کاشان نیوز-مصطفا طوقانیان: «درسهای سهرابکُشی» عنوان نوشتهای است از محمد چرمشیر دربارهی بیضاییِ نمایشنامهنویس. ابتدا برداشت و فهمم را از نوشتهی چرمشیر بیان خواهم کرد و بعد به سراغ نمایشنامه خوانی «خاطرات هنرپیشه نقش دوم» (اجراشدهیِ بیست و ششم بهمن در خانه کاجِ کاشان) خواهم رفت.
چرمشیر مینویسد: «بیضایی تجربهای دارد که کمتر نویسندهای از ما با آن مواجه بوده است: بیضایی بیشتر خوانده شده و کمتر از آن دیده شده»
برای منی که متولد سال هفتادم و تا آمدم سری بچرخانم، بیضایی غریبهیِ سرگردانی شده بود در مه؛ این جمله پررنگتر میشود. من و خیلیها تنها جای خالی بیضایی را دیدیم. ما (یعنی همان من و خیلیها!) نمایشی ندیدیم که بیضایی کارگردانی کرده باشد. ما اجراهای بیضایی را تنها با خواندن کتابهایش متصور شدیم. بیضایی برای ما، بیضاییِ صحنه نبود که بیضاییِ حوزه ادبیات بود.
من بیضایی را با مکتوبهایش میشناسم و اعتراض گنگی است اگر بگویم موقع دیدن فیلم «مسافران» خسته و کلافه شدم و «شاید وقتی دیگر»ش را اصلن دوست نداشتم. البته که اینها نظر شخصی است و مهم هم نیست؛ اما لازم و مهم است که بگویم، هیچگاه موقع خواندن نمایشنامهها و فیلمنامههایش خسته نشدهام. بیضایی مرا مجبور میکند که چگونه بخوانمش و چگونه در هزارتوی ذهنم اجرایِ نمایشیِ آثارش را بسازم.
درواقع ما، آن بخشِ اجرای روی صحنه و یا جادوی سینمایی آثار بیضایی را از دست میدهیم و تنهای تنها با متنش مواجه میشویم؛ و بیضایی که گویا خود میداند در فرهنگ حذف و سانسور جایی روی صحنه ندارد، سعی کرده است بهوسیله زبان و تکنیک، آن بخش اجرایی را هم بسازد.
البته که گاه این زبان سد بوده، مثلن ممکن است هنگام خواندن بندار بیدخش گیج شوی و بعد از بارها ورق زدن، مجبور به دوباره خوانیاش شده باشی؛ اما آثاری از بیضایی هست (همانطور که چرمشیر سهرابکُشی را مثال میآورد) که چگونه خواندنش اهمیت پیدا میکند. در چگونه خواندن است که ما ناخودآگاه متن را اجرا هم میکنیم.
صحبت از «خاطرات هنرپیشه نقش دوم» است و نمایشنامه خوانیاش توسط گروهی در خانه کاج کاشان.
در نمایشنامه «خاطرات هنرپیشه نقش دوم» با حداقل توصیفات صحنه روبروییم. حتا تغییر مکان و زمان (جایگاه) بهوسیله تکگویی بیرونی (نمایشی/ دراماتیک) صورت میپذیرد (آنگاهکه موهبت رو به مخاطبی نامعلوم میایستد و روایت میکند). نشانههای قبل از بهمن پنجاهوهفت، تنها یک پاسبان است و صدای سوت و چند لقب و آرم. همهچیز اندک است جز کارکرد زبان.
بیضایی بهوسیله زبان توانسته است تاریخ خطخطی شده بر پنجمین صفحهی نمایشنامهاش را خط بزند و متن را محدود به یک دوره تاریخی نکند.
هر شخصیت (چه کارگر باشد چه دانشجو چه صدای بلندگو) دارای آهنگ زبانی خاص (لحن و نثر) است. بیضایی بهوسیله زبان و لحن و تکنیک هم قصهاش را جلو میبرد و هم خوانندهاش را به چگونه خواندن و دیدن وادار میکند بهطوریکه زمان و مکان و شخصیتپردازی و دکور و همه و همه به مدد زبان در ذهن مخاطب شروع به شکلگیری و اجرا میکنند.
انتخاب چنین نمایشنامهای از بیضایی (توسط کارگردان این کار) درست و بهموقع است، اما چگونه اجرایش چه؟
بهعنوان مخاطبی که قبلترها این نمایشنامه را خوانده بودم، آنچه دیدم روخوانیای عجولانه بود. لحن و ادای دیالوگها توسط نمایشنامهخوانان با زبانِ متن فاصله زیادی داشت. موهبت و ذوالفقار فقط فریاد میزدند و کاشانی صحبت کردن نقشخوانِ مجنون به طنز شبیهتر بود! در نمایشنامهی بیضایی کلیدیترین دیالوگها را مجنون-مجنونی که پیش از اینها هنرپیشه بوده و تازه در رودررویی با ذوالفقار است که میفهمد هیچگاه نقشی را بهدرستی نشناخته و بازی نکرده- میگوید؛ که شنیدن این دیالوگها با اداواطوار کاشانی برایم گوشخراش بود و عذابآور. اجراکنندگانِ متن بیشتر به شبیهخوانان مانند بودند، انگار فقط قرار بود سریع و خشن و با صدای بلند (واقعن برای چه داد میزدند؟!) از روی متن بخوانند و فردیت شخصیتهای نمایش را به هیچ بگیرند. استیصال موهبت و تحول ذوالفقار لابهلای فریادهای بیدلیل فهم نمیشد. تنها نقشخوان شخصیت دوالپا از پس کارش برآمده بود، او با تحکم و قطعیتی که در نحوه بیانش ایجاد کرده بود، به دوالپا نزدیک شده بود.
میدانم که شاید گفته شود: «هدف گروه تنها یک خوانش ساده بوده است»؛ اما چه کنم که فریادها و سرخ شدنها و آن لب زدنهای لابد فرمی (!) اجازه نمیدادند تا قبول کنم که هدف فقط خوانشی گذرا بوده است.
مخاطبی که نمایشنامه را نخوانده باشد، بیشتر تحت تأثیر متن بیضایی قرار میگیرد و ممکن است حتا کمی گیج شده باشد که ماجرا از چه قرار است و موهبت و ذوالفقار چرا گاه در لباس کارگرانند و گاه در لباس دانشجویان معترض؛ اما مخاطبی که کتاب را خوانده باشد، از این نحوه اجرا و خوانش متعجب میماند.
اینکه این نمایشنامهخوانی باید چگونه میبود، مقولهی دیگری است. آیا باید به سمت اجرا میرفت؟ اجراخوانی؟ اجرای روی صحنه؟ فیلم؟!
نمیدانم، برای منی که تنها بیضایی را خواندهام؛ چگونه دیدنش دشوار است و اینگونه شنیدنش سرسامآور.
اجتماعی , اخبار , فرهنگ و هنر , یادداشت
ردپایِ بیضایی بر صحنههای خالی
لینک خبر:https://kashannews.net/?p=73395
آخرین ارسال ها
-
گزارش تصویری تخریب آثار تاریخی مدرسه و مسجد سلطانی کاشان!
-
پیش بینی هواشناسی و توصیههایی برای کشاورزان دشت کاشان
-
هر سه شنبه آران و بیدگل را در قاب تلویزیون استانی ببینید
-
نگاهی به نقاشیهای فهیم کاشانی در گالری هشتچشمه
-
صددرصد برای رعایت حجاب دفاع میکنیم
-
نامهای به مناسبت شهادت ثامنالحجج(ع)
-
سفر شهردار و عضو شورای شهر به بلغارستان در سکوت خبری
-
عباس کتابی رفت، بهزاد سلطانی سرپرست دانشگاه کاشان شد
-
درخت زیتون تلخ به ریه انسان آسیب جدی وارد می کند
-
معرفی کارتون مرد عنکبوتی
آخرین ارسال ها
آخرین ارسال ها
-
گزارش تصویری تخریب آثار تاریخی مدرسه و مسجد سلطانی کاشان!
-
پیش بینی هواشناسی و توصیههایی برای کشاورزان دشت کاشان
-
هر سه شنبه آران و بیدگل را در قاب تلویزیون استانی ببینید
-
نگاهی به نقاشیهای فهیم کاشانی در گالری هشتچشمه
-
صددرصد برای رعایت حجاب دفاع میکنیم
-
نامهای به مناسبت شهادت ثامنالحجج(ع)
-
سفر شهردار و عضو شورای شهر به بلغارستان در سکوت خبری
-
عباس کتابی رفت، بهزاد سلطانی سرپرست دانشگاه کاشان شد
-
درخت زیتون تلخ به ریه انسان آسیب جدی وارد می کند
-
معرفی کارتون مرد عنکبوتی
دیدگاه شما