_ دكتر محمد مشهدي* _
دیشب تعزیه امام حسین بود. اما امام خوان مانند دیگر امام خوان ها فقط انعکاس مظلومیت حسین نبود بلکه خروشناک و حماسی بود. از همه جانسوزتر صحنه تاثیر گذار طلب ميدان غلام آزادشده اما بود که ناشناس و ساکت خاک بر سر می ریخت و خروشناک بدنبال اسب امام می دوید و جسورانه خود را در سینه اسب توفنده امام می انداخت تا به میدان برود. بیش از همه سکوت این غلام شگفت انگیزبود که زبان قال نداشت و همه زبان حال بود، من از صحنه بی هوش شدن زینب که کاملا تاریخی است به این اندازه متاثر نشدم. شاید علت آن بدیع بودن گوشه غلام بود. توضیح اینکه امام خوانِ پرشکوه ما(حسین زینعلی) میهمانی بود از دولت آباد اصفهان که در نسخه بلخار می خواند، برعکس تعزیه خوانی های رایج نوش آباد که در سبک تهران و بر اساس نسخه میرعزای کاشی است و فاقد صحنه امام و غلام.
علی رغم اینکه امویان می خواستند با شهادت امام غائله اعتراضات حق طلبانه علیه حاکم نامشروع و غیر مردمی را جمع و جور کنند و اسارت خاندانش را درس عبرتی برای دیکران، اما چنان حادثه کربلا جگرسوز و رفتار اشقیا وحشیانه و بی شرمانه بود که ده ها قیام خونخواهانه در صحنه جغرافیای عراق و حوزه های مجاور آن به وقوع پیوست که جملگی به خاک و خون کشیده شد؛ اما مگر خون به ناحق ریخته از جوشش باز می ایستد. از جمله شهيدان اين قيام ها زید بن علی(نواده امام حسین) و یحیی پسر زید بودند. علی رغم خباثت و خیانت شیعیان دروغین کوفه که به بهانه ای زید را تنها گذاشته و مانند پدر بزرگش امام حسین به مسلخگاه سپردند و یحیی در خراسان در نبرد با امویان به شهادت رسید، اما این خون ها سرانجام در ایران و خراسان جوشید و عقده ها و کینه های فروخفته طرفداران عدالت سرانجام در قیام ابومسلم جوانی کم سن و سال از این سرزمین انتقام گیر به ثمر نشست و از بازمانده امویان به طرز وحشتناکی توسط کسانی که حکومت عباسیان را تشکیل دادند خونخواهی شد و همه کینه های دیرین مظلومان بی گناه، از نسل چندم این طایفه خونریز که همچون میمون هایی از منبر پیامبر بالا رفته بودند عقده گشایی شد؛ که ستمکاران را بد سرانجامی است.
امروزه نیز چنان رخداد چند ساعته عاشورا را کش داده اند که هیچ روزی از آن خالی نیست و آیین های وسوگ هایی که برای این شاه در سراسر دنیا برگزار می شود پرشکوه ترین و بی سابقه ترین آیین هایی است که تاریخ بشر به خود دیده است. علل گسترش این آیین ها یکی دوتا نیست اما بی گمان یکی از آن ها جلوه حق طلبانه امام است که تمام معصومیت ها و حق طلبی ها را در مقابل تمام ظلم و جور قرار داده است. اما چرا این آیین ها کمتر توانسته است به سلوک حسین گونه و یا تخلق به اخلاق حسینی بی انجامد که همو می فرمود: «ان الحیات عقیده و جهاد» و «هیهات من الذله».
جمله اخیر را امام وقتی فرمود که یزیدیان سعی داشتند امام را به بیعت با یزید و یا تن دادن به مرگ وادارند اما هیچ کدام از این ها آرمان یک جنبش انسانی و ضد خشونت نبود که امام بارها تلاش کرد از وقوع این جنگ نابرابر جلوگیری کند حتی به قیمت رفتن به طرف شام و کسب تکلیف نهایی از یزید. اما سفله گانی که همیشه با خباثت و دنیاطلبیِ خود یزید آفرین می شوند به این پیشنهاد معقول امام وقعی ننهادند. اما چه کند که ذلت خط قرمز او و خاندان اوست و بیعت و مشروعیت بخشیدن به یک قدرت فاسد و مستبد، تایید خلافت نامشرعی است که بر خلاف عهدنامه ها و چارچوب های قانونی موجود بر مسند قدرت تکیه زده بود و از همه اینها گذشته گردنکشی و تفتیش عقیده می کرد. پذیرش انتظار یزیدیان به معنای حقانیت حکومت جائر بود که هزینه ای سنگین و غیرقابل جبرانی داشت.
اما آرمان و خط قرمز عموم عزاداران حسین چیست؟ نمی دانم آیا عموم عزادران امام خط قرمز دارند یا نه؟ اما وقتی به پای مجالس مویه های آنان می نشینی نهایت آرمان آنان در این دنیا توفیق زیارت قبر امام است و این لطیفه نیست که اینان موقعی هم که پرده خانه خدا را در دستان خود می فشارند و خود را در ساحت قدسی وی می یابند، از خدا توفیق زیارت قبر امام را طلب می کنند.
شمس تبریزی در مقالات میگوید: «خدا یکی است اما چه فایده که تو شش هزار تکه ای!»(قریب به مضمون) توجه عارف در این جهان نه اعتقاد به خدا و یا تقدیس و پرستش الله بلکه اهتمام وی به یکی شدن است. از نظر وی توحید اعتقاد نیست بلکه شدن است. یک سیر است نه یک فکر. این فرایند باشکوه را عارفان در تبیین دو اصطلاح «فنا» و «بقا» ذکر کرده اند که خلاصه آن عبارت است از متخلق شدن به اخلاق خدا. این آرمان عارف است اما وقتی همین آرمان به دست مردمان عادی و عوام می افتد به پرستش صورت های گوناگون و شرک آمیز می انجامد. البته در اینجا شرک نه پرستش اصنام است بلکه توجه به هر چیزی غیر از خداست است. حتی ممکن است همین سجاده و محراب و عبادت بت باشد. اینجاست که به قول حافظ باید سجاده را به می وحدت شست. به قول عزیزالدین نسفی در کتاب انسان کامل: «ای عزیز! همه ما بت پرستیم»، مگر عده ای خاص که خود را از دو بینی نجات می دهند. عرفا برای توجیه این گونه پرستش از اصطلاح پرستش تنزیهی موحد و پرستش تشبیهی عوام استفاده می کنند.(نک؛ فصوص الحکم ابن عربی/ فص نوحیه)
به حاشیه نروم، جان کلام این است؛ همانطور که خداپرستی غیر از خدایی شدن است، حسین پرستی غیر از حسینی شدن است. راه دوم را دشخواری است که کار عده ای خاص از مریدان این شاه خونین دل و تشنه جگر است. حسینی شدن در شناخت راه بی خشونت و موحدانه و انسانی وی حاصل می شود. به تعبیر دیگر عنصر اصلی حسینی شدن آگاهی است چرا که در طول تاریخ به نام حسین اما در جهت مقاصد یزید تزویرها کرده اند. یعنی باید در آن وقتی که همه به اعتبار متاع دون دنیا(داشتن ها و خواستن ها) و فاجعه پلید مصلحت پرستی و بدتر از همه جهالت ها، ذلت طلبند و خونریز، تو عزت طلب باشی و آزاد و رهیده از همه کس و همه چیز. هرجا که ناله مظلومی دل تو را آزرد حسینی هستی، هر جا کسی مظلوم کشته شد همچون حسین است و هر کس مظلومانه و بی گناه به زندان و اسارت افتاد او همچون زینب است. هر گاه نان در خون بی گناه نزدی و مظلومیت مردمان بغض در گلویت انداخت و رگ غیرتت را جنباند تو حسینی هستی؛ فرق نمی کند که در کدام کیش و مرام و آیینی باشی. به جز این باشد اگر هر روز هم بر آستان حسین سر بسایی یزیدی هستی. یعنی در راستای اراده یزید زندگی می کنی و اعتقاد تو به حسین ضرری برای یزید ندارد که هیچ بلکه در جهت منافع یزید است. مصداق این کلام پر اعتبار: «آنان که رفتند کاری حسینی کردند و آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند و گرنه یزیدی اند.»
من امشب در حرکت خروشناک و پرعقده و حماسی این غلام ناشناس چهره همه پیروان راستین امام را دیدم؛ بی ادعا، بی نام، بی رنگ و بی زبان.
* دكتراي اديان و عرفان و عضو هيئت علمي دانشگاه آذربايجان
دیدگاه شما