کاشان نیور– عباس شافعی: از روزگار شکوه و رونق فرش کاشان سالها گذشته است و شاید دیر زمانی نپاید، وقتی به جوانی از نسل جدید بگویید فرش دستباف با تعجب! بپرسد:« مگر فرش را هم می شود با دست بافت»!!
بازار کاشان تا همین یکی دو دهه پیش رونقی داشت مثال زدنی از بازار مسگرها و سرو صدای چکش های پی در پی بر مس و صندان که بگذریم ، من یادم هست وقتی از راسته های مختلف بازار عبور می کردی ترافیک گاری های حمل فرش یا تردد حمالانی که تخته های چهارتا شده فرش بردوش داشتند و سعی می کردند از لابلای جمعیت انبوه حرکت کنند، به زحمت و معضلی تبدیل شده بود و حتی شهردار آن سالها را به این فکر انداخت که این حمالان و چرخ گاری ها را ساماندهی کند و برایشان پلاک و جواز عبور بدهد تا هرکسی هوس نکند وارد بازار شود و بر ترافیک آمد و شد این حجم گاری حمل فرش بیفزاید.
هروز از میدان سنگ(میرعماد) که رد می شدی کامیونهای متعدد سرگرم بارگیری فرش دستباف کاشان برای حمل به بازار تهران بودند و شهرداری هم دکه ای در وسط میدان بر پاکرده بود و ازهر تخته فرش عوارض می گرفت،سالها پیش تر از آن این رونق به شکلی بود که پای یکی از اعضای انحمن شهر را که در بازار هم تاجر عمده فرش بود به «روزنامه شفق» آن سالها کشیده می شود و برعلیه اش مقالات می نویسند که چرا عوارض فرش از ایشان کم گرفته می شود یا هر دوتخته فرش را برایش یک تخته حساب می کنند!! و…
… خلاصه از تمام آن برو بیا و شور و حال و رونق بازار کاشان، امروز کالبدی سرد و نیمه جان باقی مانده که قدم زدن در پیچ و خم تو در توی آن تنها حاصلش افسوس و حسرت است، در تیمچه های متعدد و تک حجره هایی باز است که تجار فرش که این روزها دیگر اغلب دوران پیری و کهن سالی را سپری می کنند دور هم نشسته اند و از خاطرات و یادهای گذشته می گویندو گاهی چای قند پهلویی هم به هم تعارف می کنند. چندی پیش به اتفاق دوستی هنرمند به دیدار دوست ارجمندم آقای جواد اصفهانیان در تیمچه بخشی رفتم تا به اتفاق به دیدار آقا سید علی صانعی از هنرمندان عاشق و نقاش چیره دست فرش کاشان برویم عکس های زیر حاصل این دیدار است تا در فرصتی اگر دست داد« قصه پرغصه هنر نقش و فرش کاشان» را که «پکی داستان است پر آب چشم» برایتان روایت کنم.و بگویم از حال و روز این روزهای نقاشان فرش و بافندگان و تجار… و شاید شما این اوضاع را که بدانید به آنهایی که تبریز را پایتخت فرش دستباف کشور معرفی کردند حق بدهید…. چراکه من بازار فرش تبریز را هم دیده ام …تابعد
استاد سید علی صانعی از تبار نقاشان هنرمندی فرش کاشان است که نسل به نسل و سینه به سینه مرارت روزگار را به جان خریده اند تا فرش کاشان بماند نقاشانی همچون سید رضا خان صانعی، میرزا نصر الله نقاش، سید رضا افسری،و پسرانش محمد، امیر، نظام و عباس ، عباص صنیعی ، محمد صنیعی و… که همچون شمع سوختند و سرمایه ارزشمند وجود نازنین خود را مایه روشنی و رونق فرش کاشان کرد…
با گرامیداشت یاد و نام همه هنرمندان فقید عرصه فرش دست بافت کاشان گزارش تصویری دیدار با سید علی صانعی، هنرمند عاشق یازمانده از نسل بزرگان نقاشی فرش کاشان تقدیم دیدگانتان می شود.
جهت دیدن عکس ها در اندازه بزرگ روی عکس کلیک نمایید.
از تماشای تصاویر اسیدعلی اقای صانعی سیر نمی شوم .عکس ها بسیار معنی دارند .او دراین گزارش سخن نمی گوید ولی سکوتش چه پرفریاد است عمرش درازباد ولی انگار درعکسی که پیاله ای چای می نوشد جام شوکرانش را به نمایندگی همه انانی که روزی بزیر این سقف حماسه ازکسب وکار افریدند سرمی کشد . تصاویر همه پرازحسرتند .برای نگارنده دو عکس سرای بخشی که گنبد زیبایش گویی به کمک عصای داربست ها هنوز بالا ایستاده چه غمگین است .بزیراین سقف تاهمین دو سه پیش قلب بازارمی تپید وطنین صدای حاج اقا محمدهاشمیان زنده یادان حجتی اطمینان سازور عبایی وپدر به جاودانگی رفته ام بگوش خاطره شنیده می شود . کسی می داند این همه شکوه رادوسه دهه دیگرچه در پیش است؟من نمی دانم .
بسیار خورشید درشهرکاشان طلوع کند تاباز مادری دراین شهرپسری چون سید رضا صانعی بزاید . خداوند در گل بعضی از انسان هایش عنصری شگفت انگیز می امیزد تا او بسیارمتفاوت از دیگران ممتازشود .بی تردید یکی از این فرزندان شهرما اسید رضاخان صانعی است .نقاش شاعرو شاعرنقاش. سهراب سپهری می گوید که ایت او اسیدرضا خان بوده ولی اوراکه اموزگار و مرادبود برنگارنده روشن نیست گرچه دست های بسیار هنرمند در تبار این خانواده چنان خلاقند که نگاره های دخترانشان همین امروزهم درپاریس چشم نوازاست . پیشه قلم و هرسخنی برای اسیدعلی صانعی بدون نگاه به گذشته و مکتبی که این تنها بازمانده خانواده ازان الهام گرفته تنها گوشه ایست ازتوصیف او .جاداشت دوست دست اندرکارما اقاجواد اصفهانیان شمعی برمی گرفت تانوری بیافشاند برعالمی که فرزندان این تبار دران زیستند .گرچه اسیدرضاخان خود در اسمان نگاره گری کاشان تنها ستاره درخشان نبود ولی بدون تردید یکی ازفروزان ترین بود. ویژه گی او افریدن و خلق نگاره ها ونقش هایی بود که مانندی در طبیعت نداشت و کسی تابحال انها راندیده بود .گل های شاه عباسی نقوش فرش شهرمابه مانند هیچ گلی درپیرامونمان نیست واین والا مقام مردان شهرما دامان وصال نقوشی راگرفتند وبه زیبایی انهارا اراستند که امروز قلم دردستان بازماندگانشان به ان سو نمی چرخد .بی تردید بزرگی نام صانعی امروزبردوش فرزندانش سنگین است و انتظاری تابه اسمان بلند ازاو برمی تاباند درحالی که جای بسی تقدیر دارد که او هنوز باقامت بلندش زیر سقف بازار قلم رنگین برکاغذ شطرنجی می کشد تا نه به مثل نگارنده فرزنده خلفی باشد برای نام تبار صانعی به احترامش تمام قد می ایستم .
سلام گزارش بسیار خوبی ست. تصاویر زیبایی هم ثبت شده است. متاسفانه ما وامداران خوبی برای این میراث گرانبها نیستیم.
لذت بردم از حس روح و طراوت طرح و نقشهایی که از ضمیر و قلم این هنرمند شکفته اند و همچنین قلم شیرین متن و منتظر خواندن قصه پرغصه هنر نقش و فرش کاشان میمانم. به یاد تصنیف خموشانه با صدای معتمدی با شعر شفیعی کدکنی برای شهرخویش میفتم: شهر خاموش من آن روح بهارانت کو؟ شور و شیدایی انبوه هزارانت کو؟می خزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان نکهت صبحدم و بوی بهارانت کو؟سوت و کور از شب و میکده ها خاموشند نعره و عربده باده گسارانت کو؟