کاشان نیوز-عباس شافعی:سالها بود که علاقه داشتم دیداری با این هنرمند بیادعا، خوشذوق و چیرهدست کاشانی داشته باشم و با او به گفتگو بنشینم ولی هر بار اتفاقی این دیدار را ناممکن میکرد تا سرانجام در عصر یک روز سرد زمستانی این دیدار ارزشمند اتفاق افتاد و دوساعتی در محضر استاد حسن فرشاد سازنده و نوازنده تار، سهتار و سنتور بودم؛ در ابتدای ورود به یک قطعه بداههنوازی تار، با سازی که میگوید از مرحوم پدر برایش به یادگار مانده مهمانم میکند. چنان زخمه بر تار میزند و انگشتانش پرده میگیرند که گویی موسیقی در رگ و پوستش جریان دارد؛میپرسم:
– علاقه به موسیقی از کی شروع شد؟
والا موسیقی در خانوادهی ما موروثی است. پدربزرگ من عود مینواخت که بدبختانه عودش را سوزاندند. ولی مضرابش هنوز هست.
– چرا سوزاندند؟
عقیده داشتند که استخوانهایش توی قبر میلرزد. زمان مرگ پدر من هم خواهرهایش میخواستند تارش را بسوزانند ولی برادر بزرگم نگذاشت. برادر بزرگم موسیقی را پیش پدرم یاد گرفته بود و درکی از موسیقی داشت. من که بچه بودم. حدوداً پنج شش سالم بود. به عکسی که روی دیوار است اشاره میکند و میگوید: این عکس بچگیهای پدرم است که کلاه احمدشاهی روی سرش دارد. برادر دومم هم تار و سهتار مینواخت.
– مرحوم پدر چه سازهایی مینواختند؟
پدرم تار، سهتار، کمانچه و ویولن مینواخت. ویولن را یاد برادرم داد.
– پدر ساز هم میساخت یا این حرفه را فقط شما دنبال کردید؟
پدرم تار میساخت. اتفاقاً تارش هم هنوز هست که در عالم بچگی آن را شکسته بودیم. این تار را برای دادستان کاشان ساخته بود. وقتی رفت که تار را به او بدهد دید که پشت در تعداد زیادی کفش هست و خیلی شلوغ است. به برادرم گفت بیا برویم. این تار نمیخواهد. این مطرب دعوت کرده است؛ و تار را برگرداند. از این بابت این تار هنوز پیش من مانده است. وقتی من بچه بودم و میخواستم تار را شروع کنم، این تار شکسته و تکهتکه بود. خودم باسیمهایی که پدرم در صندوقچهاش داشت تعمیر کردم. البته پدرم ساعتساز هم میکرد مغازه هم داشت. البته اول کارمند ثبت بود و بعداً که بازنشست شد این مغازه را باز کرد.
– شما همشغل دیگری قبل از این کار داشتهاید؟
بله؛ من معلم بودم و سر جریانات سال ۵۸، پاکسازی شدم.
– چند سال سابقه کار داشتید؟
چهار سال سابقه کار داشتم
-دیگر بعد از انقلاب مراجعه نکردید که دوبارهکار کنید؟
نه. گفتند که یک هیئت بدوی آمده است و دعوت به کارم کردند. ولی یکی از همکارانم گفت که اگر هم بیایی، تو را برای دفترداری به روستاها خواهند فرستاد. من هم دیگر نرفتم. البته رگمان را هم همان طرف زد.گفت برو الآن اول جوانیات است. خوش به حالت که رفتی و مشغول کار شدی. من آن موقع یک بوتیک در پاساژ میر سیفی داشتم. کار دکورسازی هم میکردم. دکورسازی مغازهها و خانهها. بعدازآن موقع، حدوداً سال ۶۲، کارگاه نجاری زدم که این هم احمد کامران باعثش شد. آمده بود مغازهام که لباس بخرد. گفت؛ این کار که کار تو نیست. تو از هر انگشتت یک هنر میبارد. آمدی و کار بازنشستهها را میکنی؟ برو دنبال هنرت. برو حداقل یک کارگاه نجاری بزن و ما هم از آن موقع دیگر مشغول کارگاه نجاری شدیم. یک کارگاه نجاری زیر قنادی نانک زدم.
کارگاه نجاری برای ساخت ساز؟
نه. برای در و کمد و پنجره و… عضو تعاونی نجارها شدم…
– آن موقع موسیقی را هم ادامه دادید؟
اوایل انقلاب بود و زیاد خبری نبود. گاهی ساز مینواختم. همان زمان مسعود عطارها آمد دنبالم و گفت که یک تار خریدهام و میخواهم با من کارکنی. به او گفتم که چه کسی گفته من تار میزنم؟ من تار نمیزنم کاملاً منکر هنرم شدم تعجب کرده بود…
اصلاً یک سال سازم را از ترس قایم کرده بودم. اوایل انقلاب میترسیدیم بریزند داخل خانه و تار پدرم را بشکنند. یکخانهی قدیمی نزدیک مسجد آقابزرگ داشتیم. تارم را داخل چهلتا پستو قایم کرده بودم.
– از چه سالی فعالیت درزمینهٔ موسیقی را بیشتر کردید؟
اداره ارشاد یک بزرگداشت برای ملامحسن فیض کاشانی گرفتند. حدوداً سال ۶۶ بود. اتفاقاً یک تقدیرنامه هم از آن بزرگداشت دارم. آن موقع حمید آقای چاکری گفت روی یکی از شعرهای ملامحسن یک آهنگ بگذارید و اجرا کنید. ما هم بهاتفاق آقای وحید خسروی که آن موقع سرباز بود و خدابیامرز آقای صائمی که نوازندهی تنبک بود، به همراه یک گروه کر از بچههای تئاتر، یک آهنگ روی شعر ملامحسن ساختیم و اجرا کردیم. آن موقع آنقدر خفقان بود که خانمها را توی سالن راه ندادند. یک دوربین مداربسته داخل سالن گذاشته بودند و خانمها داخل کتابخانه از طریق تلویزیون ما را میدیدند. بعدازآن برنامه، با آقای چاکری صحبت کردیم او بچهی بادلوجرئتی بود، کمکم آموزشگاهها را که زیر نظر اداره ارشاد بود تأسیس کرد. یک تعداد از بچهها ازجمله وحید خسروی، آقای خدیوی و آقای صائمی و… که وحید ویولن و سنتور، آقای خدیوی هم سنتور و آقای صائمی هم تنبک مینواخت، یک کلاس طبقه زیرزمین ساختمان مهندس امینی تشکیل دادیم.
– این کلاس تحت چه عنوانی بود؟
عنوان خاصی نداشت. فقط یک کلاس موسیقی وابسته به اداره ارشاد بود. بعد کمکم کار را توسعه دادند تا اینکه یکدفعه ضربتی کار را تعطیل کردند. بعدها کمکم کلاسهای خصوصی راه افتاد. من آن موقع آموزشگاه صبا بودم که از آقای ولایتی بود. او هم آموزشگاه را جمع کرد و من هم دیگر نرفتم. ولی گاهی شاگرد خصوصی داشتم. من ساز سازی را هم از همان زمان نجاری کمکم شروع کردم. گاهی سنتور یا سهتار میساختم. کلاسها که باز شد متقاضی ساز هم بیشتر شد و مثل همه کارها یک عدهای که اینکاره نبودند وارد میدان شدند و کار را خراب کردند.
– هزینه زندگی شما از طریق ساخت ساز تأمین میشود؟
درآمد چندانی ندارد این کار، اگر پای عشق در کار نبود که به لحظه هم امکان ماندن نبود.
– مشتریهای شما کاشانی هستند؟
نه از کاشان خیلی کم هستند بیشتر کارهایم را در تهران میفروشم تقریباً هر دو ماه یک ساز از تهران سفارش دارم، البته دست هم خیلی زیاد شده است.
– چه مدت طول میکشد که مثلاً یک تار کامل شود؟
تار درستوحسابی خیلی کار میبرد از هرچند تا تاری که دست میگیرم وسط کار پیش میآید چوب ترک میخورد و خراب میشود، سنتور و سهتار ضایعات کمتری دارد چوبش هم راحتتر پیدا میشود.
– با توجه به اینکه این کار هم هنر است هم جزء صنایعدستی است از طرف میراث فرهنگی حمایتی از شما شده است؟
نهفقط یک جواز دادهاند حمایت دیگری نکردهاند زمان مهندس امینیان یکبار گفت میخواهیم یک کارگاه سرپا کنیم تو بیایی به جوانان ساخت ساز را یاد بدهی ولی خبری نشد.
– الآن اگر امکانش فراهم شود حال حوصله آموزش دادن رادارید؟
بله البته چراکه نه؛ آخر این هنر دارد از بین میرود، بعضیها ساخت ساز را با نجاری اشتباه گرفتهاند ساز باید اصولی باشد باید صدای درست بدهد که این مهم است و باید به جوانان یاد داد.
– دستگاهها و گوشههای موسیقی ایرانی را پیش چه کسی آموختید؟
من که هنوز هم خیلی از گوشهها را نمیدانم پدر خیلی مسلط بود میگفت هر دستگاهی بهاضافه درآمد اولش صد گوشه دارد که مثلاً تا حالا برای ماهور توانستهاند ۴۹ گوشه شناسایی کنند. از طرف رادیو قوامی و ورزنده آمدند دنبال پدر که به تهران برود و در رادیوساز بزند ولی به جهت شرایط خاص کاشان نرفت.
– شما پیش استادی هم شاگردی کردهاید؟
به جر پدر و برادرانم مدتی برای ماهرشدن در ساخت ساز به مغازه آقای سرخوش رفتم برادر ابراهیم سرخوش که نوازنده تار بود حدود یک سالی آنجا بودم و ساخت تا را کامل کردم.
– سخن آخر…
از اینکه به هنرمندان اهمیت میدهید خیلی خوشحالم و آرزو دارم مردم و مسئولین قدر هنر اصیل موسیقی را بدانند و این هنر به فراموشی سپرده نشود.
ویدئوی بداهه نوازی استاد حسن فرشاد را می توانید از اینجا ببینید
هم گزارش عالی بود هم ویدئو کلی لذت بردم سپاس آقای شافعی امیدوارم بازهم هنرمندان گمناممان را درین نشریه به هنردوستان معرفی کنین