سعید غلامیان-در تقویم رسمی کشورمان 17 مرداد را به نام خبرنگار نامگذاری کرده اند. روزی که محمود صارمي، خبرنگار خبرگزاري جمهوري اسلامي به دست گروه طالبان کشته و یک سال بعد در نخستين سالگرد اين رخداد به پاس قدرداني از مقام و حرفه صارمي روز 17 مرداد با تصمیم شوراي فرهنگ عمومي كشور، «روز خبرنگار» ناميده و در تقویم رسمی کشور ثبت شد.
در اکثر شهرها هم این روز را با گردهمایی خبرنگاران و دست اندرکاران رسانه و احیاناً با سخنرانی های محبت آمیز و اهداء کتاب و لوح تقدیر و قاب عکس، فعالان عرصه خبر را تشویق می کنند و تمام، .
در تمام طول سال اما، بار اصلی خبر رسانی، خبر نگاری و تعامل و تبادل فرهنگی بدوش اصحاب رسانه است با این حال خبرنگار هیچ جایی به حساب نمی آید و همه هم می دانند که جز مستخدمین دستگاههای دولتی هیچ خبرنگاری حداقل در کاشان وجود ندارد که خبرنگاری شغل اصلی اش باشد. و همه به نحوی از شغل اصلی شان ارتزاق می کنند و “خبرنگاری” صرفاً از روی علاقه و عشق است بدون عواید مادی.
زنده نگه داشتن رسانه های محلی نیز به مدد همین کسانی است که بدون چشم داشت مادی در این عرصه تلاش می کنند، حقوقی ندارند و طبعاً مزایایی نیز، و جالب است که اخبار دولتی و دستگاههای عمومی را بشکلی که عمده فعالیت شان را تشکیل می دهد پوشش می دهند بدون دریافت دستمزدی که شایسته این کار باشد.
در کاشان موقعیت بسیار ویژه ای در برابر دیدگان گسترده است. از طرفی بعض دستگاهها وجود خبرنگار را مزاحم دانسته و صرفا وجود روابط عمومی ها را برای خبر نگاری و خبر رسانی کافی می دانند و با این اعتقاد مطبوعات و رسانه ها ی محلی در معادلات اداری جایی ندارند مگر تعدادی از نورچشمی ها. لذا حقوق و حمایتهای مالی برای خبرنگاران غیر دولتی وجود ندارد. و خبرنگاران درآمدی از بابت این فعالیت خود ندارند.از طرفی نیاز مالی برای ادامه حیات رسانه های غیر دولتی و نیز برای ادامه زندگی خبر نگار و ادامه کار مطبوعاتی و خبر رسانی غیر قابل کتمان است.
نشریات محلی در حال حاضربواسطه عدم درآمد توان اظهار وجود ندارند.باری به هر جهت یا هر از چند گاهی بی رمق و بی آب و رنگ منتشر می شوند و بواسطه تعداد اندک، مانند باریکه آبی که به زمین فرو می رود محو می شوند. نشریات و رسانه های خبری سراسری هم امکان و اراده پوشش دادن اخبار محلی هر شهرستان را ندارند، بنابراین تحلیل ها،اخبار، ایده ها، نظریات و مقالات محلی بی سر و صدا در نطفه خاموش می شوند.
از همایش ها و اخبار محلی شهرستانی مانند کاشان به جز معدودی که در ارتباط نزدیک با مراکز برگزار کننده هستند کسی باخبر نمی شود. نمونه بارز آن برگزاری همایش قیاس الدین جمشید کاشانی بود که برگزار کنندگان آن از برگزاری این همایش در کاشان بشدت اظهار نارضایتی و پشیمانی می کردند.و اطلاع رسانی این همایش را یکی از بزرگترین نقاط ضعف آن می دانستند و وقتی شنیدند که کاشان رادیو، روزنامه و مرجع خبری متمرکزی که بشود در آن خبررسانی کرد نگاه معنی داری تحویل دادند و شنیدم که یکی از برگزار کنندگان همایش میگفت : کاشان که یک روزنامه ندارد همایش چه دردی ازش دوا می کند؟ حرفی بود که بسیار درست و بجا . زیرا حداقل کارکرد یک همایش برای شناخت، اطلاع رسانی و بالابردن فرهنگ عموم است، برای غنای ادبی و فرهنگی، برای انتشار هنر و اثر علمی و هنری و اگر در چهار دیواری یک سالن بدون اینکه جامعه را متاثر کند برگزار شود همایش نیست، فقط اتلاف هزینه خواهد بود.
خبر رسانی عمده در کاشان به چندین روش صورت میگیرد؛ یکی با نصب تراکتها و تابلوهای سطح شهر انجام می شود که درآمدی هم برای شهرداری است، اما این روش بواسطه کارکرد تجاری خاصی که دارد نمی تواند وظایف یک رسانه و یا نشریه را ایفا کند و مورد توجه و بهره برداری عامه مردم قرار نمی گیرد، و از طرفی اگر روابطی وجود نداشته باشد، هزینه های گزافی را به متولی همایش تحمیل می کند، در حالی که نشریات محلی نیاز شدیدی به همین درآمد دارند و کارکرد اصلی و تخصصی شان هم همین است.
راه دیگری که مدتی است ارگانهای دولتی و اشخاص پیش گرفته اند ارسال پیامک برای تبلیغات و خبر رسانی است اما ایرادی که مطرح است این است که شهروندان باید حق انتخاب اخبار و تبلیغات را داشته باشند و نباید به حریم شخصی ایشان بدون مجوز وارد شد و بر همین اساس یکی از مباحث مطرح بین صاحبنظران و حقوقدانان در درستی این روش است که اشخاص را به اجبار مجبور به دریافت این تبلیغات و اخبار کردن چقدر با معیارهای درست، قانونی و اصولی سازگار است .
بهر حال مبالغ کلانی در سطح شهر هزینه پرده ها و تراکتها و تابلوهای تبلیغاتی می شود که باید برای “امور فرهنگی” شهر هزینه شود.اما برای “امور سازمان فرهنگی” هزینه می شود که منویات یک نفر یا یک گروه را به پیش میبرد و به سبک و سیاق فعلی به گفته صاحبنظران موجبات آلودگی بصری را نیزفراهم کرده وعملاً باعث انحراف دید رانندگان و بروز حوادث می گردد.
و علاوه بر موارد فوق، اخبار و مقالات و نظرات و دیدگاههای محلی به دلیل عدم امکان چاپ و انتشار به محاق میرود. انگیزه ها و پتانسیلهای محلی نمود پیدا نکرده و رابطه نخبه گان و صاحب نظران محلی با مدیران قطع می گردد. مطبوعات و رسانه اندک اندک بسوی ضعف وعدم انگیزه و خاموشی میروند و یک یک چراغ نشریات محلی خاموش می شود. اتفاقی که سالهاست در کاشان در حال وقوع است . اما کسی را عزم دیدن و بررسی آن نیست.و هیچ کس نگران این زیان هنگفت فرهنگی برای جامعه نیست.
و کسی سوال نمی کند سهم سرانه مطبوعات و فعالیتهای فرهنگی برای مساعدت و کمک به کدام نشریه و رسانه صرف شده است؟
قصد این مقال انتقاد از عملکرد این گونه سازمانها نیست، بلکه نیت نشان دادن این واقعیت است که مطبوعات می تواند و باید در زمينه توسعه فرهنگي عامل آميختگي ، توازن و پيوند دادن به باورهاي اصيل اعتقادي و سنتهاي بارور جامعه باشند و باعث پويايي افکار شود. نه سازمانهای دولتی که تحت تاثیر یک تفکر و یک مدیر قرار دارند. البته این فی نفسه بد نیست اما قطعاً پویایی لازم را به بار نخواهد آورد، و زیان هایی که از این راه به جامعه در غیاب رسانه های محلی وارد می گردد جبران ناپذیر خواهد بود. وجود هردو به هر حال ضروری است .
در جایی دیگر حمایت ارگانهای قانونی ازانتشار آگهی نامه ها در تیراژ وسیع و توزیع رایگان نگرانی و زیان های فراوانی ایجاد کرده است، اول اثر بخشی تبلیغ را کم کرده که به نوعی فریب دادن و ورود زیان به سفارش دهنده است چون آگهی نامه نشریه نیست و از طرفی دیگر عملی خلاف قانون است و نشر بدون مجوز محسوب می گردد.و این رویه غلط در اثر تفسیر نادرست قانون بوجود آمده. و همین آگهی ها می تواند با انتشار در نشریات محلی علاوه بر اینکه همراه با مطالب فرهنگی توزیع می گردد به مطالعه کننده و بیننده حق انتخاب داده و سفارش دهنده آگهی نیز سهمی در ارتقاء فرهنگ عمومی همراه با تبلیغ محصول و معرفی شغل خود بدست می آورد و از همه مهمتر نشریات محلی رونق می گیرند و سود فعالان در عرصه تبلیغات و آگهی هم از این راه کم نخواهد بود. اما میان بر زدن و چاپ و انتشار آگهی آنهم با نام “آگهی نامه” نوعی ضربه زدن به فرهنگ جامعه و نشریات محلی است که در هیچ شهری به این وسعتی که در کاشان هست دیده نمی شود.
این مسایل به کنار، مدیران شهرستان و متولیان امور نیز در هیچ محاسبه ای خبرنگار را به حساب نمی آورند.با هر اقدامی که به زعم شان خوش نیاید خبرنگار را از حضور در جلسات خبری و شورای اداری محروم می کنند. و در مواردی که از امکانات عمومی و دولتی باید سهم فرهنگی فعالان در حوزه خبر را تادیه کنند، چنان رفتار می کنند که انگار حقی برای خبرنگار وجود ندارد. بعنوان مثال چه کسی میداند سهم پنج درصدی سرانه فرهنگی شهرداری در امور فرهنگی به کدام یک از رسانه ها تعلق گرفته است؟
سانس سینمای نیم بهای دانشجویان و دانش آموزان و فرهنگیان و … را همه شنیده اند که به مناسبت های مختلف از آن بهره می برند. سانس اختصاصی و V.I.P استخر مدیران را نیز… شنیده ایم و امکانات رفاهی، تفریحی ادارت مختلف و کارمندان نهادها را دیده ایم و… الخ
اما تلاش اینجانب برای گرفتن بلیطی نیم بها برای سینما یا استخر برای دست اندرکاران نشریات در کاشان مدتی است که به جایی نرسیده است و بدل به تلاشی مذبوحانه شده است.متاسفانه خود اصحاب رسانه نیز به همه این بی توجهی ها عادت کرده اند!
نمونه ای دیگر اینکه مدت مدیدی است که با رایزنی با سازمانها و ادارات شاخصی نتوانسته ایم هزینه یک کارگاه دو روزه خبر نگاری را برای خبرنگاران کاشان جمع آوری کنیم و هیچ کدام از نهادهای دست اندر کار حاضر به تخصیص این بودجه نشده اند!
باز به خوبی بیاد دارم که سال 89 شخصاً در هنگام عکاسی از پیاده رو مقابل ساختمان بیمارستان بهشتی مورد حمله پارک بان آنجا قرار گرفتم که قبول نداشت من خبرنگار هستم و نام مرا در شناسنامه نشریه به رسمیت نمی شناخت! او حتی شماره ماشین مرا برای معرفی به پلیس یادداشت کرد، چون کارت خبرنگاری نداشتم! در حالی که گرفتن عکس از پیاده رو نیاز به مجوز نداشت!
هیچ مرجعی نیست که مسایل صنفی خبرنگاران را هماهنگ کند، نه صندوق حمایت مالی نه امور مسکنی، نه امور رفاهی …. و نه خانه مطبوعاتی که بعنوان یک تشکل صنفی اقدامی برای بهبود اوضاع اصحاب مطبوعات و رسانه انجام دهد.
ناگفته نماند، مدتی مدید است شاید از سال 77 که تعدادی از دست اندر کاران رسانه دست به کار راه اندازی خانه مطبوعات شده اند و با 7-8 بار تلاش متاسفانه هنوز راه به جایی نبرده اند. چون کسی به فکر کار خبرنگار نیست.و حمایتی از این تشکل نمی شود
واقعاً این شرایط تا به کجا ادامه خواهد داشت؟
روز خبرنگار در پیش است و ما ذوق زده روزی هستیم که در تقویم بنام ما ثبت شده است،.خداوند درجات عالی شهید صارمی را متعالی گرداند که حداقل با تقدیم جان خودش روزی را به نام خبرنگار ثبت کرد و الا ما خبرنگاران حتی روزی را هم به نام خود نداشتیم. روزی که ممکن است چند نفر از ما قاب عکسی، لوح تقدیری یا کتابی جایزه بگیرد.
چند روز بیا خبرنگار کاشان بشو وسختی های کار را ببین و با چند مسوول ومدیر هم ارتباط بگیر میفهمی چرا خبرنگاری جزو مشاغل سخت محسوب میشه!!!
در ارتباط با نظر لیدا ......عمراً با وجود اختلاف نظرات کاری و عمیق در بین خبرنویسان کاشانی و دو تا سایت خبری در فضای مجازی مثل این سایت و سایت پورتال خبری بشه امیدی به بهبود اوضاع تولید خبر در کاشان داشت . البته از حق نگذریم بازم دم این سایت روزنامه کاشان که اکثر مطالبش تولیدی و خواندنی است و بر خلاف بعضی کپی کاری نیست گرم و دست مریزاد .من که تا حالا حداقل از بعد انقلاب تاکنون خبرنگار پر دل و جرات و حرفه ای در کاشان ندیده ام . شما سراغ دارید معرفی کنید .
کاشان وآران وبیدگل دریک زمان هم عضوفداییان اسلام داشتند.هم حزب کمونیست و توده.هم منافقین داشت هم موتلفه اسلامی.هم رضاشمس آبادی داشت هم باغبانی (فدایی شاه).احسان نراقی داشت هم آیت اله کاشانی.اللهیارصالح داشت وهم تیمسارغفاری.خواننده ملوک ضرابی داشت وهم مداحان اهل بیت.شیعه علوی داشته وهم جهود وبهایی.خانم زنگنه داشته و......بگم از تضادها و.....حالا میخواهیدباهم کناربیایید
با مطالبی که نوشته اید همعقیده ام اما متاسفانه اتحاد و همبستگی بین خبرنگاران کاشانی از اتحاد و همبستگی بین اعضای اتحادیه پوست و دنبه فروشان هم کمتر است! همه دنبال این هستند که سایه همدیگر را با تیر غیب بزنند. نکته بعد درخصوص روشهاست. انتشار یک نشریه به روش سنتی مشکلات خاص خود بویژه هزینه های چاپ و نشر را به همراه دارد. تجربه سایتهای موفق مثل پورتال خبری کاشان و نیز روزنامه کاشان نشان می دهد که تغییر و اصلاح روشها تا چه حد مفید خواهد بود. آخرین نکته هم درخصوص مطالب نشریات محلی ست. تنها نشریه محلی که بنده اطلاع دارم در کاشان منتشر می شود گاهنامه آرمان است. تیتر خبرهایش را می شود مدتها قبل در وب سایتها مطالعه کرد. به نظرم خبرنگاران کاشان می بایست مطالب خود را از خبر به مقاله و تحلیل تغییر دهند و بهتر باشد تا نویسندگان نشریه ای محلی را منتشر کنند نه خبرنگاران تا در جذب مخاطب موفق باشند. با این روش نیاز به روابط عمومی دستگاههای دولتی هم به حداقل می رسد. در پایان روز خبرنگار را پیشاپیش تبریک می گویم.
آقای ملک آبادی به نظر من متاسفانه جناب غلامیان قسمت کمی از مشکلات را بیان کرده اند،که از ایشان بعید است. و امیدوارم عمدی نباشد.اما قسمت اعظم مشکلات خبرنگارهای کاشان به واسطه وجود بعض اشخاص به گفته شما خبرنگار نما است، که یا به قصد سوء وارد این حرفه شده و یا به این دلیل که جز پاچه خواری و ....(حذف توسط مدیر سایت) کاری بلد نیستند جبراً به مجیز گویی افتاده اند تا جایگاهی داشته باشند.که هر دو دسته باعث مشوه شدن چهره همه خبرنگارها شده اند. و یادمان باشد که اینگونه مشکلات را باید در جمع خودمان حل و فصل کنیم نه در منظر عمومی.حداقل خودمان به خودمان اینگونه ضربه نزنیم. و دیگر اینکه من متوجه نشدم خانه مطبوعاتی که هنوز تشکیل نشده است را با چه دلیلی محکوم کرده اید؟کدام خانه نساخته از پای بست ویران می شود؟خواجه در بند ایوان نساخته که نمی شود باشد اول باید باشد و خراب و ویران باشد بعد ایوان را نقش بیهوده کنند. نکند شما هم ...(حذف توسط مدیر سایت)؟!! علت عدم تشکیل خانه مطبوعات همین پیش داوری ها بوده و مخالفت کسانی که با تشکیل این تشکل صنفی بعض منافع خاص شان به خطر می افتد.مثل...(حذف توسط مدیر سایت). لطفاً در کاری که هنوز شروع نشده کارشکنی نکنید. چون خودتان خوب می دانید درکاشان دو یا سه نفر بیشتر با تشکیل خانه مطبوعات مخالف نیستند.
مطلب خوب و پسنيده اي است كه واقعيات را به خوبي بيان داشته است اما جناب غلاميان بر سر يك واقعيات مهم يا سرپوش گذاشته و يا فراموش كرده است بيان كند و آن هم اين است كه برخي افراد سودجو و فرصت طلب و كاهبردار اشتباهي وارد اين حرفه شده اند و كلاه گشادي را در تعاوني مسكن خبرنگاران بر سر همين جماعت به قول شما بدون جيره و مواجب كه هيچ درآمدي ندارند گذاشتند و اتفاقات بسياري ديگر كه مجال آن در اين معقوله نيست . آقاي غلاميان بايد بگويم خانه اي كه شما از آن ياد مي كنيد بنام خانه مطبوعات از پاي بست ويران است و خواجه به فكر نقش ايوان .... اي واي كه همه پلهاي پشت سر خراب شده است و ديگر اعتمادي وجود ندارد تا آرزوهايي كه شما از آن صحبت كرده ايد به واقعيت برسد . محمد ملك آبادي / 7 مرداد 91 / 8 رمضان 1433