کاشان نیوز-جابر تواضعی: آقای کتاب (مروری بر زندگی و زمانه حاج علی یزدانخواه)، گردآورنده: محمدحسین بارونقی، زیر نظر: محسن صفایی فرد، سوره تماشا، چ ۱، ۱۳۹۸٫
«آقای کتاب» عنوان کتابی است با عنوان مروری بر زندگی و زمانه حاج علی یزدانخواه که به قلم محمدحسین بارونقی و ذیل عنوان «تاریخ شفاهی»، توسط جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی منتشر شده. تا جایی که من میدانم اولین کتاب این مجموعه، خاطرات روزشمار موسی کیخا از انقلاب اسلامی در کاشان است با عنوان «پایان مجسمه» که در نوع خودش بینظیر است. سالها بود که دوجلدی «انقلاب اسلامی در کاشان» علیاصغر ابن الرسول تنها منبع درباره انقلاب کاشان شناخته میشد؛ اما انتشار «پایان مجسمه» مشخص کرد که منبع اصلی بخش قابلتوجهی از کتاب ابن رسول، دستنوشتههای موسی کیخا بوده؛ متأسفانه بدون ذکر و اشارهای به منبع. انتخاب حاج علی یزدان خواه هم بهعنوان سوژه دومین کتاب این مجموعه، انتخاب درست و بهجایی است.
مهمترین اقدام برای حفظ و شناخت هویت جمعی، شناخت و حفظ هویت بومی و محلی است. شناسایی و ثبت و ضبط روایت آدمهای هر منطقه و سبک زندگی آنها در قالب تاریخ شفاهی است که چهلتکهای به نام هویت جمعی را میسازد. ما ملتی هستیم شفاهی و بدون حافظه تاریخی. غلظت این ویژگیها در منطقه فرهنگی کاشان باعث شده بهرغم تاریخ کهن و فرهنگ غنیاش، هرچه جلوتر میآییم در بخش فرهنگ مکتوب با فقر بیشتری روبهرو باشیم. نتیجه این است که به خاطر سرعت تحولات، بچههای نسل امروز هیچ نسبتی با زندگی یکی دو نسل قبل از خودشان ندارند و به توصیف قدیمیها از گذشته، نگاهی افسانهوار و ناباورانه دارند.
اتفاقاً باید این کار را از افراد معمولی شروع کرد. مخصوصاً در مورد موضوعاتی مثل انقلاب که بهطور طبیعی موضوع موردعلاقه جایی با عنوان «جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی» است، هرچه به سراغ افراد غیر مدعی و بهاصطلاح کف جامعه برویم، با مناقشات کمتری روبهروییم و به اصل ماجرا نزدیکتر میشویم.
در تقسیمبندی غالب دوران جنگ، کاسبها به دودسته گرانفروش و ارزانفروش تقسیم میشدند. خانه ما نزدیک بازار بود و حاج علی یزدانخواه در صنف کتاب و لوازمالتحریر از همهجا ارزانتر بود. بهجرئت میتوانم بگویم در تمام آن سالها از جای دیگری خرید نکردیم یا وقتی خرید کردیم که مطمئن بودیم او چیزی را که ما میخواهیم ندارد. مغازه اولش در اول بازار کفاشها واقعاً دو مترمربع هم نبود. شاید یکی از جذابیتهای پنهانش این بود که اینهمه جنس را چه طور در آن چند وجب جا داده.
تکیهکلامش «آقاجان» بود و با همه با احترام برخورد میکرد. اینها تنها خاطرات و داشتههای من از او نیست و او بهواسطه همین خلق خوش و مرام انسانیاش برای همه شخصیت محترم و شناختهشدهای است. میخواهم بگویم «او یک مسلمان است» و میبینم این کلمه بیشتر به لقلقه زبان و محل مناقشه تبدیل شده تا یک صفت مثبت و دکان دونبش آنهایی است که همیشه جانمازشان روی بند است؛ اما آقای یزدانخواه فارغ از صبغه و سابقه انقلابیاش با مرام ویژهاش در کسبوکار، به معنی واقعی کلمه مسلمان است. سندی از این بالاتر که خیلیها مثل من تا قبل از این کتاب نمیدانستند او پدر شهید هم هست؟!
ویژگی «آقای کتاب» روایت زندگی یک فرد از زبان افراد مختلف است. کوتاهی روایات آن را خوشخوان کرده و بخش اسناد جنبه سندیت و تاریخیاش را پررنگ کرده، اما با همه اینها هنوز جای کار زیادی دارد. مثلاً در ص ۱۹۲ کتاب یک آگهی آمده به نقل از شماره ۵۶۷ هفتهنامه شفق به تاریخ ۱۲ آذر ۱۳۳۹ که تبلیغ «الکتریکی و کتابفروشی اسلام» است و مربوط به سالهایی است که آقای یزدانخواه کنار مسجد وثوقی در خیابان صبا یا رجایی فعلی مغازه داشته. به استناد این آگهی، لابد آن موقع هم کتابفروشی کفاف نمیداده که آقای یزدانخواه در کنارش سیمکشی میکرده و لوازم برقی تعمیر میکرده. پرداختن به اینکه یزدانخواه فنی چه طور به نفع یزدانخواه کتابفروش کنار رفته، علاوه بر جذابیت، شاید میتوانست از بخشی از خاطرات مرتبط موضوع اصلی کتاب هم غبارروبی کند.
پ ن: این یادداشت را ۲۴/۱/۹۸ نوشتهام و لابهلای نوشتههای قبلیام گم شده بود؛ اما بهانهاش میتواند رسیدن این کتاب به چاپ دوم باشد درزمانی کمتر از یک سال و البته همراه با طرح این سؤال که چرا ناشرش از «انتشارات سوره تماشا» به «انتشارات راهیار» تغییر کرده است؟
راستش قضاوت درباره ادم هایی مثل حاج یزدانخواه سخت است. ایشان بخشی از خاطرات نوجوانی نسل من هستند. روزگار این تجربه و درس بزرگ را به نسل من داد که فراموش کنند. اشتباهات هر کس را بیش از هر انگیزه و دلیلی به حساب اعتقادات او بگذاریم. امثال یزدانخواه هر بودند و هستند در یک چیز او نمی شود تردید کرد و این که به قول جابر جانمازش روی بند اویزان نبوده و امیدوارم همچنان نباشد.