کاشان نیوز-مرضیه گیلاسی: یک عصرگرم تیرماه تابستان روزهای پایانی ماه رمضان به مزرعه ی دوستی در ابوزیدآباد دعوت شدیم.هوا بی اندازه گرم بود وخورشید هرآنچه در توان داشت می تابید وانرژی گرماییش را راهی زمین می کرد.حتی کولر ماشین هم جواب نمی داد.
دقیقا از انبار سیلو واقع در جاده کمربندی یک جاده مستقیم ۳۰ کیلومتری به ابوزیدآباد منتهی می شود .حدود ده کیلومتر مانده به آبادی ،باغهای پسته هردوسمت جاده نمایان می شوند وگاه گاهی هم بر دیواره های گلی به دستخط کج و معوج نوشته :عرضه یارانه ای نهال پسته !
درآستانه ی ورود تابلو رنگ و رو رفته ای توجهت را جلب می کند که نوشته :به پایتخت گویشهای کهن فارسی خوش آمدید وبه محض رسیدن به منزل میزبان وگفتگویش با همسرودختر سه ساله اش جذابیت وزیبایی این گویش برایمان به نمایش گذشته شد.
کنار منزل ،آغل گوسفندان بود که توجهم را جلب کرد وواردش شدیم گوسفندانی که منتظربودند تا برایشان علوفه ریخته شود وشیرشان رابدوشند.روی دیوار آغل شیشه نوشابه کوچکی قرار داشت که داخل آن پودر سفیدرنگی داخلش بود که برایم سوال انگیزشده بود که میزبان در جواب گفت دربین اهالی آبادی مرسوم است که حتما ظرف نمکی بردیواره ی آغل آویزان کنند تا از چشم زخم ونیروهای منفی جلوگیری شود.
تا میزبان شیرگوسفندهارا بدوشد مازودتر راهی مزرعه می شویم که در صدقدمی خانه اش قراردارد.ورودی مزرعه با انبوهی از درختچه های پسته که به بار نشسته اند حسابی لذتمان را دوچندان می کند .هنوز درخت پسته ازنزدیک ندیده بودم.پسته ها مثل گوشواره هایی بر درخت رخ می نمایاندندوعجیب برایم تماشایی بودند.وجالبتراینکه دقیقا کنار درختان پسته رملهای شنهای روان قرارداشت که به جذابیت این طبیعت می افزود .
وبعداز عبوراز پسته زارها، بوته های طالبی وخیار و وسعتش نمایان شد.با کسب اجازه از میزبان خواستم لذت چیدن خیارها وخربزه ها را داشته باشم.باآنکه ساعتی تا غروب نمانده بود ولی هنوز باد داغی می وزید ورطوبتی که از میان بوته های خیار برمی خاست معجون بکری آفریده بود .چیدن خیارهای پنهان شده درپشت برگ های پهن وپُرزداروبعضاًتیغ دار بوته های خیار لذت عجیبی داردخصوصا اینکه یافتن خیارهای ترد وقلمی وخوش تراش وکشف کردنشان در پس هر بوته رنج زخمهایی که بر دستت برجامانده وتیغهای ریزی که سرانگشتانت را می آزاردبرتو هموار می کند.دراین میان تشنگی را هم اضافه کنید.جستجوی خیار,نسیم داغ تابستان,لبهای خشکیده ازعطش تشنگی وچه لذتی دارد این معجون برخاسته از خواستن ونیاز وپرهیز از خوردنشان وقولی که به خودت می دهی که حتما با یک عدد از همین خیارها افطارخواهم کرد.بوته های ریحان وفلفل دلمه ای وبامیه بدجور چشمک می زنند ومیزبان اجازه می دهد که آنهارا هم می توانم بچینم وبازهم من غرق درحظ فراوان.
حرفهای جناب اعتماد سرپرست جمعیت کویرسبز هنوز در گوشم بود که همه ی ما موظفیم کشاورزان را از بحران کمبود آب آگاه سازیم ووقتی که از میزبان درباره نحوه ی آبیاری وانتقال آب از چاه تا مزرعه وبهسازی آن پرسیدم با مسرت تمام گفت مزرعه من از جمله معدود مزارعیست که در پایان دوره ی احمدی نژاد به صورت رایگان از چاه تا خود مزرعه لوله کشی شده وکمترین میزان هدررفت آب را داریم ادامه داد که متاسفانه با شروع دولت تدبیروامیدبه خاطر مشکلات شدید مالی دولت ،چنین تسهیلاتی حذف شد ودرحال حاضر برای کشاورز که بخواهد لوله کشی کند رقم نجومی در می آید که عملا غیرممکن است .حالا دیگر من مانده بودم وعطش ناشی از روزه بودنم وخیارهای تردوقلمی که تازه از بوته چیده بودمشان وحرفهای میزبان کشاورزم وبحران کم آبی وشیرفلکه ی آبی که در ابتدای کرتهای منظم بوته های خیاروخربزه قرارداشت و..
دیدگاه شما