کاشان نیوز-محمود ساطع:
ایرج افشار، به تکه تکه سرزمین و مرز و بوم ایران عاشق بود، به کاشان و مناطق پیرامونی آن هم عشق میورزید و از شادی با کاشان میگفت.
ایرج افشار، منوچهر ستوده، احمد اقتداری بیشتر این سالها و سالی هم با شفیعی کدکنی و چند تنی دیگر، اسفندماه در بازگشت از سفر اسفندی هرسالهشان به جنوب، در بازگشت، روزی نیم روزی کم و بیش در کاشان توقف میکردند. این چند سال اخیر بزرگوارانه قدم بر چشم ما میگذاشتند و میآمدند مجموعه فرهنگی تاریخی احسان و موزه منوچهر شیبانی.
روابط نزدیک و صمیمانه افشار با کاشان، گویی از مراوده با الهیار صالح و چاپ کتاب «تاریخ کاشان»،
رنگ و بویی بیشتر میگیرد. افشار در مقدمهی کتاب تاریخ کاشان به ذکر جمیل الهیار صالح میپردازد و حاصل کار خود را به هدیت به وی تقدیم میکند. همان گونه که میدانیم الهیار صالح، دانشی مرد سیاسی ایران است که در دورههایی نماینده مجلس شورای ملی از شهر کاشان بود و هم در دورهی مصدق از یاران او که به واسطهی وطندوستی و دانشورزیاش به وزارت و سفارت رسید. هم از رهبران جبهه ملی ایران و حزب ایران به شمار میآمد.
افشار دربارهی او مینویسد: « اگر الهیار صالح از سال ۱۳۲۶ به بعد در این گونه کارها مشوق حقیقی و حامی دائمی من در قبال شدائد ایام نبود اساسا مرا کمتر امید توفیق بود و اندیشهی خدمت به ادب و کتاب در حد مقدور در ضمیر من شاید قوت نمیگرفت.» (تاریخ کاشان، ضرابی، ۱۳۷۸، ۱۱)
افشار طی این دههها، فراوان به کاشان آمده و در هر سفر، به ضرورت کاری که انجام آن را در نظر داشته، دانشی دوستان گرامیاش را هم به همراه میآورد. « من بارها و بارها به کاشان آمدهام. چه گذرا و چه باشا. هنگامی که تاریخ کاشان را آماده میساختم، چندبار ناگزیر به سفر شدم که با آبادیها آشنایی پیدا کنم. یکبار با الهیار صالح بودم. بار دیگر با صالح و حبیب یغمائی (…) یکبار با منوچهر ستوده و مهدی کمالیان آمدیم که از نیاسر و مرق عکس برداریم. (…) سفری هم با الهیار صالح و محمدتقی دانشپژوه آمدیم که دانشپژوه از نسخههای خطی کتابخانهی سلطانی و هلال بن علی و جاهای دیگر فهرستنگاری کند. اینبار ریگ روان راه را بر ما در بیابان آران بست. آنجا سخنی ماندگار از دانشپژوه شنیدم که لذت بخش بود. گفت پس تکلیف فهرست نویسی چه خواهد شد… » ( کاشان در گذار سیاحان، ساطع، ۱۳۸۹، ۱۲) هم همراهان عزیز دیگری چون دکتر مهدی بیانی، دکتر اصغر مهدوی، دکتر یحیی مهدوی، دکتر عباس زریاب خویی، حسین نواب، دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن، دوسه بار هم با دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی و هم فرزند گرامیاش بابک افشار. نیز دوست گرانمایه، نادر مطلبی کاشانی که افشار به چاپ مجموعهای از کاشان، امیدوارانه به او چشم دوخته بود و امید هم که به انجام رسد.
گویی از این همه دلدادگان، منوچهر ستوده، نزدیکترین و همراهترین به افشار بود و هر دو، جایی، جهانی از هم را به تکامل میرساندند که بیشتریها، یار غار و سفر و حضر هم بودند.
از سوی دیگر، کاشانیان نیز از بزرگی و بزرگواری او و کوششهای مداومش برای فرهنگ ایرانزمین ناآگاه نبودند. کنشهای بیمانندنش را میستودند و پروانهوار گردش میچرخیدند. افشار هم کیماشناسی دُردانه، جویای دیدار و گفتوگوشان بود. حسین اطمینان، حاج محمد عراقی، خاندان غفاری و دیگران… افشار مینویسد: « در این سفرها، دوستان فاضل عزیزی در کاشان یافتهام که هریک به سهم خود به فرهنگ کاشان خدمات موثر کردهاند: مصطفی فیضی، حسن عاطفی و البته فرزندش افشین، عباس بهنیا، اصغر گلیزاده، سیفالله امینیان آرانی، عباس اسلامی نژاد آرانی، علی شریف، دکتر محمد راستگو و البته از جعفر کبابی باید نام بیاورم که از نمونههای فتیان و جوانمردان بود. هم کباب عالی میپخت و هم جان در راه الهیار صالح میباخت. چه میکرد، خدا میداند. اگر بینش فرهنگی نداشت، صفت انسانی داشت. اکنون هم فرهنگیان و هنریان کانون اندیشه جوان _ سپهری را یافتهام.» (همان، ۱۲)
باری ذکر جمیل ایرج افشار و دلدادگیاش به کاشان و جای جای ایرانزمین، نه کاری خُرد است و میدانم و با اندکی بضاعتم، یادنام او را در دهمین سال غیاب کالبدش بر فرهنگ و زمانه مینگارم تا به یاد آورم چه فرزانه، خردمندانه و فروتنانه به کار بود. به درستی کتابها، پژوهشها و کنشهای گرانمایهای که از خود برجای گذاشت، هریک پاسخی به خلائی در زمین و زمانهی ما بودند.
امید به پاس آن همه نیکمردی و بزرگواری افشار و کوششهای بیمانندنش برای کاشان و کاشانیان، کاری انجام شود که نیک میدانیم این روزها، به تمامی نخواهد شد و امید، روزی، روزگاری بشود.
روزی، همین روزها که کالبد بیجان افشار از مرکز دائرهالمعارف به بهشت زهرا میرفت، هزاران تن طوافش میبردند. شفیعی کدکنی، بیرون آرامگاه ایستاده بود و شانههایش به لرزشی مدام میلرزید و تن و جانش بیصدا میگریست. چونان ابری خزانی به پیشواز زمستان و شاید ابری اسفندی به پیشواز بهاران سرزمین. سرزمینی که گرامی زنان و مردان خردورز به نجاتش بکوشند. از شهر شهر ایران، از چهرههای آفتاب خوردهی جنوب تا مازنی، گیلکی مردمان شمال. از کرد مردمان کرمانشاهان و سنندج تا خراسانیان بزرگ، همه آمده بودند به گاه آخر، همراهش باشند که همراه هموارهی فرهنگ سرزمین بود.
ایران کنار ایرج افشار بود و افشار میانهی ایران.
بود و است و خواهد بود.
پ.ن: عکسها؛ از دوست گرامی #وحید_پرهیزگاری است. مکان: کاشان، خانه تاریخی احسان
دیدگاه شما