کاشان نیوز– پیمان گرامی: آسیب شناسی فضاهای فرهنگی در جغرافیایی با مشخصات بومی، همانند کاشان
1- ضرورت هنر( براي انسان و جامعه)
بنیادی ترین تفاوت انسان و حیوان که تمام تفاوت های دیگر( زبان ، اندیشه ) را به نحوی توضیح می دهد، امکان رویاپردازی است، انسان می تواند رویا داشته باشد ، رویایش را به زبان بیاورد ، و به سمت اش رشد کند. انسان از یک طرف برای داشتن امکان رویا پردازی باید خود را هویت یابی کند و از طرف دیگر رویاپردازی امکان حفظ هویت را به انسان می دهد.این هویت با استقرار فرد در جایگاه نمادین اجتماعی یعنی داشتن جایگاه شغلی و اقتصاد مربوط به آن میسر می شود، و فرهنگ در اين بستر است كه مي تواند شكل خود را حفظ كند .این بدان معناست که فرهنگ در جامعه ای رشد کرده و پویایی اش را حفظ می کند که هر فرد با داشته های فنی و خلاقه اش صاحب جایگاه نمادین اجتماعی در شان خود شود تا قادر باشد خود را هویت يابی کرده، و در نهایت روياپردازي كند .هنر ، تجسم این ویژگی اساسی یعنی توان رویاپردازیست، که در خود امكان بازتولید نشانگان فرهنگ زمینه را دارد و ادامه حیات آن را ميسر می كند.وقتی انسانها رویا داشته باشند ، زبان به سخن باز مي کنند و مي توانند تولید کنند و این تولید مسبب و موضوع ادامه سخن شده و رویاهای تازه ای ترسیم مي شود .این چرخه در هر بلاد بنا به مختصات جغرافیایی ،ویژگیهای اقلیمی و اجتماعی دارای ویژگی ها و رنگ خاص خود است اما در نهایت در هر شرایطی به حفظ هویت و شاكله فرهنگي جامعه منجر می شود. مسیر افول هم زمانیست که افراد در نسبتی متزلزل با جایگاه اجتماعی و در بستري ناتوان از بلفعل كردن نيروهاي خلاقه ،فاقد هویتی منسجم شده و این به معنای آمادگی فرد برای خريد روياهاي بسته بندي شده ، يك بار مصرف و هركجاييست .نهادهاي فرهنگی و هنری ، خانواده ، نظام سیاسی و رسانه ها قرار است فرد را در این هویت یابی همراهی کنند.
در یک بلاد با اقتصاد ، روابط تولید و بازار با خصوصیات اقلیمی خاص که به موجب آن هم فرهنگی با مولفه های بومی خواهد داشت ، هویت افراد در نسبتی مستقیم با روابط تولید و فرهنگ وابسته اش، دارای ویژگی های اقلیمی و بومی خواهد بود. اقتصادی که در نسبت با داشته های یک جغرافیا ، شاکله خود را سازماندهی کرده ، نقشی تعیین کننده در حفظ همان داشته ها ایفا می کند و انسان در این چرخه هویت خود را بازیابی می کند. این چرخه در صورت اختلال و نقصان در هر یک از این 2 سو ،بی شک از مسیر خارج شده وکنار ویرانه ای خشک زمين خواهد خورد.مناسبات تولید و فرهنگ در چنین جغرافیایی تار و پود تمدن آن هستند.در مقاطع مختلف تاریخی هم اوج شکوفایی یک تمدن زمانی اتفاق افتاده که رابطه ای دیالکتیک میان این 2 سو برقرار بوده ،به عنوان مثال در دوران شکل گیری رنسانس ، دوناتللو پیکرتراش برجسته و تاثیرگذارآن دوران که جزو طلایه داران این رستاخیز بزرگ در اروپا می باشد اثری دارد به نام قدیس مرقس( 1411-1415) پیکره یکی از حواریون که در پیشگاه ورودی کلیسايي نصب شده ، از نکات جالب این اثر گذشته از خصلت های شگفت آور فنی و بدعت های تاثیرگذارش در تاریخ هنر ،این است که پیکره روی بالشتی ایستاده.وقتی تاریخ این اثر و بستر اجتماعی فلورانس را مرور می کنیم می خوانیم که صنعت نساجی و تجارت پارچه از صنایع اصلی و پر جاذبه فلورانس آن زمان بوده که ثروت و شهرت زیادی را برای آن شهر به ارمغان آورده و دوناتللو تحت حمایت این صنف این اثر را خلق کرده .این نسبت و جایگاه تازه هنر و هنرمند با جامعه یکی از خصوصیات و دستاوردهای رنسانس بوده که با تعریف هنرمند به عنوان شخصی مستقل و دادن جایگاه اجتماعی به او، گذشته از اینکه منجر به ایجاد بستری جهت ادامه حیاتش می شود به او امکان می دهد در حفظ شاکله فرهنگی جامعه نقش مهم خود را بازی کند که بی شک در ادامه حیات هنر اصیل و سیر تاریخی آن در اروپا و تعریف انسان و اومانیسم رونسانس نقش به سزایی داشته است.
2- كميت و كيفيت فضاهاي فرهنگي :
کمیت مکان های فرهنگی در فضای شهری مدرن بی شباهت به سرانه ای نیست که برای فضای سبز، در هر شهر با توجه به مختصات جغرافیایی ،توسعه صنعتی ، جمعیت ، کیفیت حومه و پاره ای از مسائل دیگر بر اساس نقشه و نمودارهای اقلیمی( بیوکلیماتیک) تعریف می شود، که به عنوان مثال 7 تا 12 متر مربع فضای سبز برای هر فرد ، در ایران تعریف شده .در مورد تخمین سرانه هر چیز مولفه های اقتصادی ،انسانی ،اجتماعی ،فرهنگی ،محیطی و اقلیمی تعیین کننده هستند . هرچند صحبت درباره سرانه ، صحبتی کمّی است ، اما بی تردید افزایش حقیقی کمیت ، افزایش کیفیت را هم به دنبال دارد. منظور از افزایش حقیقی کمیت ، این است که تمام عناصر موجود در آن محدوده با افزایش مساحت کارکرد و تاثیرشان را حفظ کنند.به طبع نقش و ارزش گذاری این مولفه ها برای حوزه های مختلف متفاوت است. اگر در مورد فضای سبز مکان یابی بر اساس ویژگی های آب و هوایی و تراکم فضاهای مسکونی در مناطق مختلف یک شهر انجام می شود،هنگام صحبت درباره حوزه فرهنگ و هنر ،مولفه ها اقتصادی و اقلیمی نقش حساس و ویژه ای دارند و خودآگاهی و کسب دانشی جامع از ویژگیهای اقلیمی و اقتصاد وابسته به آن ضروری. در مقایسه با کلان شهرها که به دلایل مختلف و از جمله مهاجرت و همچنین اجرایی شدن برنامه های کلان دارای اشکال فرهنگی بازار مشترک و شاخصه ها و نشانه های اقلیمی کمرنگ تری هستند، نسبت انسان با زبان ، روابط توليد و هنر در يك جغرافيا با ويژگيهاي بومي، ضامن بقاي فرهنگ آن بلاد است، که اگر در سازماندهی فضاهای فرهنگی اموزشی، به آن توجه نشود به مرور بدنه فرهنگ را دچار ضعف سيستم ايمني، و بيمار مي كند .
3- كاشان ، هنر و اقتصاد
وقتی صحبت از چرخه ( مناسبات تولید – فرهنگ) در اقلیمی خاص می شود نه تنها نباید فضایی بسته و منفعل از جهان در حرکت را برای ما مجسم شود بلکه شکل و کارکرد یک چرخ که حرکت است ،خود مسبب و عامل گذار و نظاره مسیر و جذب و تحصیل آنها و نهایتا رشد است . بی شک چنین اقلیم پویایی از یک طرف صادر کننده کالاهای فرهنگی خود است و از طرف دیگر دارای جاذبه های توریستی می باشد. نمی توان جغرافیایی را تصور کرد که، چرخه تولید و فرهنگ بومی پویا ، این 2 ویژگی را برایش به ارمغان نیاورد یا حفظ نکند. كاشان نمونه شاخص چنين اقليمي است كه در طول تاريخ خود هنر و معيشت در رابطه اي به هم تنيده و تاروپود تمدن آن بوده است .ظروف سفالي و صنعت سفالگري در تمدن سيلك ، فرش در ادامه المانهاي تمدن كاشان ، طراحي باغهاي منحصربه فرد در مجموعه باغهاي ايراني در سده هاي 10-11 ، معماري در قالب خانه ها ، كاروانسرا ها ، بازار و بناهايي با كاربري هاي متنوع مانند مسجد مدرسه و كاشي در ذيل آن ، صنعت نساجي و به طبع آن طراحي پارچه، تجسم بي نظير انديشه و نگاهي ست كه وجهه كاركردي هنر را به بهترين شكل بروز مي دهد ، يعني هنر به عنوان بدن و شكل دهنده فرهنگ و بستر آزاد شدن نيروي خلاقه انسان و حفظ هويت فرهنگ اش، تنيده شده در اقتصاد و شاكله معيشت اش.بر اين بستر است كه وجهه ديگر هنر با شاخصه هاي غالب زيباشناسانه در شعر و نقاشي مجال بالندگي و رشد يافته و سفيران ادب و هنر يك مرزوبوم مي شوند.وهمين هاست كه اين اقليم را به جاذبه گردش گري نيز در سطح بين المللي تبديل كرده .در تمام دوره ها ی تاریخی مقاطعی که با رشد و رفاه اقتصادی توصیف شده ،ما افزایش کمی بناهای عمومی همچون مسجد و کاروانسرا ها و کتابخانه ها را داریم، وهمچنین تعدد افراد شاخص در فرهنگ و هنر و علم.و یا در گذار از بزنگاهها و گردنه های تاریخی با اتکا به این چرخه پویا ، هر سرزمینی می تواند توانمند و قائم به ذات و مستحکم قدم بردارد.همانطور که کاشان آسیب دیده از حملات مغول با اتکا به رونق کارگاههای بافت قالی ، پارچه، ساخت کاشی و سفال توانست خود را احیا و بازیابی کند.بله ، چنین اقتصادی پشتوانه فرهنگ و چنان فرهنگی پشتوانه اقتصادی پویاست ، انسانها را در جهان دارای سلیقه و موضع می کند ، بستر حرکت نیروهای خلاق را فراهم می کند ، شوق و خواست رشد را بازتولید کرده و امکان های بلقوه ی تازه ای را بارور می کند.اما اگر تولیدات در مسیر صنعتی شدن دچار تنزل شده و بی رمق شود ، و مکانهای فرهنگی تحت سیطره هژمونیها به مکانهایی بی روح تبدیل شوند آنگاه این چرخه دیگر موتور محرکی نداشته و از حركت مي ايستد و سكون ، آغاز حركت موریانه ها ی دیوار کهنه است.
سياست فرهنگی ، فرهنگ سیاست
بي شك چنین اقليمی با منابع و بلقوگي ها ی ذکر شده در هر زمان مورد توجه كارگزاران سازوكار مسلط بوده و برنامه هاي كلان آن ها در مدیریت فضاهای فرهنگی آموزشی و رسانه ها تاثير مستقيم در ادامه حركت اين چرخه( مناسبات توليد –فرهنگ) داشته. باید توجه داشت در سياست گزاري هاي كلان، اولويت فرهنگي يك انتخاب نيست ،بلكه يك اجبار حياتي براي سياست است ، سياست تنها از مسير فرهنگ يك جغرافيا و در صورتي كه پاره اي از برنامه هاي عملياتي فرهنگ باشد می تواند همسو با چرخه زندگی ساز آن بلاد حرکت کند و همزمان حیات خود را نیز تضمین کند ، که اگر از مسيري جز آن بگذرد نا به جا بوده و مخرب فرهنگ زمينه خواهد بود و در نتیجه خود و کارگزارانش نیز حیاتی طولانی نخواهند داشت . سیاست در هر جغرافیا شکل خود را در نسبت با هویت فرهنگی آن کسب می کند و سپس در حفظ آن هویت نقش دارد.هر چه این درک و شناخت از فرهنگ عمیق تر باشد سیاست کارکردی تر و بادوامتر است، پس مهمتر از سیاست های فرهنگی ، فرهنگ سیاست است که جایگاه و کارکرد آن را تعیین می کند.اگر ناکارامدی سیاستهای فرهنگی را با وجود هزینه و بودجه های کلان می بینیم به همین دلیل است که فرهنگ سیاست گزاری ما با درک و شناختی سطحی از مناسبات پیرامون دچار تشتت افکار و درگیر موازی کاری های غیر ضروری است. ماحصل تمام اینها در طولانی مدت، تناقضي شكننده در هويت و اراده انسانها است که زمينه را برای صنعتي و كالايي شدن فرهنگ ، ناكارآمدي هنر و بي رمقي صنايع در آن بلاد فراهم می کند.
دیدگاه شما