کاشان نیوز- محمد ثابت ایمان: جایی که با عنوان؛ ای شور _ای قدیم، آغاز میشود؛ و با عنوان؛ تا انتهای حضور، به اتمام میرسد. وضوح وصال سپهری در ورطهی معرفت، با رقص واژهها در سطح مبرهن و آشکار است. چه رسد به کمی غواصی در درک وجوه شبهها در ترکیبات دور کنی که بقول خود سپهری از بس ناب و بکر و تازه هستند، شایستهی ادعای وارستهای چون او میشوند که هی چه نشستهای که؛
«بخار فصل گرد واژههای ماست»
آنچه در ناپیدایی این مه آغشته به حقیقت یار در نبض فصلها میچرخد، گردوغباری است که من، سپهری، از طوفان واژهها بپا کردهام.
مگر جهان را هنرمندان با خلقی چونان خالق، بزرگ نمیکنند و ستون خیمهی بسیط کلام بر قلهی رفیع دختر شعر، بالاترین ظرفیت برای تماشای این بزرگی نیست.
حرف بزن! خواهر تکامل بدوی
حرف بزن! دختر شبانه موعود
میگویی چگونه؟ میگویم کاری ندارد!
کمی باید در رد پای آیینههای همین مجاور دیروز و امروز و فردا و پسفردای آدمهایی چند، قدم بزنی.
با آب، این روشن آگاهی دوست، در تخته و ورطه و طوفان عشق، دچار تردید ثانیههای بعدازظهر عاشقی یک چهارشنبه قرار بشوی. روی چمنهای لطیف یک صبح، به درک قانون زمین برسی و با بال سنجاقک یک باغ افرا و گل آیینه و لادن تا ادراک هوش بشری بهپیش روی تا شاید! در مذاق تراوت و لحظه، چیله ی اقتباس مودت و حال بچینی. یا نه؛ تا کوچهباغ لبریز موسیقی، با شاپرک و انار آویزان بر چفت چینههای رسالت، سرود اساطیر قرون ماضی را سردهی. میبینی! اینکه کاری ندارد اگر فقط کمی با پای روح، در جهت تازهی اشیا جاری شوی. آنوقت دیگر؛
نمیگویی هی آ خدا…!
یا ای رب هر نوعی که اصلاً خودت بگو و بیا و بنویس که چگونه صدایت کنم.
آیینهات به راه میافتد؛
تا در انعکاس آن لاجرم لایتناهی بزرگ
در طنازی لطیف واژه و لحن و قلم
مینویسی؛
ای شروع لطیف! جای الفاظ مجذوب، خالی!
میگویی؛
ای شبیه مکث زیبا!
میبینی؛
ای شدیدترین شکل!
یا؛
ای عجیب قشنگ!
یا؛
ای مصب سلامت!
و بالاخره؛
ای قدیمیترین عکس نرگس در آیینه حزن!
ای سرآغازهای ملون!
ای هراس قدیم!
ای عبور ظریف!
و … و … و؛
«ای وزش شور، ای شدیدترین شکل:
سایه لیوان آب را تا عطش این صداقت متلاشی راهنمایی کن»!
میبینی جهان چگونه با شاعران بزرگ میشود. پس بیخود نبود آن سوگند رحمانی بر واژهی نون والقلم و مایسطرون. چه وجه واژهی خدا نیز در بازی کلمه، با وجوه تشبیه خیالاتی مکرر، قدرت ادراک آدمی را تا ناکجای هر چه قرار دل هست، خواهد برد.
تا بلکه؛
ساقهی معنی را، وزش دوست تکانی دهد!
بهت پرپر شده و ته این شب تا کی سپیده خواهد دمید همواره؛
«ته شب، یک حشره، قسمت خرم تنهایی را تجربه خواهد کرد»؛ و آنگاه؛
«داخل واژه صبح، صبح خواهد شد.»
دیدگاه شما