انتخابات مجلس و پیروزی الهیار صالح
محمد دهقاني*
یکی از رخدادهای مهم در سال 1339 برگزاری انتخابات مجلس شورای ملی بود. در این سال، کشور دارای دو حزب عمده و مهم بود: حزب ایران نوین و حزب مردم و بدین سبب، تمام نامزدهای نمایندگی باید از یکی از این دو حزب معرفی میشدند. حزب مردم با اینکه حزب اقلیت به حساب میآمد، اما از آن جهت که امیراسدالله علم، رهبری آن را بر عهده داشت از قدرت و اقتدار زیادی برخوردار بود. هواداران این حزب شعار میدادند: «حزب مردم، زعلم گشت علم» با این وجود، سیاست این بود که حزب ایران نوین به عنوان حزب اکثریت (حزب دولت) نامزدهای بیشتری برای مجلس داشته باشد.
در این میان، تنها شهری که نامزدی خارج از این دو حزب داشت، کاشان بود. ذکر این توضیح را پیش از ورود به بحث انتخابات و چگونگی برگزاری آن ضروری میدانم اینکه: جبهه ملی که در اواخر دهة 20 و اوایل دهة 30 به خاطر رهبری دکتر محمد مصدق به عنوان قدرتمندترین گروه سیاسی، دارای اقتدار فراوانی بود، پس از کودتای 28 مرداد 1332 و سقوط دولت ملی مصدق و انتصاب سرلشگر فضلالله زاهدی و پس از آن، نفوذ ایالات متحده آمریکا در تمام ارکان مملکت و استحکام قدرت مطلقه محمدرضا شاه، از فعالیت باز ایستاد. دکتر مصدق در یک دادگاه نظامی فرمایشی به سه سال حبس محکوم شد و تا پایان عمر در مزرعه شخصی خود –احمد آباد- به حال تبعید، خانهشین شد و بسیار از اعضای بانفوذ جبهه ملی نیز یا به زندان رفتند و یا با کنارهگیری از سیاست، به مشاغل دیگری روی آوردند.
در این سالها، رهبری حزب پس از دکتر محمد مصدق به الهیار صالح از چهرههای خوشنام و ملی کشور سپرده شد. این در حالی بود که سیاست آمریکا در این دوران بر اساس دکترین تازهای که تدوین شد، ایجاد به اصطلاح «فضای آزاد سیاسی» در برخی از کشورها از جمله ایران بود. بر همین مبنا و به خاطر جوّ سیاسی تازه و فرصتی که پیش آمده بود، جنب و جوشهایی در جبهه ملی به وجود آمد و بویژه تشکلهای دانشجویی با برگزاری میتینگهای کوچک و بزرگ به فعالیتهای تازهای دست زدند.
یکی از تحولات مهم در این دوره، نامزدی اللهیار صالح برای مجلس شورای ملی از کاشان بود. هرچند وابستگان و علاقهمندان جبهه ملی در این انتخابات از صالح حمایت میکردند، اما خود او اصرار داشت که به عنوان «منفرد» در انتخابات شرکت کرده است. به عبارت دیگر، اللهیار صالح، تنها فردی بود که خارج از دو حزب اصلی ایران نوین به رهبری مهندس شریف امامی و حزب مردم به رهبری اسداله علم، نامزد انتخابات شده بود. رقیب اصلی و عمده صالح در انتخابات کاشان، سید ابوالقاسم لاجوردی بود که از سوی سرمایهداران و صاحبان کارخانههای بزرگ ریسندگی و بافندگی و مخمل و ابریشم کاشان حمایت میشد. ابوالقاسم لاجوردی فرزند سید محمود لاجوردی از پایهگذاران کارخانههای بزرگ در کاشان بود. از سوی دیگر، لاجوردیها در تهران نیز فعالیتهای بزرگ اقتصادی داشتند و مرکز فعالیت آنها در سرای حافظ –نزدیک بازار بزرگ- در آن روزها مکانی برای حضور افراد قدرتمند کشور بود. در کاشان نیز مسئولان و متصدیان کارخانههای ریسندگی و بافندگی، مخمل و ابریشم و دیگر کارخانههای تولیدی با تمام امکانات خود از ابوالقاسم لاجوردی حمایت میکردند.
اللهیار صالح که پس از سالها وزارت و سفارت و وکالت به کاشان آمده بود با استقبال پرشور و بیسابقه گروههای مختلف مردم روبرو شد. او برای فعالیتهای انتخاباتی خود، خانه کوچکی را در خیابان شهید رجایی کنونی اختصاص داد. هر ساعت از شبانهروز، همین خانه، مملو از جمعیتی میشد که از صالح پشتیبانی میکردند. علاوه بر این، هر روز اجتماعات بزرگی از مردم در نقاط مختلف شهر کاشان، آران و بیدگل و دیگر نقاط شهرستان برگزار میشد و صالح با سخنرانیهای خود، مردم را به شرکت در انتخابات تشویق میکرد.
اللهیار صالح در یکی از سخنرانیهای خود در محل امامزاده محمد هلالبن علی(ع) در آران در اجتماع دهها هزار تن از گروههای مختلف مردم، با اشاره به وضعیت مملکت اظهار داشت: «لازم نیست تمام جوانان به تحصیل بپردازند و در انتظار استخدام در ادارات و سازمانهای دولتی باشند، بلکه بسیاری از آنها باید به کارهایی که پدرانشان به آن اشتغال دارند و از جمله کشاورزی بپردازند.»
این سخنرانی به مذاق برخی از جوانان بویژه دانشآموزان و دانشجویان خوش نیامد و باعث اعتراض آنان شد. بر این اساس، با نوشتن نامهای به صالح، از او پیرامون اظهاراتش، خواستار ادای توضیحات بیشتری شدند. در این نامه، تأکید شده بود که جهان امروز با دوران ساسانیان و حکومت «مغها» تفاوت دارد و نباید تحصیل را منحصر به طبقات خاصی که از ثروت و امکانات زیادی برخوردارند بدانیم. بلکه در میان فرزندان کارگران و کشاورزان، استعدادهایی میتوان یافت که اگر امکانات لازم در اختیارشان قرار گیرد، میتوانند با اتکا به نبوغ خود، به چهرههای سرنوشتساز کشور تبدیل شوند.
این نامه توسط اینجانب تسلیم آقای صالح شد. او پس از قرائت نامه صراحتاً اظهار داشت: «از سخنان من، برداشت درستی نشده و شاید هم من هنگام ادای این جمله، اشتباه کرده باشم که به این وسیله از همه جوانان پوزش میخواهم.»
استقبال مردم کاشان و شهرها، بخشها و روستاهای تابعه از اللهیار صالح، آنچنان گسترده شد که حتی کارگران کارخانههای ریسندگی و بافندگی و مخمل و ابریشم، هر شب پس از صرف شام در محل کارخانه، به محلی که صالح برای امور تبلیغاتی خود در خیابان رجایی اختصاص داده بود، میآمدند و به نفع او شعار میدادند.
ابوالقاسم لاجوردی که کاملاً قافیه را در برابر صالح باخته بود، با اجاره کردن یک فروند هواپیما، به پخش اوراق تبلیغاتی خود در سطح شهر کاشان پرداخت، امّا این ترفند تبلیغاتی نیز مؤثر واقع نشد و مردم، بویژه جوانان با جمعآوری اوراق تبلیغاتی لاجوردی و نوشتن جمله: «ما به اللهیار صالح رأی میدهیم.» نقشههای رقیب قدرتمند صالح را نقش بر آب کردند.
در سال 1339 هنوز زنها حق رأی نداشتند و سن قانونی مردان برای دادن رأی نیز 18 سال تمام بود. با این وجود، هنگامی که نتیجه انتخابات کاشان از سوی فرمانداری اعلام شد، مشخص گردید که اللهیار صالح با اکثریت بیش از 33 هزار رأی در برابر کمتر از سه هزار رأی ابوالقاسم لاجوردی به پیروزی رسیده است.
انتخابات اللهیار صالح به عنوان تنها نماینده منفرد انتخابات در کشور، بازتاب گستردهای نه تنها در ایران که در سطح جهان داشت و خبرگزاریهای بزرگ بینالمللی این انتخاب را به عنوان «شگفتانگیزترین رخداد» پس از کودتای 28 مرداد 32 دانستند و تفسیرهای گوناگونی از آن ارائه دادند.
اللهیار صالح پس از پیروزی در انتخابات وارد مجلس شد و نخستین اقدام او، اعتراض به اعتبارنامة «جمال اخوی» نمایندة اول تهران بود. او در نطقی که در جلسه علنی مجلس ایراد کرد، اظهار داشت: «ملت ایران از این مجلس، ناراضی است و باید منحل شود.»
نشریة فکاهی توفیق، در رابطه با اعتراض صالح به اعتبارنامة جمال اخوی، با چاپ یک کاریکاتور، روی جلد خود، تصویری از یک شتر، و البته با سروکلة جمال اخوی، و نامیدن او به عنوان «جمل ابوی» و نیز تصویری از اللهیار صالح به نام «مشدی صالح» به شکل چوپانی که با چوبدستی خود، بر پشت شتر، ضربه میزند، نخستین اقدام جنجالی صالح در مجلس را به تصویر کشید.
وجود تشنجهای مداوم در جلسات علنی مجلس و اجتماع هر روزه دانشجویان طرفدار جبهه ملی در میدان بهارستان، از عواملی بود که شاه را به وحشت انداخت و به عبارت دیگر، تحمّل مجلسی با این ویژگیها و بخصوص حضور اللهیار صالح را نداشت، بنابراین با استفاده از اختیاراتی که در سال 1327 از سوی مجلس مؤسسان به او تفویض شده بود، مجلس شورای ملی را منحل کرد.
عوامل تشکیل مجلس مؤسسان
تشکیل مجلس مؤسسان، نتیجة عواملی بود که پس از به سلطنت رسیدن محمدرضا به وجود آمده بود، که اشاره به این عوامل در این جا، خالی از لطف نیست:
پس از اخراج رضاخان از ایران و تبعید او به دستور انگلیسیها به جزیزة موریس، فرزند ارشد –محمد رضا- با موافقت سران کشورهای پیروز در جنگ دوم جهانی به سلطنت رسید. در کنفرانسی که با حضور «دوایت روزولت» رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، وینستون چرچیل، نخستوزیر انگلیس و ژوزف استالین، نخستوزیر اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در تهران تشکیل شد، ضمن اعلام کشور ایران به عنوان «پل پیروزی متفقین در جنگ علیه آلمان نازی و هیتلری» ادامة سلطنت محمدرضا را مورد تأکید قرار دادند.
محمد رضا که در ابتدای سلطنت خود، قدرت کافی نداشت و از دیگر سو، احزابی که در زمان سلطنت مستبدانة رضاخان، قدرت فعالیت نداشتند، با توجه به شرایط مساعدی که پس از شهریور 1320 به وجود آمده بود، بار دیگر اعلام موجودیت کردند، به گونهای که شاه را در انتخاب نخستوزیران، ناگزیر به اطاعت از «رأی تمایل مجلس شورای ملی» کردند. بر همین اساس بود که طی ده سال اول سلطنت محمدرضا، از شهریورماه 1320 که محمدعلی فروغی همزمان با به سلطنت رسیدن محمدرضا مقام نخستوزیری را بر عهده داشت تا 12 اریبهشتماه 1330 که دکتر محمد مصدق به نخستوزیری رسید، پانزده نفر، به این شرح بر مسند نخستوزیری تکیه زدند:
– علی سهیلی (18 اسفند 1320).
– احمد قوام السلطنه (17 مرداد ماه 1321).
– محمد ساعد (12 مردادماه 1322).
– مرتضی قلیبیات (4 آذرماه 1323).
– ابراهیم حکیمی (23 اردیبهشتماه 1324 به مدت یکماه).
– محسن صدر، صدرالاشراف (23 خرداد 1324).
– ابراهیم حکیمی برای دومین بار (6 دیماه 1324 به مدت یکماه!).
– احمد قوام السلطنه برای دومین بار (25 بهمنماه 1324).
– ابراهیم حکیمی برای سومین بار (6 دیماه 1326، این بار برای ششماه).
– عبدالحسین هژیر (27 خرداد 1327 برای مدت پنجماه).
– محمود ساعد برای دومین بار (29 آبانماه 1327).
– علی منصور (14 فروردین ماه 1329 برای مدت سه ماه).
– سپهبد حاجعلی رزمآرا (6 تیرماه 1329 . ترور شد).
– حسین علاء (29 اسفندماه 1329).
– دکتر محمد مصدق (از 12 اردیبهشت 1330).
ترور شاه و انحلال حزب توده
محمدرضاشاه هنگام بازدید از دانشگاه تهران در 21 فروردینماه 1327 مورد سوء قصد قرار گرفت و از ناحیة سر و صورت مجروح شد، امّا جان سالم به در برد. شاه و هوادارانش، حزب توده را عامل ترور دانستند و در پی آن، این حزب را منحل کردند. محمدرضا که فرصت را مغتنم میشمرد، فرمان تشکیل مجلس موسسان را صادر کرد و همین مجلس بود که اختیار انحلال مجلس شورای ملی را به شاه تفویض کرد و بر مبنای همین اختیار بود که دستور انحلال مجلسی صادر شد که اللهیار صالح در سال 1339 به عنوان تنها نمایندة منفرد به آن راه یافته بود.
اللهیار صالح، پس از آن، برای همیشه از سیاست کنارهگیری کرد و در خانة کوچکش واقع در خیابان فخر رازی، به زندگی سادة خود تا زمان مرگ ادامه داد. او پس پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) از جمله نخستین شخصیتهایی بود که به «جمهوری اسلامی» رأی مثبت داد. صالح در پاسخ پرسش خبرنگارانی که نظر او را دربارة نظام سیاسی ایران جویا شدند، اظهار داشت: «من به هر نظامی که حضرت آقا (امام خمینی) پیشنهاد کنند، رأی موافق میدهم و نظر معظم را صائب میدانم.»
اللهیار صالح در سال 1358 در تهران درگذشت و تمام دارایی او که چندهزار جلد کتاب ارزشمند بود، به آستانة مبارکه حضرت محمد هلالبن علی علیه السلام، واقع در زادگاهش شهر آران واگذار کرد. محل تولد صالح در خانهای مشهور به «خانه قلعه» واقع در محلة مسجد قاضی آران بود. مبصرالممالک، پدر اللهیار صالح در آن هنگام، حاکم آران و بیدگل بود.
* روزنامهنگار
دیدگاه شما