کاشان نیوز-صادق صدقگو:
«عزيزانمان را به صحنه هاى نبرد مى فرستيم تا امروز انقلاب را حفظ كنيم، هر چند كه فرداى انقلاب نيز به وجودشان احتياج فراوان دارد و اين عجب دردى است كه رفتن را مى بايد براى حفظ امروز و ماندن را براى حفظ فردا، اما چه مى شد كه براى حفظ امروز انقلاب، امروز جان مى باختيم و باز زنده مى گشتيم در راه جانبازى براى حفظ فرداى انقلاب و خوشا بحال آنكسكه با چنين روحيه اى بعرصه كارزار قدم نهاده باشد.»
آنچه خواندید نه سخنان مسئولان کشوری و لشگری است و نه استادان حوزه و دانشگاه. این متن بخشی از نامه یکی از بازاریان کاشان است که بیش از شش کلاس درس نخوانده است؛ ولی عده اي از نمایندگان مجلس سوم او را «فرزند شایسته اسلام، شخصیتی ارزنده، امید حزب الله کاشان و نمونه اخلاص، ایثار، فکر، ایمان، عمل و تقوا» خوانده و دارای جایگاهی رفیع در خطّ اصیل امام دانسته اند 1 . مردم کاشان و یاران امام(ره) او را به نام «حاجی یزدانی» می شناختند.
«جواد»، متولد نهم بهمن ماه 1311 هجري شمسي در محله آب انبار خان كاشان بود. پدرش «آقاعلى» معروف به «دائى على» شعرباف (نساج) بود و از اين راه روزگار می گذراند. مادرش استاد قرآن بود و خانه شان مورد عنايت خاص اهالى محل.
«جواد» در 6 سالگى به دبستان حكمت راه یافته و تحصيلات ابتدايى را در آن دبستان آغاز می کند.
هنوز سه سال از دوران تحصيل خود را به پايان نبرده بود كه پدرش را از دست مي دهد تا پسر 9 ساله محله آب انبار خان مانند بسیاری از بزرگان اهل دل، در بسترى از رنج و مشقت پرورش یافته و رشد يابد.
با وجود هوش، استعداد و ذكاوت سرشارى كه دارد، مشكلات اقتصادى، جو حاكم بر جامعه، بافت اجتماعى و مقتضيات زمانى مانع ادامه تحصيل او شده «جواد» پس از پايان تحصيلات دوره ابتدايى در سال 1324 پابه عرصه اجتماع گذاشته و راهى ميدان كسب و كار می شود.
در آغاز به عنوان شاگرد در مغازه يكى از بستگان به شغل سراجى می پردازد و پس از چندى برادر بزرگترش او را به مغازه خود برده و در آنجا به شاگردى ادامه مى دهد.
او پس از مدتی تصمیم می گیرد شغل پدرش را ادامه دهد. در کنار همكاران پدرش حرفه شعربافى (نساجى) را می آموزد و پس از مدتی يك دستگاه شعربافى در حوضخانه منزل پدرى راه می اندازد و به بافت دستمال فنتازى و ابريشمى مشغول می شود.
جواد هر شب دیر به منزل می آید و همین باعث نگرانی مادرش می شود. قدیمی ها نگرانی معلم قرآن محله شان را از قول او اینگونه بیان می کنند:
«… ديدم هر شب دير به خانه مى آيد… به انتظارش مى نشستم تا ساعت دو پس از نيمه شب كه مىآمد، مىپرسيدم : مادر ! جواد ! تا اين وقت شب كجا بوده اى؟ با چه رفيقى آشنا شده اى؟ تو را مى خواهد به چه دامى بكشد؟ و …
دو سال بود كه از برنامه هايش خبر نداشتم تا يك روز برادرش آمد و از قول حاجى محمد آقا رسول زاده گفت كه: اين راه بدى را انتخاب نكرده و مسيرش مسير خوبى است. برادرش گفت كه: هرچه هست، اين با حاجى رسول زاده همراه است.»
جنبش ملى نفت در بسترى از تفكرات مختلف آغاز و رو به رشد است، از ملى گرايان تا آيه الله كاشانى و همچنین فدائياناسلام به رهبرى سيد مجتبى نواب صفوى. مجمع مسلمانان مجاهد، مركب از هواداران آيه الله كاشانى و تا حدودى مرتبط با نواب صفوی در سال 1329 در برابر جريان ناسيوناليزم و لائيك تشكيل مى شود. جواد يزدانى كه در این زمان دهه دوم عمرش را پشت سر مى گذارد با همکاری «حاج محمد آقا رسول زاده»، شاخه «مجمع مسلمانان مجاهد» را در كاشان تشکیل داده و به عنوان دبير اين تشكيلات، مسئوليت رهبرى آن را عهده دار مى شود.
جهت گيرى سياسى وى در دوره دوم از زمامدارى دکتر محمد مصدق، در چهارچوب تفكر اسلامى و مبتنى بر قبول رهبرى آيه الله كاشانى و ستيز عليه حزب توده است که در همین راستا كميته مبارزه با حزب توده – پيوسته به مجمع – را تشکیل می دهد.
در عين حال، در همين زمان با حسن نيت و شور و شعف و شوقى كه دارد، به نوبه خود مى كوشد تا تيرگى روابط بين آيه الله كاشانى و نواب صفوى را برطرف کند . او در ملاقات مكرر با نواب صفوى – با جرأت و شهامت خاص خود – وى را به حسن رابطه با آيه الله كاشانى دعوت می کند.
ارتباطات نزدیک او با آیت الله کاشانی و خصوصاً با نواب صفوى موجب مى شود كه پس از كودتاى آمريكايى مرداد ماه 1332 و دستگيرى اعضاء فدائيان اسلام به فكر تشكيلات مخفى و محرمانه افتاده و در اين راستا گام بر مى دارد.
روزها بدين منوال می گذرد تا اينكه جواد يزدانى در شهريور ماه 1332 بموجب لايحه مصوب 20 تيرماه 1332 از خدمت سربازى معاف شده و متعاقب آن در هيجدهم ارديبهشت ماه 1333 ازدواج می كند و با تشكيل كانون خانواده فصل ديگرى از زندگى به روى او گشوده می شود. از نكات برجسته زندگى او آن است كه ازدواج او نه تنها سبب تغيير رويه او، سرگرم شدن به زندگى روزمره و بازماندن از فعاليتهاى سياسى او نمی شود، بلكه فرصتها را مغتنم شمرده و در هر صحنه سياسى علاوه بر حضور، نقش فعال و چشمگير دارد.
او پس از ازدواج در سال 1334 دوباره به بازار رفته و در سراى بخشى (قیصریه) در بالابازار به پودتابى و فروش تارو پود قالى مشغول می شود و تا آخرين روزهاى زندگى در همان تختگاهى كه نه به تصوير ونه به توصيف در مى آمد به كسب و كار ادامه می دهد.
مغازه پودتابی سرای بخشی از همان روزهای اول به محل تجمع جوانان فعال، صاحب نظر و پرشور سیاسی و مذهبى تبدیل می شود و حاج جواد یزدانی که خود اهل تحقيق و داراى بينشى عميق، تفکری انقلابی و شور و شعور سياسى است براى جوانان شهر نقش مشاورى دلسوز، امین و مهربان و مشكل گشای را برعهده می گیرد.
او به همراه حاج محمد آقا رسول زاده و حجت الاسلام و المسلمین گلسرخی با تاسيس هيات عزاداران بنى الزهراء و فعالیت در اين هيات، زير پوشش دعاى ندبه فعاليتهاى سياسى و فرهنگى خود را دنبال مى کند.
در صفحات 172 و 173 از جلد پنجم فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر در خصوص هیات بنی الزهراء(س) آمده است:
«… هيات بنى الزهراءكاشان به پيشكسوتى دو تن از مبارزان راستين : حاج محمد رسول زاده و حاج جواد يزدانى، متفاوت با تمامى دسته ها و هيات هاو با الهام از انديشه هاى پيكار جو وانقلابى گلسرخى، با چنين هدفى تاسيس گرديد… گلسرخى با سازماندهى جلسات متنوع، مردم را با اهداف نهضت روحانيت آشنامى نمود و بر ضد رژيم ستمشاهى ترغيب وتحريك مى كرد. »
ايران طى سالهاى 1340-1332 پس از يك دوره ديگر از اختناق بار ديگر آبستن قیامی عظيم و عميق اسمی شود، جنبش روحانيون مبارز به رهبری «امام خمینی(ره)» در راس این جریان تاریخی قرار می گیرد و استشمام رایحه مبارزه با استبداد و دیکتاتوری رژیم فاسد زمان، موسسان هیات بنی الزهراء را وارد صحنه سیاست می کند.
كم كم و به تدريج با سر زدن سپيده، خورشید اشعه خون رنگش را بر افق مى گستراند و طلوع انفجار را نويد مى دهد و «جواد» مجدّانه در متن حوادث محرم 1383هجري قمري، منزل مسكونى اش را مأمن سفيران اعزامى حضرت امام (ره)قرار می دهد و خود به عنوان مشاور آنان زمینه را برای افشاگرى و بيدارگرى رژیم فراهم می کند.
سال 1342 فرا مى رسد، سكوت مرگبار پس از حوادث كودتاى 32، يكبار در جريان لايحهانجمن هاى ايالتى و ولايتى شكسته شده ولى دشمن مجهزتر و با تجربه تر از گذشته به ميدان آمده است. اعتراض روحانيون مبارز به رفراندوم كذايى ششم بهمن 1341 و به دنبال آن حادثه مدرسه فيضيه و شهادت تعدادى از طلاب علوم ديني در روز شهادت امام صادق (ع) مصادف با دوم فروردين 1342، سفيرانى به شهرهاى مختلف اعزام می شوند تا از منبرها، پيام خون و قيام را به مردم برسانند. حجت الاسلام و المسلمین علی حجتی کرمانی و حجت الاسلام و المسلمین سید حسن طاهری خرم آبادی، سفیرانی هستند که به كاشان آمده اند. جوانان مخلص و فداكار حول محور آنان جمع مي شوند. دستاندركاران مجالس از ترس رژيم جرأت دعوت از آنان را ندارند. آنها آمده اند تا در پرتو انقلاب كربلا، انقلابى بر پا سازند.در اين ميان، حضور كسى را مى طلبد تا سفيران را حامى و مددكار باشد و خطرات ناشى از بيان حقايق را استقبال كند. داراى وجهه مردمى باشد تا در موقع لزوم مورد حمايت افكار عمومى قرار گيرد. شجاع باشد تا از فشارهای رژيم ستمشاهی از صحنه خارج نشود و مخلص باشد تا هواهاى نفسانى او را از انجام وظيفه باز ندارد.
در اين ميان «آيه الله صبورى» قدم به ميدان مى گذارد و مجلس را براى سخنرانى سفيران آماده مى كند. قرار است از هفتم محرم جنايات دستگاه و رژيم ستمشاهی گفته شود. گويندگان از ترس ساواك مهر سكوت بر لب نهادهاند، اما سفيران از دوم محرم جنايات رژيم را بر ملا مى كنند. عوامل رژيم در صدد تعقيب گويندگان بر آمدهاند وسخنرانان را بهشهربانى احضار كرده اند.آنان اعتنا نكرده اند و عوامل شهربانی در صدد دستگيرى ایشان بر آمدهاند. جوانان مبارز آنها را تنها نمى گذارند تا مبادا دستگير شوند.پاسداران نهضت، اقامتگاه سفيران امام را شبانه روزی محافظت مى كنند. هفتم محرم حلقه محاصره تنگ تر مىشود و مجلسى كه سفيران انقلاب در آنجا صحبت مى كنند، تحت كنترل پليس قرار مى گيرد. عصر روز تاسوعا قرار است سخنرانى در مدرسه سلطانى (امام خمینی(ره) فعلی) برگزار شود، پليس محله گذرباباولى را به محاصره در می آورد تا مبادا سخنرانان به مدرسه سلطانى بروند. آيه الله صبورى به اتفاق سخنران (حجت الاسلام و المسلمین علی حجتی کرمانی) از منزل خارج مى گردد تا به طرف مدرسه سلطانى بروند و پليس مانع حركت آنها مى شود، ولى جمعيت حاضر با پافشاری و صلوات هاى پى در پى حلقه محاصره را مى شكنند و بطرف محل سخنرانى حركت مى كنند. پليس براى جلوگيرى از سخنرانى درب مدرسه را مى بندد و مانع ورود اشخاص به آنجا می گردد. جمعيت به راهپيمايى مى پردازند و عمل پليس را در جلوگيرى از سخنرانى محكوم مى كنند. سخنرانان به منزل يكى از تجار محله گذر باباولى مى روند وحسينيه درب باغ محل سخنرانى سفيران در محاصره پليس قرار مىگيرد. سوگواران، نخل اين علامت عزا را به حركت در مى آورند و در راهپيمايى شب عاشورا آخرين سخنان سفيران به گوشمردم مى رسد. سفيران بنا به ضرورتى به قم مى روند و گزارش اوضاع را به اطلاع امام خمینی(ره) مىرسانند.
امام خمینی(ره) در روز عاشورا سخنرانى مهمى عليه رژيم ستمشاهی مي نمايند و يازدهم محرم آبستن حوادثى است كه سرنوشت اسلام را در سرزمين ايران رقم خواهد زد. دژخيمان در نيمه شب دوازدهم محرم به منزل حضرت امام(ره) مى ريزند و اورا به تهران مى برند.
دوازدهم محرم و مصادف پانزده خرداد است. ساعت 9 صبح خبر دستگيرى حضرت امام(ره) به كاشان مى رسد. مردم به خيابانها مى ريزند و فرياد اعتراض سر مى دهند، عمال رژيم شاه براى توجيه سفاكى هاى بعدى شان در شهر شايع مى كنند كه آيه الله سليمانى را به شهربانى برده اند. مردم براى نجات روحانى مورد احترامشان به شهربانى هجوم مى برند و اينجاست كه عمال رژيم بعنوان اينكه مردم براى خلع سلاحشان به آنجا هجوم برده اند، به سوى مردم تيراندازى مى كنند كه در نتيجه يك شهيد و تعدادى مجروح بر جاى مى ماند. علماء شهر در منزل آيه الله رضوى اجتماع مى كنند و صداى اعتراض خود برای دستگيرى حضرت امام خمينى(ره) را به گوش مسئولين مى رسانند، ولى عوامل رژيم و مسئولين شهر، اعلام حكومت نظامى مى كنند و مجالس عزادارى را تعطيل مى نمايند. دستگیری ها شروع مى شود و پانزده تن از جمله آقایان: حاج حسن رسول زاده، (شهید) حاج محمد ترامیده، حاج شکرالله محکمه ای، علی یادگاری، حسن تواضعی، علی شایقی و…. را دستگير و روانه تهران مى نمايند.
جواد كه به عنوان رابط بين قم وكاشان و هماهنگ كننده علماء شهر به منظور گردهم آيى آنان فعالیت دارد، سازماندهى اعتراضات عليه دستگيرى امام(ره) به منظور گسترش و زنده نگهداشتن مشعل انقلاب را در راس برنامه های خود قرار می دهد و به گونهاى خود جوش مىكوشد. او عصر پانزده خرداد بى صبرانه مى كوشد تا تجمعى از علماء كاشان را به وجود آورد و مبارزه را به بهانه اعتراض عليه دستگيرى حضرت امام (ره) همچنان زنده و شعلهور نگه دارد.
او از روز پس از دستگيرى و تبعيد امام(ره) با رعايت اصول امنيتی و با دور انديشى خاصی، برای نشر و گسترش انديشه های امام امت(ره) و افشاگرى عليه رژيم پهلوی، منهاى هرگونه نام ونشانى اقدام به روشنگرى و هدايت مردم و بويژه نسل جوانان و دانش آموزان می کند. رسالت تبيين، تعميق و تعميم انقلاب در جان انسانها متناسب با شرايط را در مقاطع مختلف زمانى بين سالهاى 1356-1342 بر عهده گرفته و در اين راستا به امورىازقبيل:
– تهيه و تكثير اعلاميه ها وبيانيه هاى امام خمینی(ره) و بيدارگرى.
– شبكه بندى تشكيلاتى نيروهاى جوان وانقلابى.
– استفاده از كانونهاى سنتى تعليم وتربيت چونمحافل و مجالس مذهبى و جلسات قرائت قرآن.
– فراخوانى مردم و بويژه جوانان و فرهنگيان و دانش آموزان به كانونهاى هدايت كننده و روشنگر و بيدارگر و از جمله درس تفسير عالم ربانى آيه الله حاج شيخ على آقا نجفى (ره).
– دعوت از گويندگان متعهد از قبيل حجه الاسلام و المسلمین سيد هادى خامنه اى بخصوص در ايام ماه رمضان و ماه محرم.
– مديريت و رهبرى انجمن اسلامى دانش آموزان.
– و… همت می گمارد و چنان تلاش می کند كه در اين مسير دستگير و بازداشت می شود.
همسرش نقل مى كند:«… از همان زمان كه زندگى مشترك خود را آغاز كرديم، شب ها دير به خانه مى آمد، تا پس از دوسه ماه كه گذشت، يك روز موقع ناهار به خانه نيامد، از برادرش علت را جويا شدم، گفتند: آقا جواد پيغام داده كه به قم رفته و نخواهدآمد. از بگومگوها دلواپس شدم،… تا غروب آفتاب كه آمد و به نقل ماجرا پرداخت كه:
از ساواك قم دنبالم آمده بودند و من رفتم،…»
ساواك گرچه سر نخى از فعاليت هاى وى بدست نمی آورد، اما سخت او را كنترل و مراقبت مى كنند و حركات و رفتارش را زير نظر می گیرد. شركت او در فعاليتهاى سياسى سبب می شود چندين بار او را به ساواك قم احضار نمايند ولى هر بار با ترفندهاى مختلف از جمله وانمود كردن خود به عنوان انسانى عامى و بى سواد از چنگال مزدوران رژيم خلاصى می يابد.
یکی از کسبه بازار و از متعهدين اصناف مىگويد:
«زماني كه پژوهش هايى در حسينيه ارشاد انجام مى شد و مساله روز هم بود و نمى شد از آن غافل بود، بنده و ايشان در كلاس اسلام شناسى دكتر علی شريعتى شركت مى كرديم. در آخرين جلسه اى كه در آن شركت كرديم، دستگير شدم، در بازجويى يكى از بزرگترين جرم هايم ارتباط با آقاى يزدانى بود.»
و بدين ترتيب، دوشادوش همه مجاهدان در گستره ايران زمين و بر مبناى رهبرى امام خمینی(ره) او هم در منطقه کاشان، زمينه ساز آفرينش آخرين امواج انقلاب مى شود.
در سال هاى اختناق با وجود جو حاكم بر کشور، مبارزات سياسى خود را گاه به صورت مخفى و گاه به صورت علنى ادامه می دهد، پخش اعلاميه ها و فرازهايى از جملات امام خمينى و تكثير آنها با وجود عدم امكانات از جمله كارهاى اين دوره از زندگى اوست و در اين راه از چند نفر از دوستانش نيز كمك مى گیرد و منزل او محل تكثير اعلاميه ها و نوارهاى امام خمينى می شود.
همسرش در این باره می گوید:
«از دوره جوانى همينطور دنبال فعاليتهاى مربوط به انقلاب از قبيل تكثير و توزيع اعلاميه ها بود تا او را دستگير كردند و پس از آن هم از پاى ننشست.
اتاقى مخصوص تهيه، تنظيم و تكثير اعلاميه ها داشت كه حتى فرزندش را – از ترس اينكه مبادا مشاهداتش را از روى كودكى در مدرسه براى بچه ها تعريف كند و در نتيجه لو برود – به آنجا راه نمى داد.
بسيار مى شد كه خودش شبانه به توزيع و نصب اعلاميه ها به در و ديوار بازار و معابر مى پرداخت و زماني كه به او گفته مى شد دوباره دستگيرت مى كنند، پاسخ مى داد كه شما اين غصه ها را نخوريد.»
شركت او در جلسات عصر جمعه انجمن اسلامى دانش آموزان كاشان مايه اميدوارى دانش آموزان و بارورشدن جلسات آنان است.
سالهاى خفقان پس از خرداد 1342 را با تشكيل جلسات سرى و علنى به بررسى نحوه مبارزه با رژيم طاغوت می گذراند و با تشكيل جلسات قرائت قرآن به عنوان استاد قرائت، با كمك گرفتن از مفسرين انقلابى و متعهد كه به مردم بينش قرآنى – سياسى می دهند، عنايت ویژه دارد. در این سالها جلسات قرائت قرآن او به دلیل اينكه پايگاهى براى دانشجويان و تيپ روشنفكر جامعه است، توجه ساواك را به خود جلب مي نمايد، به طوري كه ساواك مامورين خود را به شركت در كليه جلساتى كه مديريت آن بر عهده ایشان است ملزم می کند.
از كارهاى جالب توجه اين دوره از زندگى مبارزاتى اش می توان هدایت و خط دهى به حركت راهپيمايى و عزادارى جوانان درشب عاشورا و شامغريبان، حضور فعال در انتخاب اشعار حماسى و تهيه مقالات مهيج و آگاهى بخش جهت ايراد در مجالس سوگوارى حضرت اباعبدالله الحسين (ع) را نام برد.
در این سالها برای پشتیبانی مالی از فعالیت انقلابیون و تأمین هزینه های نهضت، به پیشنهاد شهید مهدی هنردار؛ حاج جواد يزدانى يك شركت مخفى به نام شرکت صفا تشكيل می دهد كه در راس اين شركت شهيد حاج احمد فرگاه است و تعدادی از مبارزین 2 نیز با این شرکت كه فعاليتهاى ساختمانى انجام مى داد همکاری دارند.شرکت صفا اثرات خوبی در پی دارد و پایه و اساس برنامه ريزى برای بودجه فعالیتهای سیاسی مبارزین از آنجا شروع می شود.
سال 1356 به همت او و جمعى از كسبه متعهد بازار و دوستانش، براى آغاز حركت انقلاب اسلامى در كاشان با ابتكار خاصى اقدام به تعطيل مغازه هاى بازار به مناسبت شهادت حاج آقا مصطفى خمينى(ره) می كنند و ضمن تماس با روحانيت شهر اقدام به تشكيل مجلس فاتحه براى ايشان و مجالس متعدد ديگر می نماید که در اين مجالس افشاگرى بر عليه رژیم ستمشاهی آغاز می شود و مردم با تظاهرات پرشور خود، خشم و انزجارشان را ابراز می دارند.
اوج گيرى مجدد نهضت در سال 1356 پس از يك دوره سير نزولى ظاهرى، بارنشينى انقلاب را نويد مىدهد و شور و شعفى مى افكند.
در كاشان افرادی كه در متن حوادث چندين ساله همديگر را شناخته اند گردهم مى آيند و بر محور روشنگري از تبار بیدارگران، روحانى متعهد و مبارز خستگى ناپذير حجه الاسلام و المسلمین مشكينى جمع مىشوند و بدين مهم اقدام مى كنند و ديگر بار محل سكونت حاج جواد يزدانى ستاد سازماندهى تظاهرات و محل اختفاء حجه الاسلام و المسلمین مشكينى مى گردد و خود نیز به عنوان مشاوری تاثیرگذار عمل مى كند.
هر لحظه كه موج انقلاب به ساحل پيروزى نزديك و نزديك تر مى شود، گستره و ميدان كار ستاد هم افزون تر مىشود و از درون آن كميته ها مى جوشد. كميته تداركات، برنامه ريزی، سازماندهى و كميته نيروهاى مسلح (جهت برخوردهاى احتمالى) پى ريزى و تشكيل مى شود و حاجى يزدانى در همه اين محورها حضورى فعالانه و مدبرانه دارد.
به تدريج كه انقلاب در روند تكاملى خويش حركت مى كند، در سالهای 1357-1356 شاخه عملياتى و مسلحانه گروه، بر حسب نيازهاى احتمالى به همت تنى چند از جمله حاج جواد يزدانى موجوديت مى يابد.
انقلاب پيروز مى شود و حاج جواد يزدانى كه به همت تنى چند از مبارزین، به پى ريزى و پايه گذارى ارگانها و نهادهاى انقلابی می پردازد. در سازمانهاى اجرايى به عنوان امين ومعتمد مسئولان اجرايى وقت، عضويت دارد و به گونهاى خودجوش در همه ميادين سياسى و اجتماعى به عنوان انجام تكليف و به منظور تثبيت، تعميق و تعميم مبانى انقلاب در گستره اجتماع حضورى آگاهانه و فعالانه و كارساز دارد.
با تجريه تیم عملیاتی و مسلحی که حاج جواد یزدانی در قبل از انقلاب تشکیل داده بود، «كميته انقلاب اسلامى» را پايهگذارى مى کنند و او در كنار روحانيت و بعنوان يكى از مديران داخلى و مسئولان اجرايى كميته به كارگردانى امور انقلاب مشغول مى شود.
در اين دوره با تاسيس دادگاه انقلاب كاشان به رياست حضرت آيه الله صبورى (حاكم شرع وقت)، به عنوان نماينده دادستان انقلاب انجام وظيفه می نماید و در تشكيل دادگاه ها نقش فعالى دارد.
در اسفندماه 1358، حاج جواد یزدانی با همراهی یاران انقلابی اش با حمایت از آیت الله محمد امامی کاشانی، توانستند با تبلیغات و فعالیت های خود در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی، وی را به عنوان نماینده مردم شهرستان کاشان راهی مجلس کنند. حاج جواد نیز پس از تشکیل مجلس در خرداد ماه 1359، به منظور مدیریت بهتر خدمت رسانی به مردم و و هماهنگی بیشتر در راستای توسعه و پیشرفت کاشان، مسئولیت دفتر ایشان را بر عهده می گیرد.
از دیگر اقدامات او تشکیل انجمن اسلامی بازار کاشان با همراهی کسبة متعهد، انقلابی و پیرو خط امام(ره) است که این تشکل در مناسبتهای مذهبی و ملی مختلف با صدور بیانیه و یا برگزاری مراسمها و مجالس نقش موثری را ایفا می کند.
اهتمام به تشکیل انجمنهای اسلامی در شهر و روستاها و به دنبال آن تاسیس اتحادیه انجمنهای اسلامی شهر و روستا به منظور مدیریت و راهبری این انجمنها و عضویت در شورای مرکزی این اتحادیه از دیگر اقدامات موثر حاج جواد در اوایل پیروزی انقلاب است.
به هر تقدير ايام گذشت تا اينكه عراق با هماهنگی و همراهی دهها کشور سلطه جوی دیگر با قصد براندازى نظام اسلامى جنگى نابرابر و ناجوانمردانه را بر مردم تازه از بند رهيده ایران تحميل و ملت را در ستيزى تمام عيار درگير می کند. از همان ابتداء پشتيبانى جنگ مساله مهمى است كه بايد سازماندهى شود. در اين مرحله هم حضور انسان فداکار و خود ساخته و كارپذيرى بايد كه نسبت به اين مهم اقدام کند و طبعاً او كسى جز يزدانى نیست. حاج جواد از روز دوم جنگ، يعنى اول مهر 1359 و باهمراهى تنى چند از فرزندان پاك باخته انقلاب اقدام به تشكيل ستادى تحت عنوان ستاد كمك رسانى به جبهه ها و مناطق جنگى می کند. اين ستاد تا زمان صدور فرمان سراسری در خصوص تشكيل «ستاد جذب و هدايت كمكهاى مردمى به جبهه ها» به كار خود ادامه می دهد و پس از تشكيل ستاد جذب و هدايت در مركز و با اعلام آمادگى همكارى ستاد كمك رسانى كاشان با آن ستاد، از سوى ستاد مركزى به رسميت شناخته می شود و حاج جواد يزدانى به عنوان مسئول ستاد در كاشان منصوب مى شود. شاخه این ستاد فقط در مراكز استانها تشكيل شده و شهرستانها تابعى از مركز استان هستند ولی تشكيل شاخه جداى از مركز استان استثنائاً در کاشان صورت گرفت و اين جز گستره فعاليت ها، امانت دارى و ميزان خدمات پشتيبانى حاج جواد يزدانى، دلیل دیگری ندارد.
اشاره اى اجمالى به كمكهاى مردمى جذب شده و هدايت آنها به جبهه ها از ابتدای جنگ تحمیلی و تاسیس ستاد تا تا پایان جنگ تحمیلی:
اینچنین است که ستاد جذب و هدایت کمک های مردمی به جبهه ها در کاشان با مدیریت حاج جواد یزدانی و همراهی و همکاری مردم خداجو و انقلابی کاشان، رتبه نخست در پشتیبانی از جبهه ها در کل کشور را از آن دارالمؤمنین کاشان می کند.
و البته اين تنها نحوه حضور وى در صحنه كارزار جديد نیست كه به تدارك نيروى انسانى هم پرداخته و در اين مسير عليرضاى خود را در اسفندماه 59 در فیاضیّه آبادان تقديم نهال نوپاى انقلاب می نماید.
شهادت زيباترين واژه اى است که آرزوهاى حاج جواد يزدانى را تفسير مى كند. آنچنان كه در سال 1360 در نامه اى به فرزندش احمد علی مى نويسد: «حقيقت اين است كه من هر وقت به ارزيابى عمل كرد هاى خودم مىپردازم و آنرا با فداكاري هاى جوانان دلير و از خود گذشته انقلابى مقايسه مى كنم از خودم شرمم مى آيد. اوه ! چه مى گويم؟! مگر اين درجازدن ها با آنها كه پروازى عاشقانه به سوى الله مى كنند قابل مقايسه است؟! ولى چه مىتوان كرد. اكنون رسالت انقلاب بر دوش شما جوانان غيور نهاده شده و براى من يقين است كه تصميم افتخارآميز شماها لبيكى به نداى هل من ناصر ينصرنى سالار شهيدان كربلا و حسين زمان است كه كل يوم عاشورا وكلارضكربلا…. از خدا بخواه كه تنگى دنيا را بر من با شهادت در راه خودش جبران نموده و به شهيدان و صديقين و صالحين ملحقم فرمايد…»
یا در بخشي از وصيت نامه اش در آستانه حج تمتع سال 1360 می نويسد: «خداوندا، هر چند نتوانسته ام به وظیفه اسلامی و انقلابی خود تا کنون عمل کنم، اما از تو می خواهم که باقیمانده عمرم در خدمت به اسلام مصرف گردد و در آن وقتی که عمرم دیگر نمی تواند به اسلام خدمتی کند، شهادت مخلصانه در راه خودت را نصیبم فرمایی.»
بصیرت سیاسی در راستای پیروی از طریق جاوید امام امت(ره) و مبارزه با اصحاب «زر و زور و تزویر» – که وی همچون سدی در مقابل رسيدن به مقاصد شوم دنيايى شان است – از دیگر خصوصیات حاج جواد یزدانی است. راهبری پدرانه و مدیریت گروههای سیاسی جریان خطّ امام(ره) به منظور ساماندهی و سازماندهی نیروهای انقلاب ، از جمله فعالیت های اجتماعی و سیاسی وی در سالهای بعد از پیروزی انقلاب محسوب می شود.
حاج جواد یزدانی این مجاهد روز و پارسای شب، شبها پس از اندکی استراحت برای اقامه نماز شب بر می خیزد و سپس در زیر زمین منزلش برای امرار معاش با دستگاه پود تابی کار می کند و روزها هم در ستاد جذب و هدایت کمکهای مردمی به جبهه ها حضور دارد و یا صرف فعالیت و رایزنی برای جذب کمکهای مردمی و همچنین کارخانجات و بازاریان برای جبهه می نماید.
از ویژگی های اخلاقی ایشان می توان به تدین و تعبد، تعقل و تدبیر، نظم و مدیریت، مقاومت و خستگی ناپذیری، ساده زیستی و بی آلایشی و در راس همه حرکت بر اساس رهنمودهای امام امت(ره) اشاره کرد.
مهندس حاج عباس دارایی نژاد فرمانده گردان مهندسی رزمی سلمان فارسی جهاد کاشان 3، وی را یکی از پایه گذاران و بنیانگذاران این گردان می داند و می گوید:
« آبانماه سال 1365 سفرى داشتيم به جبهه جنوب و همراه حاج جواد يزدانى به جبهه غرب رفتيم، در آن سفر خدمت ايشان عرض كرديم كه با توجه به اينكه ما در كاشان نيروهاى كمى و كيفى خوبى داريم و همينطور امكانات فراوانى در اين منطقه وجود دارد، بعد از سالها جنگ ما يك تشكيلات مستقلى براى كاشان نداريم، با توجه به اينكه اگر چنين تشكيلاتى داشته باشيم، با توان بيشترى در جنگ حضور پيدا مى كنيم و كمك موثرى مى توانيم در تداوم جنگ ارائه بدهيم و همچنين موانع و مشكلاتى كه در رابطه با اين كار وجود داشت خدمت ايشان عرض كرديم وگفتيم كه ما به پشتوانه اى نياز داريم كه با امت شهيد پرور ما ارتباط داشته باشد، چون براى چنين تشكيلاتى امكانات زيادى لازم است، با توجه به كمبود بودجه و مهمتر از آن كمبود امكانات، از سوى ديگر مسائل نيرو داريم، آموزش وپرورش نيروهاى متخصص هست و كلا همه مسائلى كه يك تشكيلات مهندسى رزمى نياز دارد ما خدمت ايشان مطرح كرديم و ايشان هم با قوت دنبال اين كار را گرفت و همانجا گفت: شما به هر ترتيبى هست برنامه تشكيلات مهندسى را پى گيرى كنيد وما هم تا توان داريم دنبال اين مطلب هستيم و دفاع مى كنيم و خودمان هم مى آييم منطقه مى مانيم، نيرو آماده مى كنيم، امكانات تهيه مى كنيم و خودم را مسئول مى دانم و از هم اكنون خود را جزئى از اين تشكيلات مى دانم…
سخنان پدرانه حاج جواد يزدانى ما را به پى گيرى كارگردان واداشت و بعد از صحبتهاى ايشان مارفتيم و كارهاى مقدماتى تشكيل گردان را انجام داديم و ايشان تا لحظه شهادت الحق و الانصاف توان بسيار بالايى را گذاشتند در رابطه با استارت وشروع اين حركت.»
از دیگر خدمات او در پس از پیروزی انقلاب می توان به: عضویت هيات امناء بيمارستان شهيد بهشتى كاشان، عضویت در كميسيون اداره دارايى كاشان به عنوان معتمد بازار، عضویت در شوراى مركزى اصناف كاشان، عضویت هيات مديره شركت صنايع كرك و كاموا وابسته به بنياد مستضعفان و جانبازان، رئيس هيات مديره شركت تعاونى تار و پود و خامه كاشان و همچنین قبول مسئوليتهاى مختلف در برگزارى انتخابات گوناگون پس از پيروزى انقلاب اشاره کرد.
حاج جواد در تاریخ 3/1/66 برای سركشى به محورهاى عملياتى، لشكرها و قرارگاهها، به منظور برآورد نيازهای رزمندگان و تلاش برای رفع آنها به همراه سایر اعضای ستاد جذب و هدایت کمکهای مردمی به جبهه ها آقایان: حاج سيد محمد رفاهى (داماد ایشان) ، محمد خاندایی، حاج احمد فرگاه، محمدرضا ابوالفضلی، عباس محمد نظر عازم جبهه جنوب می شود.
او و همراهانش اولین محوری را که برای سرکشی و بازدید انتخاب می کنند، موقعیت های گردان سلمان فارسی جهاد کاشان است. گردانی که حاج جواد برای پایه گذاری، تجهیز و راه اندازی آن تلاش های بسیاری انجام داد. یزدانی پس از توزیع و تقسیم هدایای مردمی در بین رزمندگان، در جمع سنگرسازان بی سنگر جهاد سازندگی کاشان می گوید:
« ببينيد برادران ! ما مدتها بود در زيارتنامه ها، در شبهاى احياء مى خوانديم و خطاب مى كرديم به اباعبدالله و يا ياران اباعبدالله كه «يا ليتنى معكم، فافوز معكم» اى كاش ما هم با شما مى بوديم و با شما رستگار مى شديم. مگر بعد از قضيه عاشورا، داستانى روشنتر از قضيه جنگ ايران و كفر جهانى هست؟ چه روزگارى ما توانستهايم به اين سادگى و روشنى، صف حق و باطل را تشخيص بدهيم ؟ ! امروز عاشوراست و هر سرزمينى كه برادران ما درآن درگيرند كربلاست. زبان شما بايد بعد از مراجعت به كاشان در مسير جنگ و در مسير كمبودهايى كه برادران دارند و احتياج هايى كه بايد مرتفع بشود به كار بيفتد. آنهايى كه مى توانند فرزندانشان را تجهيز كنند براى آمدن به جبهه، آنهايى كه مى توانند مالشان را هديه كنند به جبهه، هر كدام نمى توانيم حداقل زبانمان را در جهت حل مسائلى كه احيانا مقدارى ازمشكلات جنگ را مرتفع مى كند به كار بيندازيم.»
سرانجام در تاریخ دوشنبه دهم فروردین ماه 1366 هنگام مراجعت از محور عملیاتی شلمچه به مقصد مقر لشکر 14 امام حسین(ع) در مقابل ایستگاه حسینیه آبادان، نیسان پاترول حامل وی به دلیل بارندگی شدید و پوشیده شدن آسفالت جاده با گل رس و لغزندگی سطح جاده، به سمت چپ منحرف و در اثر برخورد با یک دستگاه مایلر ده تنی ولوو به همراه سایر همراهانش به آرزوى دیرینه خود می رسد و با سجده خونین بر سرزمین شلمچه، بال در بال ملائک گشوده و در جنت الاعلی مأوی می گزیند.
در بخش پایانی وصیتنامه جهادگر شهید یزدانی آمده است: «خداوندا! تو میدانی به همان نسبتی که نمی توانیم و نتوانستیم بهره برداری از خون شهیدان را به دست ریاست طلبان و دنیا پرستان از فرنگ برگشته تحمل کنیم، نمی توانیم شاهد جاه طلبی و مقام پرستی نا اهلانی باشیم که در لباس ها و کسوت های مقدّس از این خونها برای خود و مقاصد دنیایی شان بهره جویند. خداوندا! آنها را هدایت کن تا بر این شطّ سرخ خون، بساط دنیا پرستی نگسترانند. خداوندا به آنها اخلاص بده.»
آری! دلاوران قبیله نور در نبرد با ظلمت به دشت روشنایی هجرت نموده اسماعیل وار به قربانگاه آزمایش شتافتند و آگاهانه جان سپردند، سوختند تا با کفر نسازند، رفتند تا ایمان نرود و مردندند تا چراغ توحید نمیرد. خدمتگذار صدیق و دلسوز انقلاب اسلامی، یار و یاور رزمندگان اسلام ، جهادگر شهید حاج جواد یزدانی، پیرو ولایت فقیه و مقلد حضرت امام خمینی(ره)، مسئول ستاد جذب و هدایت کمکهای مردمی به جبهه ها و مسئول انجمن اسلامی بازار کاشان و از پیشتازان انقلاب اسلامی که عمری را به مجاهدت در راه تحقق اهداف اسلام گذراند و در این راه فرزندش را فدا نمود و خود نیز در شوق لقای الهی در انتظار لیله وصل بی قرار بود، سرانجام در راه برآوردن نیازهای رزمندگان اسلام (به همراه یاران خویش) با شهادت مظلومانه اش در جوار حق آرمید و به فرزند شهیدش پیوست.
آنچه خواندید، تنها اشاره ای اجمالی و کلی به زندگی جهادگری پاکباخته و خودساخته از تبار «رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه» است که به حق باید او را پدر معنوی فرزندان انقلابی امام(ره) در کاشان و خورشید مبارزات آزادیخواهانه مردم این دیار دانست.
امید که این اداء دین هرچند اندک به او و راه پر افتخارش، تلنگری باشد برای همة کسانی که دل در گرو این انقلاب و میراث امام(ره) دارند که در راستای تجلیل، تقدیر و بزرگداشت مقام بزرگمردی که خود «چشم و چراغ این ملّت»4 بود و عمرش را به تلاش و مجاهدت در راه استقرار و تثبیت نظام جمهوری اسلامی گذراند و سالها در کمین شهادت به انتظار زیست، اقدام موثری انجام دهند. مجاهدتی عاشقانه و مخلصانه که هر چه داریم از برکت آن مجاهدتهاست. 5
این یادداشت را با بخشی از سخنرانی جهادگر شهید حاج جواد یزدانی در هنگام تشییع وخاکسپاری فرزند شهیدش علیرضا در اسفندماه 1359 به پایان می برم:
«برادرها! متوجّه باشید در این امتحان رفوزه نشوید. خیلی ها بودند که دم از انقلاب می زدند، خیلی ها بودند که دم از خطّ امام می زدند. خطّ امام ، برادر جان! با حرف نیست. با شعار نیست. با عمل است.»
پی نوشت:
1- اشاره به بخشي از پيام تسليت جمعي از نمايندگان مجلس سوم به مناسبت شهادت وي
2- آقایان: شهيد مهدی هنردار، حاج محمد خدابخش، حاج جواد علیزاده، حاج سید مصطفی ماجدی، حاج محمد شاطری و….
3- او جانباز جنگ تحمیلی است و پس از جنگ در سمتهایی چون: رئیس شورای اسلامی شهر کاشان، مشاور وزیر جهاد و مدیرکل امور ایثارگران وزارت جهاد کشاورزی و…. منشاء خدمات شایانی بوده است. وی هم اکنون مسئولیتهایی در مجموعه های ایثارگری از جمله عضویت در هیأت مدیره کانون سنگر سازان بی سنگر مرکز (تشکل فرهنگی-اجتماعی و غیردولتی رزمندگان و ایثارگران جهادسازندگی در کل کشور) را بر عهده دارد.
4- اشاره به کلام امام خمینی(ره): شما خانواده های شهدا، چشم و چراغ این ملتید. صحیفه امام(ره)- ج 14- ص 80
5- اشاره به کلام امام خمینی(ره): هرچه انقلاب اسلامی ایران دارد از برکت مجاهدت شهدا و ایثارگران است. صحیفه امام(ره)- ج 21-ص 157
برای دیدن عکس ها در اندازه بزرگتر بر روی عکس کلیک کنید
نامه های درون صندوقچه از طرف اقای طباطبایی به ان مرحوم
نویسنده محترم، همشهری نظر جالبی داده. اگر نامه ها در دسترس هستند اقدام فرمایید. حتما حاوی مطالب مفیدی هستند که آن بزرگوار درصندوقچه نگهداری میکردند د.
باسلام و ضمن عرض تشکر از حسن توجه شما، منظور کدام یک از نامه های ایشان است؟
جناب اقای صدقگو ادر صورت امکان نامه ها را در سایت بکذارید. حتما حاوی مطالب جالبیست
جناب اقای طباطبایی بسیار زیبا نوشته اید.
اقا جواد از قدیمی ترین یادمانده های سال های کودکی من است که غبار زمان بر چهر ه اش ننشسته .نه بخاطر همسایگی با حجره پدر ازدست رفته ام و نه بخاطر ان که هر روز بارها و بارها از مقابلش می گذشتم .نه . من در عین کودکی شکل سلام وبرخورد پدرم رابا مردم مختلف دربازار کاشان به تجربه اموخته بودم .شکل سلامش به اقا جواد واخوی ایشان فرق می کرد شایدهم بخاطراین بود که ان زنده یاد بامن کودک نیز احوال پرسی می کرد .دران زمان رسم نبودکه به بچه ها اهمیتی داده شود .من درسال پنجاه ویک ازکاشان رفتم و پدرم ماندو ماند وبا تاروپود اقا جواد وخامه حاج عبایی قالی بافت وبافت تا خبرم ازشهادتشان داد .من از ان زمان هرگز این خبر رابه گوش جان نشنیده ام . مرگ بعضی ازانسان ها باور پذیرنیست . من شک ندارم روزی به سرای بخشی بیایم اقاجوادبازمهربانانه بامن سلام گرمی خواهند .پدرم پشت میزش . یادوخاطره اقاجوادبرایم نامیراست .
چشمانی درخشان چهره ای مهربان و لبخندی صمیمی همه ان چیزی نبود که ان روز اول مهرماه هزاروسیصدو چهل ونه من درمرتصی دیدم او تمامی خوبی هایی که یک همکلاسی می توانست داشته باشد داشت .من این سعادت راداشتم تاسال پنجاه ویک که ازکاشان رفتم درکلاس نهم دبیرستان سپهرکنار نشینش باشم وجوادمولایی طرف دیگرش .فردا بازاول مهرمی اید .من باز درخاطراتم به دیدارش می روم. یاد شهید مرتضی صدقگو گرامی .
جناب طباطبايي عزيز با سلام و عرض ادب؛ از لطف و بزرگواري شما ممنونم. همين كه مرحوم پدرم تا لحظه شهادت نامه هاي شما از هامبورگ را به رسم يادگار در صندوقچه شخصي اش نگه داشته بود نشان از دلبستگي وي به شما و خاطراتي است كه شيريني اش صفابخش دل هايتان بوده و خواهد بود. از دوران كودكي كه يك بار در مراسم عيد فطر در كنار خاك پدرم توفيق ديدار كوتاهي با جنابعالي را داشته ام، ديگر سعادت رفيق راهم نگرديده تا تجديد ديدار نموده و حداقل با شنيدن خاطرات مشترك تان با پدر شهيدم، بيشتر بدانم او چگونه بوده است كه حسن خلق، نوع دوستي و مردم مداري اش در روابط اجتماعي زبانزد عام و خاص است. نمي دانم در حال حاضر در ايران هستيد يا نه ولي اگر زماني به كاشان تشريف آورديد، بودن در محضر شما را سعادتي دانسته و مشتاق گپ و گفت و شنودي با شما در باره گذشته ها هستم. ارادتمندعالي،صادق صدقگو
ياد همه اين بزرگواران شهيدبراي هميشه زنده باد .ياد مرحوم حاج محمد رسولزاده هم بخير .عزيزان كاشان نيوز مرا بسالهاي 55به بعد برديد روزهايي كه اين رادمردان خطرات زيادي را بجان خريدند وآخر هم جان در راه اسلام وانقلاب تقديم نمودند.ممنونم
با عرض سلام و ادب جا دارد اولا از نگارنده محترم که خود فرزند شهید هم هستند جناب آقای مهندس صدقگو و ثانیا از مجموعه ی محترم کاشان نیوز بابت این حرکت فرهنگی تشکر کنم