کاشان نیوز– جابر تواضعی: سپهر رسانهای منطقه فرهنگی کاشان – اگر از بار طنزآمیز این ترکیب چشمپوشی کنیم- شرایط عجیبوغریبی دارد. باوجود شرایط پرفرازونشیب رسانههای مکتوبش و در شرایطی که تقریباً همه آنها مثل شادروان «طوبی» به مرگی خودخواسته تن دادهاند یا مثل «آرمان» برای انتشار هر شماره با فرشته مرگ دستوپنجه نرم میکنند، ناگهان صاحب برنامه تلویزیونی میشویم. آنهم نه یکی که دوتا. بعد ناگهان همزمان با توقیف و کودتای درونسازمانی و تعطیلی هردوی این برنامهها، رادیو کاشان بعد از سالها بگیروببند و افتتاحهای رسمی و غیررسمی صوری، با حداقل امکانات در یک اتاق جمعوجور راه میافتد. این را علاوه کنید به اینکه تقریباً ماهی نیست که خبر گرفتن مجوز نشریه جدیدی منتشر نشود که نوبت انتشار یکی از آخرین آنها هم روزنامه است. آنهم وقتیکه نشریات سراسری هم روی کیوسک مشتری ندارند.
درباره این ترکیب عجیبوغریب خیلی چیزها میتوان گفت. داشتن رادیو و برنامه تلویزیونی در شبکه استانی، شرط لازم رشد و بلوغ رسانهای است، اما شرط کافی نه. پیشنیاز اول این رویداد، مطبوعات و رسانههای مکتوباند. ضمن اینکه واضح است که با انحصار رادیو و تلویزیون در کشور ما، این رسانهها نمیتوانند چنانکه بایدوشاید زبان گویای مردم باشند. گذشته از اینها ازنظر فنی، نوشتن پایه و اساس رسانه است. میبینیم که با گسترش رسانههای مجازی و تنوع نرمافزارهای و اپلیکهدوزیهای صوتی و تصویری، هرکس میتواند برای خودش پادکست و ویدئو بسازد؛ اما هنوز نرمافزار و اپلیکشنی اختراع نشده که بتواند در نوشتن و تحلیل جور خلاقیت آدمها را به دوش بکشد. به گمانم بشر آرزوی این اختراع را هم با خودش به بهشت خواهد برد.
کاشانیها در رشد و اعتلای روزنامهنگاری نقش مهمی داشتهاند، اما سهم نسل کنونی از میراث و فضل پدرانش چیست؟ با عذرخواهی از تمام اهالی رسانه منطقه، اجازه بدهید بگویم تقریباً هیچ. مسئولان ما در این سالها هیچ تلاشی برای رشد و پرورش نیروهای تازه نکردهاند. هیچ به معنای واقعی کلمه. غیرازاین از همین نیروهای خودآموخته و عاشق و دلباخته موجود هم بهاندازه کافی بهره نبردهاند. چرا؟ چون اساساً در هیچ زمینهای چنین رویکردی وجود ندارد و آدم عاقل هم بودجه بیزبان بیتالمال را برای کسانی هزینه نمیکند که قرار است بعداً موی دماغش بشوند. فقط و فقط در «مواقع حساس کنونی» که شکر خدا هیچوقت تمام نمیشود، پیزور لای پالانمان گذاشتهاند و بعد مثل مرغ عروسی و عزا سرمان را بریدهاند. نقش رسانه و اهالی رسانه در جامعه ما چیزی بیش از این نیست. تجربه تلاش نافرجام من و دوست خوبم صادق صدقگو برای انتشار مجدد «طوبی» و وعدههای سر خرمن همه دوستان مدعی فرهنگ، نشان داد که متأسفانه به شعارهای برخی که بخش خصوصی را در این بخش نمایندگی میکنند هم نمیتوان امیدوار بود.
مصداق عینی و عملی همه این حرفها، آخرین اتفاق در حوزه رسانهای شهر است؛ هک شدن پایگاه خبری تحلیلی مشکات آنلاین. امیدوارم ثابت شود این خبر ناصحیح است و ایراد فنی خود سایت باعث حذف قالب سایت، حذف برخی یادداشتها و پریدن بخشی از اطلاعاتش شده؛ اما با درستی این فرض، جز تأسف چیزی نمیتوان گفت. روش و منش من و محمدعلی خرمی مدیرمسئول مشکات آنلاین خیلی همخوان نیست؛ اما او یکی از معدود آدمهای رسانهای توانمند منطقه است که برخلاف عزیزانی که کار مطبوعاتی را در «وی گفت» و «وی افزود»، کارتهای هدیه مناسبتی و وعدههای پراکنده شام و ناهار خلاصه میبینند، صاحب نگاه و تحلیل است. برای افزایش دانش و تواناییاش تلاش کرده و کلاس و دوره گذرانده و با قلمزدن در رسانههای سراسری تجربه آموخته. سر پرشوری دارد، پای هزینههای کارش ایستاده و در این وانفسا بهعنوان مدیر رسانه در حال کارسازی است. گذشته از اینها، به خاطر طلبه بودنش در تقسیمبندی خودی و نخودی، قاعدتاً بهزعم برخی در دسته اول قرار میگیرد. خب یک آدم باید چه ویژگیهای دیگری داشته باشد تا به او به چشم یک سرمایه نگاه کنیم، از توانش بهرهبرداری کنیم و اگر دستش را نمیگیریم، لااقل چوب لای چرخش نگذاریم؟
طنز تلخ ماجرا این است که این ماجرا دقیقاً در روز تولد او اتفاق افتاده. برای یک رسانهای، پریدن حاصل چندین سال تلاش خود و همکارانش چیزی کمتر از ورشکستگی نیست. نبود یک سازوکار صنفی قانونی، بیمسئولیتی تمام ادارات و نهادهایی که به نحوی با مقوله فرهنگوهنر منطقه در ارتباطند و بیحسی جمعی همه حتی ما رسانهچیها در برابر اتفاقات تلخ ریزودرشتی که از چپ و راست احاطهمان کرده، امکان هر نوع واکنشی را از ما گرفته است.
زمان میگذرد، شور جوانی خرمی و امثال خرمی هم فرومینشیند و دور نیست که او هم عطای کار رسانه را به لقایش ببخشد. مثل بسیاری از اهالی قلم و مطبوعات در این سالها؛ اما روسیاهیاش برای این دوران و کسانی خواهد ماند که سالها است نانشان را در تنور فرهنگ میپزند و سر جالیز سیاست، پشت نقاب فرهنگ و توسعه فرهنگی و کار خیریه، «من»شان را جار میکشند. پس سر بزنگاه نهتنها از امثال او حمایت نمیکنند که در نابودی و پنبه کردن رشتههایش از کاری فروگذار نمیکنند. روسیاهیاش برای خود ما چهارتا و نصفی اصحاب رسانه است که سکوتمان بهترین دلیل سنجش عیارمان با کارت هدیه و چند وعده شام و ناهار است.
دیدگاه شما