کاشان نیوز-جابرتواضعی: «خدای کشتار» قصه لاغری دارد. پیشداستان یا اتفاقی که قبل از شروع نمایش افتاده، باعث رویارویی، برخورد و تقابل چند نفر در یک موقعیت شده و همین موقعیت است که صحنههای بعدی را خلق میکند. دو زوج طبقه متوسط دورهم جمع شدهاند تا مسئله زدوخورد بچههاشان را حل کنند و موتور محرک داستان، بچههایی هستند که البته آنها را روی صحنه نمیبینیم.
در حقیقت یاسمینا رضا با حذف معلول، همه حواس مخاطب را متوجه علت کرده و دعوای بچهها بهانهای است برای نمایش نزاع بیرونی والدینی که اتفاقاً برای گفتوگو دورهم جمع شدهاند؛ اما نهتنها از پس این کار برنمیآیند که از حفظ پرسونای خودشان و نقابی که به چهره زدهاند، عاجز میمانند و خودشآنهم به جآنهم میافتند. نقابی که البته در بستر دنیای واقعی شکل نمیگیرد و رفتوبرگشتش بین دنیای رئال و غیر رئال به نمایش وجهی کمدی و ابزورد میدهد.
مقایسه کنید رفتار متظاهرانه دو زوج را در ابتدای نمایش با رفتار وقیحانه و بیقیدوبندشان در انتها. نگاه کنید به تناقض رفتاری و گفتاری شخصیتها، عصبیتها و مهربانیهای پیاپی که نشاندهنده رفتار ریاکارانه، تذبذب و در یککلام وَرِ دوم آدمهایی است که ظاهری مدرن، متمدن و امروزی دارند. درحالیکه یکی از مردها خودش را در کشتن همستر پسرش بیتقصیر میداند و اساساً آن را موضوع مهمی نمیداند، آنیکی بدون پردهپوشی و بیتفاوت به حضور دیگران، به تلفنهایش برای هماهنگی پخش یک داروی تقلبی در بازار ادامه میدهد؛ حتی وقتی میفهمد چه عوارض خطرناکی برای مصرفکنندگانش دارد. چون فقط به سود و حفظ سهم بازار فکر میکند و نه جان آدمهایی که آن دارو را مصرف میکنند.
شخصیتهای «خدای کشتار» آدمهای ویژهای نیستند و خود ما هم ممکن است در موقعیت کاریکاتوری آنها قرار بگیریم. ما هم ممکن است به کسی که دوستش نداریم و میخواهیم غیرمستقیم از او انتقام بگیریم، شیرینی کلافوتی مانده و مسموم تعارف کنیم. ائتلافهای کوچک موقت با آدمهایی که در یک موضوع یا بخشی از موضوع با ما همنظر و همسو هستند، تخصص همه ما است. با اینکه بچهمان را از شرارت نهی میکنیم، عملاً به اینکه خودمان در مدرسه سردسته یک گروه شرور بودهایم افتخار میکنیم و نمیپذیریم که کشتن یک موش هم در نوع خودش قتل حساب است و میتواند مقدمهای برای گرفتن جان انسانها باشد. کلاً به روی خودمان نمیآوریم که ما هم به خدای کشتار معتقدیم. از این منظر، والدین آینده بچههای خودشان هستند که در حقیقت خشونت را در قالب یک نزاع کودکانه تمرین کردهاند.
«خدای کشتار» آینه تختی را پیش روی ما میگذرد که تصاویر کوژ و کاو جامعه، انسان معاصر و آشفتگیهایش را در کوچکترین واحد تشکیلدهندهاش یعنی خانواده ببینیم. خانوادهای که باید مظهر عشق و محبت و گفتوگو باشد. از این منظر، تأکید نویسنده بر این است که آبشخور و سرچشمه همه نابسامانیها را باید در خانواده جستوجو کرد. خانوادهای که البته خودش نیز با شرایط اجتماعی رابطه متقابلی دارد و از آن تأثیر میپذیرد. گرچه در این راه دچار اطناب و پرگویی میشود و میخواهد همه مشکلات بشری را با همین یک نمایشنامه حل کند.
«خدای کشتار» حرفهایترین نمایش این سالهای کاشان است. اول بهواسطه دومین حضور علیرضا کوشک جلالی بهعنوان یک کارگردان حرفهای بعد از «پستچی پابلو نرودا» که نشان میدهد حضور هدفمندش در شهرستانها از سر اعتقاد است و نه ناچاری. آنهم با وضعیت جسمی خاصی که دیدنش بهاندازه چند کتاب انگیزشی کار میکند. دوم اینکه این نمایش در بخش خصوصی تولید شده و در این اوضاعواحوال اقتصادی، تهیهکنندهای بیتوجه به خطراتش آستین بالا زده. نتیجه آزمون اکبر رضوانیان میتواند زمینه را برای کارهای مشابه هموار کند. سوم اینکه بیانصافی است اگر نقش عوامل اجرا و مخصوصاً بازی خوب بازیگران را نادیده بگیریم. بخش زیادی از جذابیت نمایش به تلاش آنها برمیگردد و ثابت میکنند در کاری با شرایط استاندارد متن و کارگردانی، ازنظر حرفهای چیزی کم ندارند.
تئاتر این سالها به دلایل مختلف از مردم فاصله گرفته و بیشتر یک طبقه خاص فرهنگی و اقتصادی را هدف گرفته است.
خیلی وقتها با دیدن خود نمایش و همینطور سروشکل تماشاگران خیال میکنم هر دو از سیاره دیگری آمدهاند. دسته اول با تولید کارهای شبه روشنفکرانه و مغلق روزبهروز هنر تئاتر را از مردم دورتر میکنند و دسته دوم با مصرف این کالا تلاش میکنند برای خود هویت تازه و متفاوتی خلق کنند.
برای همین همیشه موقع دیدن هر نمایش فکر میکنم اگر تماشاگری که با جو غالب متفرعن و روشنفکرزده تئاتر آشنا نیست، بعد از اینکه این نمایش را بهعنوان اولین کار زندگیاش ببیند، نسبت به این هنر چه نگاهی خواهد داشت و آیا دوباره به سراغش خواهد آمد؟ بهجرئت میتوان گفت «خدای کشتار» از این آزمایش سربلند بیرون میآید و مخاطب عام را هم خسته و مغبون از سالن بیرون نمیفرستد.
اجازه بدهید این یادداشت کوتاه را با یکی از دیالوگهای میشل به همسرش ورونیک که به خاطر بیرون انداختن همستر پسرش از طرف مهمانها متهم به قتل شده، تمام کنم. فقط فکر کنید نوع تفکری که بر این دیالوگ حاکم است، – مخصوصاً این روزها – شما را یاد چه چیزها و چه کسانی میاندازد: «ورونیک، این واقعاً چندشآوره که من الان باید بهعنوان متهم بازخواست بشم، تنها به این دلیل که تو میخواستی هر طور شده داستان موشه رو تعریف کنی. این یه مسئله خصوصیه که فقط مربوط به ما میشه و هیچ ربطی به وضعیتی که پیش اومده نداره. باورکردنی نیست؛ من رو متهم به قتل کردن، اونم تو خونه خودم. خونهای که من تنها بهخاطر روحیه صلحجویی درهاش رو به روی آدمهایی باز کردم که باید از این کار بسیار قدردانی کنن. درهاش رو کاملاً باز کردم…»
عکس: یلدا رضوانیان
دیدگاه شما