کاشان نیوز – امیرعباس مهندس
چراغ را خاموش میکنم*
سرم را میگذارم روی بالشت
چشمهایم را میبندم
بیدار میشوم
و
بالشت مرا با خود میبرد
با نظر جامع و لحاظ تعریفهایی که برای شعر و شاعری آوردهاند در عصر حاضر سخت بتوان کسی را شاعر قلمداد نمود؛ اما اگر به اندیشه، احساس و زبان استناد کنیم، میتوان سهلتر حیطه شاعران را گسترش داد.
ابوالفضل نجیب هرچند خود را شاعر نمیداند و بارها اذعان داشته که شاعر نیست، اما گاهی که قلمش بهسوی شعر میچرخد او را شاعری اندیشمند مییابیم.
چراکه کلام به تحریر آمده مصداق بارز ملزومات گفته شده است. حال آنکه کوتاه نویسی وی خود تأکیدی بر اندیشمندی و اشراف به بیان احساس دارد؛ زیرا بنیان شعر کوتاه بر اندیشه قوام گرفته و آن را میتوان اوج یا چکیده اندیشه تلقی نمود.
با خوانش تاویلگونهی شعر یا کلام است که شگفتیهای نهان رخ نموده و گشودگی افق معنایی، ذهن را معطوف بهسویی دیگرگونه ازآنچه همه میاندیشند میکند.
قطعهی فوق از ابوالفضل نجیب کلامی است با عنصر غالب پارادوکس، منتهی با این ویژگی که عامل نقض کننده معادله خواب، در معنا یا مفهوم کلام مستتر است. به قولی اگرچه گوینده شرایط خواب را فراهم میکند اگرچه همهچیز از ابتدا تا انتها با نشانه و المانهای آشنا به سمتوسوی آرامش و بیخودانگی میرود اما ایهام مزبور که نقض کننده سخن است بر بیخوابی استوار شده است.
در این قطعه تلاش و تأکید گوینده بر خوابی شکلگرفته که در اصل نیست. چنانچه نیک تأمل شود در این کوتاه سروده یا نوشته کوتاه، ما با رعبآور و دردناکترین پیام یا صحنه که همان زجر بیخوابی است مواجه هستیم.
انسان آرمانگرایی که میشود او را اجتماعی از نقیضین یا پارادوکس تمام و کمال خواند همواره دلخواسته، آرزو، نیاز و هر آنچه نبوده و نیست را در خواب دیده است. اگرچه این حرف را به مصداق کلام معمول، شتر در خواب بیند پنبهدانه بخوانیم، میشود آن را متضمن ابهام دانست؛ اما گوینده فوق اگرچه به دنبال همان خوشخیالی هم باشد خوابی ندارد. حالا وی با خاموش کردن چراغ، قطع ارتباط کند با دنیای هشیاران، خود را جدا کند و فاصله بگیرد از واقعیتی که با باور وی در تضاد است.
عنصر فریبنده دیگر بالشت میباشد که متضمن آرامش و آسایش است. محل و امکان خفتن با برخورداری از لذت. بستن چشمها و خود را به دست شرایط مهیا شده سپردن. پرسش اصلی که به ذهن متبادر میشود چنین است، با این شرایط هیچگاه خواب آمده است؟ آیا خواب مستلزم بالش و خاموشی چراغ و بستن چشمهاست؟ دردناکی کلام اینجا خودش را نشان میدهد، خوابی نیست. «بیدار میشوم» بیان هشیاری و بیانگر تمام ناملایماتی است،
که به قول حضرت هدایت مثل خوره روح را آهستهآهسته در انزوا میخورد و میتراشد. بیداری اگرچه در تاریکی، اگرچه در خلسهی خودفریبی، آنهم وقتی چراغ یا راهبری نیست، بیداری نیست، زجر باز کردن چشمهاست به روی آنچه ارزش دیدن ندارد و اجتنابی هم از آن متصور نمیباشد.
در چنین شرایطی ما همیشه خود را به خواب سپردهایم، حتا با چشمهای باز بیدار نیستیم و این خواب خواه آگاهانه خواه ناآگاهانه شیرین است. چیزی که یک تاریخ شاهد آن بوده و هستیم. ما همچون ابوالفضل نجیب خود را سپردهایم به خلسه لذتبخش بالشتی که یکعمر به رؤیاهای ما خندیده است.
*
دیدگاه شما