کاشان نیوز– عکس نوشت /عباس شافعی:
رستخیز عظیم…
روز عاشورا خرم آباد که باشی ترکیب بند محتشم کاشانی خوب به دلت می نشیند آنجا که می گوید:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است/ باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین / بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
عزاداران درحالی که سر و روی خود را گل اندود کرده اند، همچون مردگانی که روز محشر از قبرها بیرون زده باشند بر سرو سینه زنان و ناله کنان به کوی برزن شهر می آیند و رستخیزی عظیم برپا می شود…
مادرم به آرزویش رسید…
تازه که عروس این خانواده شده بود هرسال محرم وقتی سقف حیات را تجیر می بستند برای روضه امام حسین(ع) با شور و حال خاصی برای هیاتی ها چای می آورد…
روضه که شروع می شد کنار پنج دری می نشست و بر مصیبت فرزند زهرا گریه می کرد. بعد ها در سالهای آخر عمر دیگر رمقی برای راه رفتن نداشت ولی همچنان عاشق روضه بود و محرم که می آمد دلش پر می کشید برای روضه اباعبدالله در این خانه…
… از آن روزها خیلی گذشته و مادر دیگر نیست ، امروز وقتی خانواده تصمیم می گیرند این خانه را برای موزه عاشورا هدیه کنند تمام خاطرات مادر و عشق و ارادت او به این دستگاه در ذهن دخترش مرور می شود، ناگهان اشکش جاری می شود و با بغض می گوید:« مادر به آرزویش رسید ، مادر آرزو داشت در این خانه همیشه روضه امام حسین برپا باشد.»…
پیر غلام یعنی اینکه خاک پای ارباب باشی
میپرسم اینکه به شما میگویند پیر غلام اباعبدالله الحسین (ع) یعنی چه … می گوید غلام یعنی این که تو نباشی و هرچه هست اوباشد او ارباب است و تو نوکر، نوکر که نباید دیده شود باید خاک پای ارباب باشد…
سقایی سعادت می خواهد…
جوان سقا می گوید این کار هرساله اوست در روز عاشورا و تاسوعا مشک به دوش به عزاداران حسینی آب میدهد و خودش قطره ای از این آب نمی نوشد… می گوید سقایی سعادت می خواهد و خوشحال است که این سعادت نصیب اوشده.
می پرسم خسته نمی شوی … کاسه ای آب در دستم میدهد و می گوید: آبی بنوش و لعنت حق بر یزید کن…
هیئت ابالفضل (ع)…
پیر مرد دست قلم شده ای که آغشته به خون است را در یک جعبه میان یک پارچه سبز رنگ قاب کرده ودر گوشه ای از بازار ایستاده است و به دور از هیاهوی آمد و شد هیات های کوچک وبزرگ که به کاروانسرا می روند، روضه ابالفضل می خواند و گریه می کند … من که دیدمش دیگر اشک چشمانش خشک شده بود و تنها با ناله ای که از ته نایش بیرون می آمد دست بریده را نشان میداد و چشمانش را برهم می فشرد… هیاتتش نه علم و کتل داشت نه مداح و خدم … او بیش از ۳۰ سال هیات داری کرده است؛ با همین دلدادگی و به همین سادگی ،نام هیاتش، هیات ابالفضل است…
عاشق که روضه خوان نمی خواهد
محرم که می شود دیگر روضه خوان نمی خوهی … همه شهر نماد و نشانه مظلومیت حسین است و مجلس روضه…
پیرمرد شال آویخته بر علم عباس (ع) را روی چشمانش گذاشته بود و هق هق گریه می گرد ، تکان شانه ها و ناله یاابالفضل اش از دور شنیده می شد…
به یاد مجلس روضه علامه مجلسی (ره) افتادم که می گویند؛ نه روضه می خواندو نه مداحی داشت …، کاسه آبی می گذاشت وسط مجلس، مردم دورش می نشستند ناله می زدند و گریه می کردند …
عاشق که روضه خوان نمی خوا هد…
زینب خاتون…
پیر زن کنار منبر امام حسین(ع) و زیر علم حضرت عباس(ع) آرامشی دارد چونان طفلی در آغوش گرم مادر…
می گوید حسین و عباس را که داشته باشی دیگر چیزی کم نداری چنان محکم و با اطمینان سخن می گوید که گوی از پدر وبرادرش حرف می زند … هیاتی ها می گویند این جای هرساله زینب خاتون است دهه اول محرم جایش اینجاست… امسال که رفتم دیگر نبود…
سقاخوان عاشق…
می گوید از نوجوانی روز عباس علی نذر دارد در هیات سقا خوان ها باشد و سقاخوانی کند امسال دهه پنجمی است که پیرمرد خودش را آماده می کند سقا خوانی کند می گوید:« آن روزها که جوان بودم و تازه مهندس شده بودم برخی هم سن و سالانم می گفتند تو دیگر مهندس شده ای صلاح نیست بین مردم سقا خوانی کنی …» خدا را شکر می کند که امسال هم می تواند سقا خوانی کند با صدایی آرام و لرزان شروع به خواندن می کند:
صبا زراه وفا برو تو در خیمه ها / بگو به آل عبا آب میسر نشد / العطش کودکان خروش لب تشنگان /به قلب این ناکسان هیج موثر نشد
دیدگاه شما