سعید غلامیان-کاشان نیوز: مدتی قبل یک پیامک از طرف هیئت کوهنوردی کاشان رسید به این مضمون: بهار را به پیشواز می رویم، جمعه آسایشگاه معلولین، سرپرست….
در میان هیئت های ورزشی کاشان فعال ترین هیئت، بچه های کوهنوردی هستند، بخصوص در ماجرای سقوط بهمن 90 در کرکس نشان دادند که نفس ورزش زمانی محترم است که در خدمت همنوع باشد، و تنها مدال آوردن و مقام گرفتن در میادین تنگ ورزش نیست که مهم است بلکه در میدان شرف وانسانیت و وجدان مقام داشتن شرافتی است والا و بلند مرتبه.
علی رغم اینکه یک قرار از قبل داشتم به تعویق انداختم و ساعت 9:30 به آسایشگاه معلولین ذهنی و جسمی امیر کبیر رفتم، خدای من… ، اینجا آخر دنیاست، …
همه در جمعه ها راه کوه و دشت و روستاهای اطراف را پیش میگیرند تا در استقبال از بهار حظی ببرند و در طبیعت به تفریح و تفرج بپردازند، هوای تازه استنشاق کنند و دمی از فضای کار وخانه که تکراری شده است دور شوند. بخصوی که بهار در راه است و سبزه و دشت در کار روئیدن و سبز شده است و تماشایی… جویبارهای روان از کوهساران با صدایی دلنشین از قله های کوههای بلند خبر از آب شدن برف می آورند و ….
اما اینجا در آسایشگاه معلولین ذهنی و جسمی امیرکبیر دشت و جویباری نیست و همه دنیا محدود است به تختی از جنس فلز، و دیوارهایی زمخت و تکراری، از همه سنی خفته بر تختهایی که احتمالاً تا روز آخر عمر بزرگترین فضایی است که سیر خواهند کرد و تنها همدم آنها محسوب می شود و فضا از بویی ناخوش آیند آکنده است. اینجا چشمان بی رمق و دستان کج ومعوج فضا را برای هیچ سیر میکنند و دلتنگی قلب انسان را می خراشد.
نقص عضو های گوناگون در هر گوشه ای دیده می شود که تنی چند از همنوعان ما را از حضور در کوه و دشت ممانعت میکند. آنها توان ایستادن ندارند چه رسد به کوه و دشت، اینجا سکوت با تو سخنها می گوید و فقط گاه، آهی و گاه صدایی- که مشخص نیست شکوائیه ایست از بی مهری تقدیر یا ناله ای از روی درد- آنرا می شکند. و چشمها و چشمها… اینجا زبان گویایی در کام نمی چرخد!
چرا؟!
آخر اینها معلول اند، و بیشترشان نقص ذهنی دارند! سخن گفتن نمی دانند یا نمی توانند.
اینجا زبان گویا چشم است ! چشمانی که اگر دیر بجنبی و از آنها روی برنگردانی وجدانت را در آنی منهدم می کنند، ویرانت می کنند. و ناگهان هزاران سوال بی جواب به ذهن و روحت سرازیر می کنند… اما جرئت داری روی برگردان!…وجدانت اندرون ات را متلاشی میکند… :
تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی
اینجا بود که به کار بزرگ هیئت کوهنوردی پی بردم. آنها ورزشکار هستند و هر هفته برنامه ای برای کوهنوردی ترتیب می دهند و دهها نفر شرکت می کنند تا به تقویت جسم و تن در فضای دل انگیز طبیعت بپردازند .اما این هفته را برای تقویت روح و جان برگزیده اند، در استقبال از بهار!. و جالب تر اینکه برنامه ای هم برای شادی ساکنین آسایشگاه هم فراهم نموده اند.
با دعوت ازآقای عصار، یک موسیقیدان کاشانی که سازش را هر جایی نمی نوازد، فضای دلتنگی آسایشگاه را مترنم به نوایی خوش و صدایی دلنشین کردند و دیدنی بود همنوایی یکی دو صاحب خانه ای که در عین معلولیت در صورتشان حظی وافر را می شد ببینی.
اینجا قله رفیع انسانیت است. اوج صداقت و همنوع دوستی و از هیئت کوهنوردی کاشان که وزشکارانی انسان دوست هستند جز این توقعی نبود. امید است که دیگران نیز این عمل شریف، انسانی و جوانمردانه را تکرار کنند. حال که ساکنان غربت زده آسایشگاه معلولین ذهنی و جسمی امیرکبیر را نمی توان به دامن طبیعت و بهار برد، بیایید بهار را به آنجا ببریم. قرار ما هر جمعه فقط نیم ساعت….در آسایشگاه معلولین جسمنی و ذهنی امیرکبیر کمی بالاتر از پارک آیت الله مدنی.
آنجا می توانی سه دسته انسان را مشاهده کنی. و همه انسانهایی شریف، یک دسته کسانی اند که به اجبار زمانه و دست نامهربان تقدیر کشان کشان به این گوشه پر محنت، به آخر دنیا آمده اند، اما دو دسته دیگر فرشتگانی اند که با بال محبت و انسانیت به اینجا آمده اند. یکی بازدید کنندگان و دیگری کارمندان و پرستارانی که بعضاً داوطلبانه به اینجا میایند و گمنام و بی منت و بی توقع پاداشی، خدمت خلق میکنند و در عوض جان و روح شان را اعتلا و جلا میدهند چرا که سعدی علیه الرحمه، شاعر و عارف شهیر پارسی گوی فرموده است:
عبادت بجز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده ودلق نیست
وای خدا اینجا واقعا آخردنیا بود خدا به همه زحمت کشان این مجموعه قوت بده و سلامتی باهیچ چیز مادی نمیشه زحمتشون رو جزاداد فقط خدا میتونه از عهده این کارشون دربیاد