کاشان نیوز – مهدی سلطانی راد ، شیما مقامی نژاد : یادش بخیر ، یک دهه ۶۰ بود و نسلی که همه دلخوشی هایشان یک جعبه جادوئی سرگرمی ساز کمی تا قسمتی موفق تا در شرایط خاص اجتماعی این دهه که کشور نیز درگیر تجاوز کشور همسایه و جنگ تحمیلی شده بود اوقاتی از زندگی شان را به همراه رادیو پر کند . تلویزیونی که آن سالها تنها در ۲ شبکه خلاصه میشد وظیفه داشت تا در کنار پوشش اخبار جنگ که اولویت اول دهه ۶۰ بود اوقاتی را نیز به سرگرمی سازی برای مردمی که در پشت جبهه ها یاری گر رزمنده ها بودند اختصاص دهد . در چنین شرایطی بود که صداوسیمای آن زمان آثاری ماندگار و محبوب همچون سریال های سربداران ، آینه ، هزاردستان ، سلطان و شبان ، کوچک جنگلی و مجموعه جنگ هفته را تولید و عرضه کرد . در امتداد سرگرمی سازی رسانه ملی از سال ۶۲ اما برنامه ای در شنبه شب های شبکه ۲ روی آنتن رفت که در اندک زمانی به محبوب خانواده ها تبدیل شد . یک مجری صداپیشه و شیک پوش هر هفته مردم را به تماشای ( دیدنی ها )ی ایران و جهان که شامل تصاویری محیرالعقول از شگفتی های طبیعی خلقت و ماجراجوئی های انسان بود فرامی خواند و بدین ترتیب ( دیدنی ها ) در اندک زمانی به محبوب ترین برنامه تلویزیون در کنار سریال خارجی ( سالهای دور از خانواده ) تبدیل شد . شاید کمتر کسی از دیار مادری جلال مقامی در آن سالها میدانست که مجری (دیدنی ها) اصالتأ یک کاشانی است و اگر چه متولد تهران است اما به گفته خودش ریشه اش در کاشان است . در ۵شنبه شبی سرد در خیابان فاضل نراقی کاشان و خانه تاریخی مس برای ساعتی در کنار جلال مقامی بودم برای شنیدن روزگار گذشته او . اتفاقی که با هماهنگی امیر مقامی ( برادرزاده آقاجلال و عکاش مشهور شهرمان ) و مهدی سقاپولادی و همسرش نیز که از دیگر نزدیکان جلال مقامی هستند عملی شد . این گفتگو آنچنان که باید دلچسب از آب درنیامد و بقول معروف حق جلال مقامی را ادا نکرد ، چرا که از یک سو آقاجلال برای بازگشت به تهران عجله داشت و از طرف دیگر برخی از حضار با پرسیدن برخی سؤالهای کلیشه ای به نوعی فرصت سوزی کردند و مجالی برای مطرح کردن برخی جامانده های زندگی حرفه ای جلال مقامی مهیا نشد …
قبل از هر سؤالی از خودتان شروع کنید
متولد ۱۲ مرداد ۱۳۲۰ هستم در تهران
جلال مقامی متولد تهران چقدر از وجودش متعلق به کاشان است ؟
من با اینکه متولد تهرانم اما ریشه ام در کاشان است . پدر و مادرم و خواهران و برادران مرحومم در کاشان مدفون هستند . همه اقوام خانوادگی من در کاشان ساکن اند غیر از من و تنها خواهرم . من از طرف پدر و مادر کاشانی اصیل و از تبار مقامی ها هستم اما متولد تهران و ریشه در کاشان دارم . یادم هست مدتی پیش در تهران و در مراسمی که عده زیادی از فرهیختگان ادبی و فرهنگی ایران حضور داشتند مرا به روی سن دعوت کردند تا مثلأ چند کلامی حرف بزنم . به قول معروف پشت میکروفون غافلگیر شدم و کمی وحشت کردم ! بالأخره بین آن جمع فرهیحته کمی سخت بود حرف زدن . پیش از هر چیز گفتم سکوت من را حمل بر بی ادبی نکنید و بگذارید پای ناتوانی در پیداکردن جملات و ردیف کردن کنار هم آنها . بعد از این حرف فقط یاد این شعر سهراب افتادم و رو به جمع گفتم : اهل کاشانم ، روزگارم بد نیست ، تکه نانی دارم ، خرده هوشی …
پدر و مادرتان هم با مقوله هنر مرتبط بودند ؟
خیر ، پدرم در بازار تهران مسگری می کرد و مادرم نیز خانه دار بود اما وقتی پای من به دوبله کشیده شد و برای خودم اسمی بهم زدم پدرم مشوق من شد . پدر زحمتکشی داشتم که اصلأ نفهمید بچه هایش چطور بزرگ شدند . خیلی برای موفقیت خانواده اش زحمت کشید . پدرم از آن کاشانی های مذهبی بود که بعد از کار مغازه به مسجد میرفت و بعد هم یکراست راه خانه را در پیش می گرفت .
ورودتان به حیطه دوبله ایران چگونه شکل گرفت ؟
علاقه اول من به تئاتر بود . در دوره دبیرستان در کنار مسعود اسداللهی که بعدها کارگردان سینما شد و امروز در آمریکا بسر میبرد کارهای نمایشی و تئاتر اجرا میکردیم . روزی سر یکی از اجراهای ما در دبیرستان آقای حیدر صارمی که از اهالی مشهور تئاتر آن زمان بود برای تماشای اجرای ما حاضر شد و من از او خواستم که مرا هم به تئاتر ببرد تا پیشرفت کنم اما او بخاطر کم سن بودنم و اینکه به درد سن تئاتر نمیخورم درخواستم را نپذیرفت و مرا برای دوبلری به محمدعلی جعفری که در دهه ۳۰ مسؤل جامعه تئاتر باربد بود معرفی کرد . مرحوم جعفری هم مرا با رضا کریمی که هنرپیشه فیلم فارسی های آن زمان بود و در استودیو عصر طلائی فیلم دوبله می کرد آشنا کرد . من در آن زمان از دوبله هیچ سررشته ای نداشتم و برایم واژه ای گنگ بود اما ۲ سال بعد توانستم در یکی از استودیوهای دوبله فیلم در لاله زار صداپیشه یکی از دو بازیگر اصلی یک فیلم خارجی باشم . آن استودیو امروز به خانه سینما تبدیل شده است .
پس در اوج جوانی به دوبلاژ ایران راه پیدا کردید
بله ، در ۱۸ ، ۱۹ سالگی موفق شدم به جرگه صداپیشگان فیلم های سینمائی راه پیدا کنم و جالب است که در همین سن و سال بازیگری هم میکردم .
یعنی جلال مقامی بازیگری را هم در کنار دوبلاژ تجربه کرده ؟
بله ، در همان دوران که هنوز ۲۰ ساله نشده بودم در سریال هفتگی (شبهای آندلس) که بصورت زنده در شبکه ۲ و بمدت یکسال و نیم طول کشید و پخش شد در کنار خانم ها دیهیم ، مورین و مرحوم مقبلی ، امیرفضلی و ناظریان بازی می کردم که البته بازی من در این سریال با واکنش بد پدرم مواجه شد!
به چه دلیل ؟!
من جوان اول سریال بودم و ایفای نقش یک جوان عاشق پیشه که در مقطی از سریال به دختر حاکم دل می بندد برای پدرم که تعصب مذهبی داشت پذیرفتنی نبود . البته خاله من به پدرم گفت که جلال فقط مشغول بازیگری است و وقتی پسرت راه کج نرفته دلیلی برای عصبانیت شما وجود ندارد . البته سر این سریال پدرم حسابی تنبیهم کرد!
ویژگی مهم دوبله فیلم های خارجی قدیمی چه بود؟
به نظر من مهمترین نکته در متن قوی آنها نهفته بود که از روی آثار نویسندگان مشهور جهان نظیر جان اشتاین بک و ویکتورهوگو ساخته شده بود . مثل ( از اینجا تا ابدیت ) و ( بر بادرفته ). بخاطر دارم که خانم الهی قمشه ای در جلسه ای که فرهیختگان ادبی کشور هم حضور داشتند از من به عنوان نماینده صداپیشگان و دوبلورهای قدیمی ایران بخاطر سهم داشتن مان در آشنا کردن جامعه ایران با آثار فرهنگی نویسندگان مشهور جهان تقدیر کرد . به عقیده من فیلمهای خارجی دوبله شده امروزی از ارزش فرهنگی آنچنانی برخوردار نیستند و به بیننده جز حس هیجان بخصوص در فیلمهای حادثه ای و هالیوودی القا نمی کنند. هنر اهالی دوبله قدیم این بود که در فیلمهای فاخر خارجی بجای بازیگران مطرح آن زمان صحبت می کردند و القای حس آن بازیگرها و آن متن های فاخر به بیننده خیلی ارزشمند بود .
جلال مقامی جزو نوستالژی های دهه ۶۰ برای ایرانی هاست . داستان ( دیدنی ها ) از کجا شکل گرفت ؟
سال ۶۲ من در واحد دوبلاژ صداوسیما مشغول بودم که آقای حمیدمیرزاده که من را بخاطر فعالیت در دوبلاژ ایران میشناخت به سراغم آمد و از طرح برنامه ای بنام دیدنیها و موضوع آن برایم گفت و از من خواست که اجرای آن را بر عهده بگیرم . از او درباره محتوی برنامه پرسیدم . بعد از بررسی موضوع برنامه دعوتش را پذیرفتم . دیدنی ها برای خودم نیز مملو از خاطرات نوستالژیک است . اتفاقی که شنبه شب ها نه تنها تهران که ایران را خلوت می کرد و مردم دوستش داشتند. احساسم این بود که در آن شرایط ویژه و ناگزیر دهه ۶۰ که فضای جامعه با نوعی غمگینی و افسردگی روبرو شده بود چنین برنامه ای ولو بمدت ۱ ساعت میتوانست اوضاع و احوال روحی مردم را عوض کند و چیز جالبی برای آنها باشد . طرح حمید میرزاده را پذیرفتم و برنامه بدین ترتیب شکل گرفت . (در این لحظه یکی از اقوام جلال مقامی موسیقی تیتراژ آغاز دیدنی ها را از طریق گوشی همراهش پخس می کند و جلال مقامی با سکوت به خاطرات قدیم می رود)
راز علاقه عجیب مردم در دهه ۶۰ به دیدنی ها چه بود ؟
گفتم که دهه ۶۰ دوران خاصی بود . فضای خاص اجتماعی آن دوره و اینکه کشور درگیر جنگ تحمیلی شده و اولویتی جز دفاع مقدس مدنظر مسؤلان نبود باعث شد تا برنامه دیدنی ها که اکثر آیتم هایش از دفتر صداوسیما در لندن تأمین میشد بتواند مردم را پای تلویزیون میخکوب کند . اوایل دهه ۶۰ مردم سرگرمی آنچنانی نداشتند . نه کامپیوتری بود ، نه ماهواره ای و نه این همه وسیله سرگرم کننده نرم افزاری و فقط ۲ شبکه داشتیم با وقت محدود و از طرفی سرگرمی های مردم مثل امروز گسترده نبود و فقط اخبار سراسری و مسابقات ورزشی بود که مخاطب داشت و دیدنی ها توانست در این فضا برای خودش انبوهی مخاطب جذب کند .
از دیدنی ها خاطره ای هم در ذهن دارید ؟
آن اوایل مدیر شبکه ۲ به من گفت چرا برای اجرا از لباسهای رنگ و وارنگ استفاده میکنی؟! تیره بپوش ! من گفتم پول لباسهای خارجی من را که شما قرار نیست بدهی و متعلق به خودم است . حتی می خواستند با لباس سربازان جبهه! من را جلوی دوربین دیدنی ها بنشانند که زیر بار نرفتم و گفتم مردم صبح تا شب صحنه جنگ می بینند و به اندازه کافی به افسردگی دچار شده اند ، این ۱ ساعت مردم را که پای دیدنیها هستند و غمهایشان را از یاد می برند خراب نکنید. تهیه کننده برنامه ( حمیدمیرزاده ) هم از آن طرف بر سر لباس های من برای اجرا که رنگی و غیر تیره بود همیشه با من چالش و بگومگو داشت اما توجیه من این بود که فضای سرگرم کننده و مثبت برنامه که قصد دارد تا اوقات خوشی را برای بیننده بسازد چنین پوششی را که غیرعرفی هم نبود برای مجری می پذیرد . وقتی تهدید به کنار رفتن از برنامه بخاطر اصرارشان به استفاده از لباسهای تیره کردم از موضعشان کوتاه آمدند و گام به گام که از برنامه گذشت مشکلات من هم برای اجرا کمتر شد . جالب اینجاست که در همان مقطع از من خواستند حالا که لباس تیره نمی پوشی لااقل با ریش بیا سر اجرای برنامه! که من باز هم نپذیرفتم
آیا جلال مقامی در محتوی برنامه هم دخالت داشت ؟
بله ، وقتی بعضی آیتم های برنامه را آقای میرزاده تهیه میکرد و من میدیم نظرم این بود که بعضی از آنها به برنامه لطمه میزند و در شأن دیدنی ها نیست . او هم قبول می کرد .
موسیقی تیتراژ ابتدای برنامه انتخاب جه کسی بود ؟
انتخاب آقای میرزاده ( تهیه کننده ) بود .
..و درباره پایان دیدنی ها
برنامه پرطرفدار دیدنی ها تا سال ۷۵ ، ۷۶ روی آنتن بود اما از همان مقطع میانه دهه ۷۰ کم کم مشخص بود که دوران دیدنی ها خاتمه یافته و دیگر چیزی برای عرضه ندارد و به اصطلاح کفگیر به ته دیگ خورده . معتقدم هر چیزی دورانی دارد و دیدنی ها هم در اوسط دهه ۷۰ به آخر خط رسیده بود چون شبکه های جدید سرگرمی ساز از راه رسیدند و دیدنی ها خوراکی برای عرضه نداشت . من هم از تهیه کننده خواستم که به کار دیدنی ها در همین جا خاتمه دهد . چون هم در تهیه خوراک مشکل داشتند و تنبلی در تهیه آیتم ها هم به چشم میخورد . شبکه ۳ در سال ۷۶ برنامه لحظه ها را ساخت که چیزی شبیه دیدنی ها بود و من هم وقتی اوضاع را چنین دیدم فهمیدم که باید به کار خاتمه داد . متأسفانه برخی بجای خلاقیت شبیه سازی را در پیش گرفتند . یادم هست در همان مقطع برنامه لحظه ها شبی در حال اجرای دیدنی ها گفتم : لحظه ها می گذرند اما آنچه می ماند دیدنی هاست . این جمله به مزاق مدیر شبکه ۳( جعفر صافی ) خوش نیامد و از من پرسید این جمله متن تهیه کننده بود یا خودتان آن را بیان کردید ؟! که من در جواب از او پرسیدم اولأ مگر لحظه می ماند ؟!دومأ این جمله در همان لحظه به ذهنم رسید . مشخص بود که از کنایه آمیزبودن جمله مجری دیدنی ها عصبانی اند .
بعد از اتمام دیدنی ها و یا در طول این سالها به ذهنتان نرسید که چیزی شبیه برنامه دیدنی ها طراحی و تولید کنید ؟
نه ، معتقدم دوره اینگونه برنامه ها به سر آمده بود و دیگر توان نشاندن مردم پای تلویزیونی که برنامه های طنز و سرگرمی جدید تولید میکرد را نداشت . شبکه نسیم سال گذشته از من برای اجرای برنامه ای شبیه دیدنی ها دعوت کرد ، خیال می کردند با این دعوت قند در دلم آّب خواهد شد اما نپذیرفتم چرا که دیگر از من گذشته که برای جلو آنتن رفتن اشتیاق و عطش داشته باشم .
از نظر جلال مقامی ویژگی های بارز یک هنرمند چیست ؟
هنرمند باید اخلاق مدار باشد و مردم دار . جامعه و دردهای آن را بشناسد . با مردم همراهی کند و آنان را خوب بشناسد و بداند سلیقه آنها چیست . مشکلات جامعه او را حساس کند و نگران مردم باشد و نسبت به شرایط اجتماع بی تفاوت نباشد. هنرمند بی احساس هنرمند نیست . خیلی از هنرمندان هستند که فقط لباس بازیگری را در نقش های متفاوت عوض میکنند اما احساسشان عوض نمی شود .
درباره اوضاع و احوال و فضای فرهنگی ، هنری کاشان چه نظری دارید ؟
وقتی در این شهر اتفاق فرهنگی ، هنری قابل توجه و چشمگیری رخ نمیدهد درباره چه چیزی باید نظر بدهم ؟!!دلم برای کاشان می سوزد . چرا باید همه جشتواره های سینمائی و فیلم کودک و نوجوان در اصفهان برگزار شود و سهمی به کاشان ندهند ؟ حق فرهنگ و هنر کاشان بیش از اینهاست .
کارگردان مورد علاقه شما در سینما چه کسی است ؟
کارهای ناصر تقوائی را دوست دارم . البته کارگردان های جوانو قابلی در سینمای ایران در حال رشد هستند که در جشنواره فیلم فجر امسال چند نفر از آنها حضور دارند و خواهند درخشید . اصغر فرهادی نمونه ای از نسل جدید سینماگرانی است که دیگران در حال پیمودن مسیر موفق او هستند .
و درباره بیماری اخیرتان که بازتاب های زیادی نیز داشت
من در رادیو کرج برنامه سازی می کردم که ۲ – ۳ ماه پیش در حین رفتن به محل کارم دچار یک سکته خفیف شدم و تکلمم دچار مشکل شد . خوشبختانه مرا سریع به بیمارستان رساندند و ۲ هفته بستری بودم و لطف اهالی کرج بخصوص شهردار آنجا شامل حالم بود . فعلأ در حال استراحتم اما مشکل تکلمم بطور کامل رفع نشده . دوستان همکار رادیو به من لطف دارند و می گویند صدایت مشکلی ندارد اما من که از خودم و صدایم خبر دارم ! منتظرم تا دوران بهبودی را بصورت کامل طی کنم ..
خاندان مقامی بچه محله پشت مشهد کاشان هستند. پهلوان مقامی هم خیلی در بین قدیمی ها مشهور است. در هر صورت ما با صدای استاد جلال مقامی خیلی خاطره داریم
چرا ازدواج باخانمی که این همه از ایشون بزرگتر بوده
جدی به این جور هنر مندهای ایران باید خدا قوت گفت. امثال جلال مقامی ها خیلی کم پیدا میشن که بعد از گذشت نیم قرن هنوز تاج سر مردمن انشاالله این جور هنرمندای ما هزار سال طول عمر با عزت داشته باشن آمین
بابای الینا، اگر همه مثل شما فکر کنن هنرمندان ما منزوی نمی شن و وطنشون رو برای رشد و تعالی بهتر ترک نمی کنند...
خوب بود، نمیخوام ایراد های بنی اسرائیلی از مصاحبه کننده ها بگیرم ولی ای کاش قبل از رفتن به این مصاحبه یه چندتا از مصاحبه ها و برنامه هایی که آقای مقامی انجام دادن یا رفتن رو میدیدین که سوالای تکراری نپرسسین. به هر حال باز هم زحمتتون ممنون
آقای مهدی سلطانی راد دست مریزاد. قلم شما همیشه دلنشین است. ممنون دوست خوبم ای کاش ارزش و جایگاه این چهره های ماندگار را بهتر درک کنیم. هنرمند می تواند با زبانی متفاوت و خلاقانه در شکوفایی فرهنگ و تمدن نقش ویژه ای داشته باشد. منتها هنوز در کشور ما گاهی جایگاه هنرمند آن طور که شایسته و بایسته اثرش است فهمیده نمی شود. الگوی هر چیزی را می توان با رسانه وهنر تغییر داد.حال می خواهد یک فیلم کوتاه باشد، دوبله ی یک اثر هنری باشد، یا یک نقاشی متفکرانه یا یک پوستر گرافیکی یا عکس.