کاشان نیوز– سعید غلامیان: دیروز جمعه و امروز شنبه ۲4 و ۲5 خرداد ۹۲ روزهای زیبایی بودند، جمعه صبح زود که به نانوایی رفته بودم تلویزیون روشن بود، و شهرام ناظری می خواند: «اندک اندک جمع مستان میرسند…» آهنگی از قربانی از بلند گوی دور دستی پخش میشد؛ «وطن ای هستی من…»، خیابان زنده بود، هنوز تا باز شدن حوزههای رای گیری نزدیک دوساعت و نیم مانده بود. اما مهربانی و امید از پیامک های ارسالی دم به دم می رسید، ومن با اینکه اهل پیامک نبودم با رسیدن هر یک هیجان زده به سراغش میرفتم.
عکسهای تلطیف شده روی دیوار به رهگذران می خندیدند و کلمات رنگین روی پوسترهای تبلیغاتی چقدر جذاب طراحی شده بودند،… سازندگی، امید و مهربانی با جملات شاعرانه که نگاهها را بی اختیار جذب می کردند.
من در میان رنگها و آهنگها و مهربانی مردم پیدا نبودم، محو شده بودم. همان احساس را امشب، شنبه شب در میان جمعیتی که از پیروزی روحانی شادمانی میکردند احساس کردم. من اهل سیاست نیستم ! اما از شادی این جوانان از یک پیروزی سیاسی می توانستم شادمان باشم.
من درکنار فرمانده نیروی انتظامی که لبخند به لب داشت و با تحکم اتومبیلهایی را که برای تماشای جمعیت توقف می کردند را رد می کرد ایستاده بودم.
صبح روز انتخابات وقتی به اشتباه به طرف خیابان مسدود شده جلو فرمانداری راندم، پلیس خندانی را دیدم که دست به قبض جریمه نشد، عصبانی هم نبود! راهنمایی کرد تا دنده عقب برگردم و به مزاح گفت باید گواهینامه با عینک بگیری! مگر میله ها را نمی بینی؟ و من با بحت و حیرت نگاهش کردم، یاد سهراب افتادم؛ «پاسبانها همه شاعر بودند»…
صبح جمعه توی خیابان با همکلاسی و همکارم که سالهاست همدیگر را می شناختیم، تا کنون جز یک سلام خشک و خالی که یادگار آشنایی قدیم مان بوده است ارتباطی نداشته ایم، برخورد کردم، نحوه نگاهش نگاهم را خیره کرد! باور نکردم اما وقتی با خوشرویی به طرفم آمد منهم برای اینکه پاسخ داده باشم دستم را با لبخندی دراز کردم، با دستی، دستم را فشرد و با دستی دیگر به شانه ام تکیه کرد، سلام، یادش بخیر… کجا می روی؟ اگر به حوزه رای گیری رفتی ما هم التماس دعا داریم، راستی خبر داشتی من کاندید شورای شهر شده ام…؟ خنده مهربانانه اش مرا تا دوردست همراهی کرد.
امشب آرزو کردم کاش همینگونه که هست بماند… مهربانی، نور، امید. امشب همه با هم در خیابانها حضور داشتند، کوچک و بزرگ، زن و مرد، دختر و پسر و همه با احترامی متقابل با یکدیگر برخورد می کردند.بی آنکه مزاحمت یا مشکلی فراهم کنند یا به عقیده ای توهین کنند و از همه مهمتر بدون اینکه امنیت را به خطر بیاندازند….
فرمانده نیروی انتظامی در کنار من به مردمی که با شور و هیجان شادمانی می کردند لبخند میزد…شاید هم من شاعر شده بودم! فردا واقعیت را ثابت خواهد کرد. باید منتظر بود و دید.
برادر! آنچه نگاشتید وصف فرهنگ و دل بزرگی مردمی است که به ایشان رای ندادند همانها که تمکین کردند و پذیرفتند اگر کسی برخلاف نظر آنها رای آورد به او تبریک بگویند نه اینکه فریاد تقلب سر دهند. زنده باد مخالف من را کسانی فریاد زدند اما کسانی دیگر عملی کردند.
ببين آقاي سيد امير حسين ببين برادر جواب كسي كه ميگه ...[حذف توسط مدیر سایت]اوكي؟؟؟ دودوزه زديد...[حذف توسط مدیر سایت] حالا بيخيال...از همون به زور رئيس جمهورم پشيمون شديد، فهميدي راي مردم يعني چي. همينش خوبه تا حدودي... خواهشا تيريپ معصوميت و مظلوميت نگير كه اصلا نمياد بهتون. اصلا. بله آقا بله...