کاشان نبور-سعید غلامیان: مدتهاست که درخواستهای استان شدن کاشان و بسیاری از شهرستانهای کشور از همه طرف شنیده میشود. مدتهاست که نشریات و اشخاص بسیاری به بحث و بررسی پیرامون این موضوع نشسته و اظهار نظرات متعددی منتشر کرده و درگیر این ماجرا شدهاند.
بهعنوانمثال موضوع استان شدن کاشان از دهه پنجاه و قبل از انقلاب بارها و بهکرات مطرحشده و به عالیترین مرجع دولتی هم کشیده اما پاسخی درست به این نیاز داده نشده و اگر پاسخی هم بوده یا کاملاً منفی بوده یا این اواخر به طنز و غیرمعقول بوده که مثلاً جمعیت را زیاد کنید تا استان شوید، آنهم در شرایطی که بعضی از کارشناسان سخن از مهاجرت همین ساکنان فعلی از دشت کاشان را مطرح کردهاند!
استان شدن کاشان دستمایه تبلیغات انتخاباتی بعض نمایندگان مجلس، فرمانداران، شهرداران و نامزدهای شوراهای اسلامی شهر بوده و هست.
نامههای خصوصی و سرگشاده نوشتهشده است تا حقی بهعنوان استان شدن برای کاشان مطالبه و اثبات شود، اخبار و مقالات متعددی ماجرا را از زوایای مختلف به بررسی و نقد گذاشتهاند.
اما یک نفر از این میانه نپرسیده است که دلیل طرح این تقاضا چیست؟ آیا متقاضیان فقط میخواهند دارای استانی مستقل باشند و عنوانی داشته باشند و مانند «فرمانداری ویژه» -صرف نظر از سود و زیان آن- نامی به دنبال نام کاشان در مکاتبات رسمی اضافه شود یا به دنبال وصول نتایجی هستند؟
در هر تودیع و معارفه مدیری از مدیران شهرستان، بهنوعی به این تقاضا پرداختهشده است و در آخرین آنها که معارفه رئیس اداره فرهنگ و ارشاد شهرستان کاشان بود مدیرکل فرهنگ و ارشاد استان گفت: «جدا شدن کاشان از اصفهان، اصفهان را ناقص میکند». باز هم خدا پدرش را بیامرزد که کاشان را ارج نهاد.
اما ظاهراً این خواسته ندای «لنترانی ابداً» سر داده و قابلدستیابی نیست، در اینصورت چرا استراتژی محرکه و پیش برنده این ماجرا از طرف مدیران و مسئولانی که علت را میدانند عوض نمیشود و در ظاهر مشت به به این سندان کوفتن با آهنگی یکنواخت و دلزننده ادامه پیدا میکند؟ چرا مدیران کاشانی در این مقوله اندکی از خود ابتکار به خرج نمیدهند؟ چرا برای اجابت این خواسته شهروندان راهی پیشنهاد نمیکنند؟
مدیران شهرستان ما یا اهل ابتکار نیستند یا خواسته مردم برایشان مهم نیست! و شاید هم مدیران بالادستی اعتمادی به مدیران زیردست خود ندارند!
فرقی هم بین اصولگرا و اصلاحطلب و چپ و راست و غیره و ذلک نیست! همه در برهههای خاص به این موضوع دامن میزنند تا صید خود را از این آب گلآلود بگیرند.
مردم کاشان به دنبال عنوان و نام استان نیستند و اگر خواستهشان را به این شکل بیان میکنند احساس نیاز به بستری برای راحتتر انجام شدن کارهایشان است، ایشان ادارهای میبینند با رئیس و مدیر و معاون و مشاور و … اما وقتی درخواستی به آن اداره معظم ارائه میکنند پس از بیا و برو و تماشا و اصلاح متن و موضوع و بازدید و اظهار فضل، میشنوند که؛ باید از اصفهان کسب نظر کنیم، استعلام بگیریم، در کمیسیون استان مطرح کنیم و قس علیهذا…
بهعنوان مثال؛ حکایتی که اخیراً درگیر آن بودهام درخواستی در خصوص کم شدن آب قناتی چند صدساله در کوهپایه اطراف کاشان بوده است که با توجه به تابستان گرم و کاهش شدید آب قنات و احتمال که نه، خشک شدن درختان و محصولات کشاورزی که با خود دل به اینجا رسیده است با اندکی تعلل قطعی است، پس از ماهها که از درخواست کشاورزان گذشته است، اداره امور آب کاشان موضوع را برای طرح در کمیسیون به اصفهان برده است! این در حالی است که صدها چاه غیرمجاز در کار بیرون کشیدن آبی که متعلق به همان قنات است در دشت کاشان فعال هستند و فکری به حال آنها نمیشود!
سؤال شهروندان این است که مدیران، کارشناسان، کارمندان اداره امور آب و ادارات مشابه به چه دلیل بکار گرفته شده و حقوق بیتالمال را هزینه چهکاری میکنند؟ و این ادارات برای چهکاری احداث و ایجادشدهاند؟
آقایان، مدیران، مسئولان، واقعاً اگر سیاست خاصی در بین نیست که بنده و شهروندان از آن بیاطلاع باشیم دست بجنبانید و اختیارات قانونی مدیران و کارشناسان را تفویض کنید، یک دهدار باید از اختیارات وزیر کشور در روستای تحت مدیریتش برخوردار باشد تا کارها بهدرستی انجام شود، سلسله مراتب اداری فقط برای اجرای دستور و نامه رسانی ایجاد نشدهاند و خدا را شکر که بازگرداندن آبرفته از جوی بهراحتی یک دستور است، اکنونکه به مدد اینترنت و شعار دولت الکترونیک دسترسی به تصمیمات و اقدامات مدیران و نظارت و پایش اقدامات بهراحتی آب خوردن شده است اندکی سعهصدر و دقت به خرج داده و راه را برای انجام کارها هموار کنید و انجام اختیارات قانونی مدیران محلی و بومی را مانع نشوید.
درگذشتههای نهچندان دوری که خاطره آنها هنوز در اذهان باقی است کدخدا با یک مأمور ژاندارمری در یک روستا منویات حکومت مرکزی را بهخوبی اجرا میکردند و کسی را یارای مقابله با دستورات و تصمیمات ایشان نبود.
حال چه شده است که در عصر اینترنت که اطلاعات بهسرعت مافوق نور زمان و مکان را درمینوردد باید حتماً نامهای کتبی به مرکز استان یا وزارتخانه متبوع رفته و مدیری یا کمیسیونی که از شرایط بومی و محلی شهرستانی یا شهری و روستایی اطلاعی مانند مدیر و کارشناس مستقر در آنجا ندارد تصمیمات را تائید و اجرایی نماید؟
چرا باید مردم کاشان از اینکه در ذیل نام اصفهان که شهرت و عنوانی فرهنگی، هنری، تاریخی و برجسته در کشور و جهان دارد دستهبندی شوند ناراحت و ناراضی باشند؟ واقعاً مشکل نام نیست، مشکل تمرکززدایی از تصمیماتی است که بروکراسی نفسگیر اداری به وجود آورده.
اخیراً و پس از تعیین رئیس اداره فرهنگ و ارشاد شهرستان کاشان که البته پس از ماهها تعلل انجام شد به مدد تفاهم و همراهی مدیر کل فرهنگ و ارشاد اصفهان اتفاقی مبارک واقع شد و مقرر گردید برای موسسات فرهنگی و هنری که باید متقاضی آن از طرف کارشناسان مربوطه مصاحبه شوند و این مستلزم دفع وقت و صبوری و تحمل متقاضی برای حضور مصاحبه کننده اصفهانی در کاشان بود توسط کارشناسان کاشانی و در کاشان انجام شود.
این دومین قدم مثبت و مدبرانه جناب ارزانی برای کاشان بود که البته نباید ابتکار و همت رئیس جدید اداره فرهنگ و ارشاد کاشان را در این بین نادیده گرفت، حال چرا دیگر مدیران از این تجربه نیاموزند؟
تمرکز زدایی از دولت که مدتهاست مطرح شده با جابجایی وزارتخانه و ادارات کل از تهران و شهرهای بزرگ واقع نخواهد شد، راه حلی نرم افزاری هم وجود دارد و آن اجازه جریان امور بدست مدیران محلی است و دادن اعتبار به تصمیمات ایشان، در این صورت وظیفه نظارت و پایش این اقدامات امری مهم و اساسی خواهد بود. دولت باید با پیشنهاد و اصرار مدیران محلی به این مرحله وارد شود تا مسئولان بومی هم خودی نشان داده باشند و اثبات کنند که به فکر شهروندان هستند.
کاشان را از استان اصفهان (عامل عدم یشرفت شهر )نجات دهید استان شدن بما ند
اگر نیم نگاهی به شهرها و روستاهای کشور بیندازیدو تغییر چهره و زیبایی آنهارا بعداز انقلاب مخصوصا ملاحظه نماییدوتنهاخیابان معروف کشور را هم بنام نامی امیر کبیر در کاشان ببینید که محل عبور و مرور هزاران گردشگر داخلی و خارجی است که نه جدولبندی دارد ونه.......... از خداوند عاجزانه میخواهید کاشان جدا شود و حداقل زیر نظر ابوزیدآباد اداره شود
شرم اور است این طرز مدیریت و برخورد با مردم نجیب ومظلومی که همه چیز خودرا درراه انقلاب و کشور فداکردند هیچ انگیزه ایی باقی نمانده است. سیطره وسلطه استانها مردم را عاصی کرده است.