمیکشیدم.
مشکلم از روزی شروع شد که دیگه اون خانم باشگاه نیومد. به قرصها عادت کرده بودم. کم خواب شده بودم و عصبی. به دوست تازهام که یکی از دخترها برام جور کرده بود شک کرده بودم. اصلا برام مهم نبود که کسی من رو با اون ببینه. صدای پدرومادرم توی شهرم در اومده بود وقتی یکی دو تا از همشهری هام منو با اون سر و وضع دیده بودند و گزارشم را داده بودند به پدر و مادرم.
مجبور بودم بگردم دنبال قرص. راحت پیداش کردم. هم خوابگاهی هام داشتند بهش میگفتن بلور. قیمتشم از بقیه مواد ارزونتر بود.
بدجور وابستهاش شده بودم. خیلی وقت بود سر نزده بودم خونه و خبری از خانواده نداشتم. مجبور بودم واسه لباس و وسایلم برم.
صدای گریهٔ دختر بلند شد.. مادر.. مادرم.. سکته کرده بود.. از قبلی سختتر.. به سختی حرف میزد. فهمیده بود اعتیادم رو.. رابطهام رو. قسم داد به روح داداش جوونم که ترک کنم.. بعد یک هفته هم…
صدای هق هقش اتاقها رو پر کرد. موبایلم زنگ خورد. دوستم بود. گفت پسرش تشنج کرده نمیتونه بیاد مطب. برای دکتر هم پیام داده بود.
راهم را به سمت اورژانس کج کردم. قبل از اینکه دیر شود..
اجتماعی , اخبار , یادداشت
بلور
لینک خبر:https://kashannews.net/?p=40615
نظرات
دیدگاه شما لغو پاسخ
آخرین ارسال ها
-
صبح که بیدار میشوید، این اخبار زندگی شما را تغییر میدهد
-
خازن هیتانو: انتخابی مطمئن برای صنعت و پروژههای حساس
-
پرسههای آناکارنینا در تالار فرهنگ کاشان
-
پرتره حمید اخوندنصیری در آناکارنینا
-
ثبت نخستین زادآوری پرنده هما در منطقه حفاظتشده قیصری کوهرنگ
-
اول آبان به یاد ابوالفضل بیهقی، روز ملی نثر فارسی نام دارد
-
انسانمداری در تابلوهای احمد مرشدلو
-
دغدغه والدین برای خرید دمپایی دخترانه پلاستیکی حل شد!
-
نکات مهم در انتخاب ماشین ظرفشویی صنعتی
-
بازسازی اورژانس مرکزی کاشان در هالهای از ابهام
آخرین ارسال ها
آخرین ارسال ها
-
صبح که بیدار میشوید، این اخبار زندگی شما را تغییر میدهد
-
خازن هیتانو: انتخابی مطمئن برای صنعت و پروژههای حساس
-
پرسههای آناکارنینا در تالار فرهنگ کاشان
-
پرتره حمید اخوندنصیری در آناکارنینا
-
ثبت نخستین زادآوری پرنده هما در منطقه حفاظتشده قیصری کوهرنگ
-
اول آبان به یاد ابوالفضل بیهقی، روز ملی نثر فارسی نام دارد
-
انسانمداری در تابلوهای احمد مرشدلو
-
دغدغه والدین برای خرید دمپایی دخترانه پلاستیکی حل شد!
-
نکات مهم در انتخاب ماشین ظرفشویی صنعتی
-
بازسازی اورژانس مرکزی کاشان در هالهای از ابهام
خانم رسول زاده سلام خیلی خوب می بینید ومی نویسید موفق باشید. آمین