کاشان نیوز-محمد ثابت ایمان: هنر به واسطه ی تکیه بر قدرت خلق و آفرینشگری، از احساسات ناب برآمده از فطرت برخوردار است. همان جا که : فطرت الله التی فطرالناس علیها …
به وحدت ذاتی خلق اشاره دارد.
جایی که هیچ رنگ و حد و مرزی جز انسان و غم های اصیلش، دلیل ایجاد و آفرینش یک اثر نمی تواند باشد. اینگونه هنری ، جا و مکان خودش را محدود به حدود خلق و آفرینش خویش نمی داند و خارج از قواعد مرسوم دولت ها، به دنبال تامین نیاز جهان وطنی خویش و دیگران است.
همان سرشت ذاتی که خداوند در مورد آن می فرماید : لاتبدیل لخلق الله!
اما : ولکن اکثر الناس لایعلمون:
ولی اکثر مردم نمی دانند.
در این گونه نگاه است که می گوید:
هرکجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین، مال من است.
و آسمان اینجا بواسطه ی رنگ آبی، تمثیل و رمز وحدت است.
در این چارچوب ظهور است که هنر می تواند حرف از مسئولیت پذیری اجتماعی زده و به عنوان پل میان مردم، ملت ها و مسلک ها، چونان رسانه ای اثربخش، در جهان ارتباطات امروز، به مفهوم دیپلماسی فرهنگی جامه ی عمل بپوشاند. حالا قالب بروز و حوزه ی ظهورش هر چه می خواهد باشد، کافیست تا به امهات مورد نیاز جامعه ی انسانی، در چیستی و هسته ی هوش پنهان اثر، به مفهوم تفکر یا حقیقت پیام، توجه کرده باشد، از این رو به مذاق همان فطرت عامه خوش خواهد نشست و خوش خواهد رفت. بعد از این مهم، پای چیستی هنر به چگونگی خلق و آفرینش باز خواهد شد و مسیر جور دیگر دیدن پدیده ها از دریچه ی الهام خاص هنرمند، برای قوه ی متخیله به بار خواهد نشست تا از این راه، سمت و سوی کیفیت اثر را معنا بخشد. و این همان مفهوم تخیل در اثر هنریست که سبب ایجاد سبک و مکتب شخصی صاحب اثر را، بعد از قرار گرفتن بر روی آن بنیان و چیستی درست، بدست خواهد آورد. اما میدان و عرصه ی هنری درست و در مسیر تعالی انسان و جامعه، به ویژگی سومی به نام تحرک نیز نیازمند است. جایی که به قول هوشنگ ابتهاج:
آه بشتاب که هم پروازان، نگران غم هم پروازند!
و این یعنی آغاز رسالت اجتماعی هنر و هنرمند در بطن نیازها و مسائل روز مردم. این مرحله از ظهور هنر به جرات جایگاه هنر و هنرمند را در میان جامعه ی مخاطب تعیین می کند.
آنچه سبب جاودانگی بعد از حیات هنرمند نیز خواهد شد، در حقیقت دغدغه ی مردم و تلاش برای تر شدن پی در پی زندگی ایشان است. رسالت اجتماعی، قله ی ظهور هنرمند متصل به الهام مبتنی بر مسئله و چیستی درست در انتقال با کیفیت یک پیام رسالت گونه است.
جایی که از منظر ملاصدرای بزرگ، هنرمند یا هر انسان سالک دریای حکمتی، به مرحله من الخلق الی الخلق بالحق، در سیر تکاملی خویش رسیده و شایستگی انتقال پیام به مردمش را پیدا می کند. به عبارتی تحرک؛ قله حصول و وصول هنرمند در سیر معرفتی خویش سوار بر ادوات نت، واژه و رنگ است.
همانجا که به قول حضرت مولانا : نه هر کلکی شکر دارد/ یا ازدید حضرت حافظ : و نه هرکو ورقی خواند معانی دانست.
چنین هنری وقتی در بی رنگی جان ها به ظهور معنا در خویش می رسد، از مرزهای عادی فراتر رفته و بر مصداق لاجرم بر دل نشیند، به پایداری و انتقال پیام فرهنگی خویش خواهد پرداخت.
جایی که حافظ می فرماید:
مبین حقیر گدایان عشق را کاین قوم
شهان بی کمر و خسروان بی کلهند
جای ظهور دیپلماسی فرهنگی برای ملت ها را بی هیچ جنگ و سیاست ورزی ناپایداری، چنین هنر و چنان هنرمندیست که پر خواهد کرد.
اگر چه وقتی سخن از اینگونه دیپلماسی بعمل می آید، مقوله ی اقتصاد هنر و سرمایه داری مبتنی بر قواعد وعادات امپریالیسمی آن، علی رغم گردش مالی بسیار و سود سرشار ، جای خودش را بر مصداق رستم مداری های معمول، در مفهوم سترگ دیپلماسی فرهنگی به شکل سلطه باز کرده و بسی هم مانده و بر مذاق اهلش هم خوش آمده است، اما باید دانست که در جهان آینده که بی تردید از آغاز ظهور الگوی معرفت شناختی آن، مدت هاست می گذرد، تنها زبان هنر منتهی به حکمت، در جور دیگر دیدن پدیده هاست که بستر ساز توسعه، مقبولیت اجتماعی افراد و ملت ها و تعالی بخش جان های انسانی جوامع خواهد بود و بس.
این مهم باید بتواند در قاب همان دیپلماسی فرهنگی، به قول حضرت حافظ، بی کله و بی کمر هیچ پادشاهی مرسومی، بر مهر؛ سلطانی عالم را طفیل عشق می بینم، به ضرب ماندگاری و جاودانگی مقدر خویش رسد.
راهی که سره از ناسره ی آن، به غربال وجدان بیدار انسانی است که قضاوت می شود و از حضور اهل نفاق و دورویی در آن، هیچ منفعتی برای هیچ کس حاصل نمی شود که نمی شود.
به قول حضرت حافظ :
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز!
یا آنکه :
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود می بری و زحمت ما می داری
حرف حساب جواب ندارداما درجملات شماهم از کلمات عربی استفاده شده است. نمی توانیم برای برطرف کردن این موضوع یا مشکل کار ویژه ای انجام بدهیم.بایدآن را بپذیریم که گریزی نیست.
به نظر بنده این بهانه است که بپذیریم گریزی نیست، فرهنگستان میلیاردها پول صرف این میکند که بجای پیتزا کلمه کش لقمه را بگذارد اما اگر این هزینه درست صرف میشد زبان فارسی از گزند استحاله درامان میماند. اشکال کار برمیگردد به بی لیاقتی مسئولین در حوزه زبان فارسی.
سلام ساده تر از این حرف ها می توانستید حرف تان رابزنید آقای محترم ردیف کردن این همه کلمات به منظور گفتن پیام اصلی، خیلی سخت تراز بیان ساده مضمون اصلی است. خیلی زحمت کشیده اید تا بگویید هنر وهنرمند خواهندماند وهمه رفتنی اند. فکر می کنم کمی ادامه می دادیددیگر هیچ کدام نمی فهمیدیم چه می گویید وچه می خوانیم! البته خوب ومحکم می نویسید اما همه مخاطبان شما به خوبی شما نیستندو فرهنگ را با قواعد ساده کوچه بازار می شناسند.
نظر شما قابل احترام است و انتقاد شما در عرصه یادداشت در یک سایت خبری قابل قبول. اما فراموش نکنید که شیوه سخن گفتن فاخر فارسی، غنای فرهنگ و عمق ادبی ما به دلیل ساده انگاری، ساده نویسی و حتی نوشتن به سبک محاوره رو به سوی اضمحلال و فراموشی دارد. جوانان امروزی را ببینید برای راحت بودن مکالمه از آوا هایی بهره میگیرند که هیچ بار معنایی ندارد(مبدع این رفتار هم مهران مدیری در صدا و سیمای میلی بود)، مرسوم شدن، ایموجی در نوشتار هم برای خلاصه کردن و راحت شدن از بیان حالات درونی با استفاده از کلمات است. این خطری است که زبان و ادبیات ما را تهدید میکند، در جامعه فارسی زبان ما برای هر نوع تایید و موافقت و همراهی حتی در ادارات ما کلمه OK به کرات شنیده میشود. این باید جای نگرانی باشد. وقتی کسی با بهره گیری محفوظات عمیق و دایره گسترده لغات و کلمات و اصطلاحات سخنی میگوید یا مطلبی مینویسد باید مورد تشویق قرار گیرد. سخن شما نقدی است بر ضرر ادبیات و فرهنگ فاخر. این یک هنر است که یک نفر قادر باشد در بیان دیدگاه و نظریاتش با بهره گیری از منابع عظیم ذخایر معنوی و فرهنگی بصورت بسیط و جامع بنویسد و سخن بگوید. موفق باشید. نقد باید منافعی به جامعه اضافه کند. (با بازخوانی همین نوشته متوجه شدم که برای گفتگو با شما مجبور به استفاده فراوان از کلمات نامانوس عربی و غیر فارسی هستم. این زبان و ادبیات فارسی را تحدید خواهد کرد.)