کاشان نیوز- امیرعباس مهندس:
هر روز که میگذرد بیشتر از پیش دلم میخواهد به دنیا نبودم دلم میخواهد خیلی پیشترها دنیا را رها کرده و رفته بودم جایی کناری برای خودم بنشینم به سیر آنچه اسمش زندگی بود دلم میخواهد اصلن به دنیا نیامده بودم. حالا هم هیچ چیز نمیخواهم هیچ هیچ. وقتی از دستت کاری برنمیاید وقتی پر شدهای از بغض پر شدهای از فریاد پر شدهای از نمیدانم چه، وقتی هیچ چیز و هیچ کس یاری نمیکنند برای فراموشی، برای رهایی وقتی دنیا میدان کولوسئوم شده، صحنه گلادیاتور بازی شده، مسابقهی مظلوم کشی و کودک کشی شده، میدان گردنزنی حقیقت و آدمی شده، بهتر است افسار این روزها را بدهم دست آنان که بهتر میرانند و میزنند بروم سو و سی خودم. من مثل همه نیستم، یعنی از شما نیستم. هنوز که هنوز است دلم برای گنجشکی که چهل سال پیش از بچهگی با تفنگ انداختم و بال بال زدنش را چشم بستم و تا فردا و فرداهایش گریه کردم و در تب سوختم، میسوزد. از جلو چشمانم کنار نمیرود و در هر یادآوری خودم را سرزنش میکنم که به اندازهی جند گنجشک به دنیا ستم کردهام؟
در این روزها نمیدانم چکنم کجا بروم از خودم در فرارم. به هرجا میروم هر چه فریاد میکشم، در هر کارخانهی سیگار را میزنم آنچه در گلویم باد کرده رهایم نمیکند. خسته شدهام تحمل هم اندازهای دارد. کاش میشد تمامش کنم. زندگی نکرده را تمام کنم. دیدن تصاویر کودکان سوخته، دختران بیکس تنها مانده، ردیف بچههای کشته شده را میتوان ندید؟ میتوان چه کرد؟
من دختری ندارم و نمیدانم زخم پدری که جلو چشمانش بال بال زدن فرزندش را دیده با چه مرهمی التیام مییابد؟ نمیدانم سیاه چالهی درون مادری که سه فرزند کوچکش زیر آوار مانده باشد چگونه پر خواهد شد؟ آخر نمیشود جواب این همه مصیبت تنها خاور میانه باشد. که اگر زلزله و سیل نبود، که هست، اگر انتحاری و انفجار در دانشگاه و مدرسه نبود، که آنهم هست، اگر تصادف و باز تصادف نبود که آن هم به وفور هست، جنگ و بمب و راکت باشد. برای من دیگر دنیا و فردای دنیا هیچ جذابیتی ندارد. همچنانکه دیروزش نداشت.
اما اما به حضرت عباس قسم خیلی به نفع خداست حالا همین حالا که دارم این لاطائلات را مینویسم تمامم کند. خودش خوب میداند اگر اگر آن دنیایی باشد زبانم برایش خیلی دراز خواهد بود.
ممنون از جناب مهندس عزیز❤️