چرا امام زمان ظهور نمی کند
دكتر عليرضا فيروزيان*
سالها بود که مانند بسیاری از مردم جهان از خداوند مهربان، در خواست ظهور امام زمان (ع) را میکردم و از این که ظهور نمیکند ناراحت بودم تا شبی با خود اندیشیدم که شاید مانعی وجود دارد و من به آن فکر نکردهام ، با خود گفتم نکند تمام راههای ورودی به شهر را بسته و افرادی را نیز بر دروازه ها گماردهایم که کسی به شهر وارد نشود و بعد در خانه نشسته و انتظار ورود مهمان عزیزی را میکشیم .
کمی دقیقتر شدم و خود را جای تک تک افراد جامعه که ظهور امام زمان (ع) را انتظار میکشند قرار دادم و در آئینه وجدان به قضاوت خود پرداختم .
در مرحله اول خود را جای یک حاکم قرار دادم و دیدم فرد قدرت طلب و گاهی پول پرستم و دوست دارم مردم در جلو پایم زانو بزنند و به خاک بیافتند و مرا کرنش کنند و اگر چنین نکنند به زندانشان میافکنم . در این حال و هوا تصور كردم که اگر امام زمان (ع) ظهور کند و بخواهد این مقام و شوکت را از من بگیرد تحملش برایم مشکل است و با فراهم کردن لشکری از افراد جاهل در مقابل او میایستم ، همچون معاویه که با عزلش از حکومت توسط علی(ع) مخالفت كرد و به جنگ با علی (ع) پرداخت .
بعد خود را جای یک عالم دینی قرار دادم و دیدم علم و فهمم از دین بسیار کم است و نمیتوانم مانند شهید مطهری (ره) و علمای بزرگ دین باشم و چون تقوی ندارم از فرقان الهی و امداد غیبی نیز بیبهرهام و در نتیجه هر حکمی که میدهم مطلبی است که اطرافیانم به من دیکته کردهاند و من نیز قادر نیستم دست رد به سینه آنها زده و از دستوراتشان سرپیچی کنم ، چون اگر چنین کنم آنها با توطعه و افشاگری، بی علمی مرا به نمایش میگذارند، از آن بدتر اینکه دیدم در لوای نام من، به ظلم و خیانت و چپاولگری مشغولند. در یک کلام وقتی به خود در این منصب نگریستم وحشت زده شدم و دامنه خوف آنقدر گسترده بود که ترسیدم قبل از مرگ در این افکارم بسوزم لذا فوراًَ از این وضعیت خارج شده و نفسی تازه کشیدم ، چون بدترین شغل، دین را نان دانی قرار دادن است .
خود را جای بزرگان اقتصاد و تجار عمده گذاردم و دیدم چیزی از اقتصاد نمیدانم لذا مجبورم به احتکار ، رانت خواری ، ربا خواری ، رشوه دادن ، گرانفروشی ، کم فروشی ، و . . . پناه ببرم و گاهی هم حاضرم برای درآمد بیشتر ، دینم ، آبرویم ، خانواده ام ، ملتم ، میهنم را نیز حراج کنم. مثلاً اجناس بنجل کشورهای دیگر را وارد کشور کنم و با حیله و نیرنگ به مردم بفروشم و بعبارتی برای درآمد بیشتر نوکری شرکتهای خارجی را در ایران بپذیرم و به تبلیغ اجناس نه چندان خوب آنها بپردازم و با این کار تولیدات و اقتصاد کشور را نابود کرده و به مرد م ظلم کنم. البته در این میان گاهی برای ربودن گوی نوکری بیگانگان از دست رقبا، مجبورم دست به هر جنایتی بزنم.
خود را جای بزرگان علم جدید قرار دادم و دیدم از خود خلاقیت و نبوغی ندارم و هنری جز چشم دوختن به لبان اجنبیان نیاموختهام و آنچه آنها می گویند را ، وحی منزل می دانم و جالب آنکه استعمارگران این مطلب را فهمیده اند و بوسیله من افکارشان را در جامعه رواج می دهند و مردم نیز که مرا صاحب علم و تفکر می دانند ناآگاهانه پیروی می کنند . در این میان گاهی آنقدر به من مقام علمی کاذب می دهند که نمی توانم تصور کنم که علمی ندارم و گاهی هم که به بی علمی خود پی می برم مجبورم برای آنکه کسی از من پیشی نگیرد ، افراد بی علم تر را دور خود جمع کنم و با پتک جهالت بر سر دانایان بکوبم تا جان نگیرند .
خود را جای اعضای اصلی و هواداران نزدیک باندهای سیاسی قرار دادم و دیدم تا گروهم حاکم است و منافع شخصی ام بطرق شرعی و غیر شرعی تأمین است همه چیز را در جامعه مثبت میدانم ولی موقعی که باند سیاسیام در انتخابات شکست میخورد دائم این مطالب را تکرار می کنم : در انتخابات تخلف صورت گرفته است ، وضع جامعه بد شده یا بد خواهد شد ، اسلام در خطر است و . . . و در نهایت اگر نتوانم با شایعه سازی و ایجاد رعب و وحشت نظر مردم را به گروه خود مثبت کنم به فکر انتقام از مردم می افتم ، و از سرمایه داران و افراد خائن داخلی مدد میگیرم و اگر باز موفق نشدم از بیگانگان استعمارگر درخواست کمک می کنم که آنها بیایند و با همکاریم کودتا کنند، تا گروهم را حاکم سازند. به عبارتی بندگی اجنبیان را می پذیرم تا گروهم با خواری بر مردم حکومت کند .
به اجتماع عام آمدم و خودرا جای افراد مختلف قرار دادم ، مثلاً خود را جای روسای اداره ها قرار دادم و دیدم چون لیاقت ندارم مجبورم برای حفظ آبرویم ، باج بدهم ، در مقابل بینظمی و خلافکاری سکوت کنم، و بعد از مدتی هم مجبورم در خلافهای آنها شریک شده و گاهی هم پیشی بگیرم ، نان قرض بدهم و نان قرض بگیرم و با باند قدرتی که تشکیل دادهام هر کار خلافی را که می خواهم انجام می دهم و کسی نمی تواند به من اعتراض کند و هر کس اعتراض کند ، ریشه اش را از بن میکنم .
خود را جای معاونان و مدیران میانی قرار دادم و دیدم چون لیاقت این منصب را ندارم ، حیاتم در باند بازی است و برای آنکه بتوانم موقعیتی داشته باشم مجبورم با هم رتبهائیهایم باند و شبکه ای درست کنم تا بتوانم بر ریاست اداره نیز نفوذ داشته و او را وادار به انجام خواسته هایم گردانم و اگر چنین نکرد ، کمر همت به تضعیف و نابودی او ببندم .
خود را جای کارمندان جزء قرار دادم و دیدم احساس عجز و ناتوانی می کنم و در حالی که رزاق را فراموش کرده ام دنبال گرفتن روزی خود از دست بندگان خدا هستم و حاضرم برای بدست آوردن آن هر کاری بکنم و هر دستوری را ( هرچند خلافی آشکار باشد ) انجام دهم و در نهایت اگر وجدانم مرا آزار داد با گفتن این جمله که مامورم و معذور وجدانم را سرجایش بنشانم . گاهی هم به خود ارتقاء درجه می دهم و آتش بیار معرکه و شریک در خلافکاری آنها می شوم و برای خود سهام می خرم و البته پارتی بازی را نیز از شیر مادر حلالتر می دانم و رشوه خواری را نیز با توجه به شرایط موجود در جامعه حکم به حلال بودن می دهم .
خود را جای افراد در مشاغل آزاد قرار دادم ، مثلاً خود را جای نانوا قرار دادم و دیدم بهترین نانها مربوط به خودم و آشنایانم است ، نوبت را رعایت نمی کنم ، در پخت نان دقت ندارم و آرد مرغوب را به نان نامرغوب تبدیل می کنم و عذاب وجدان نیز ندارم ، ولی موقعیکه به مغازه قصابی مراجعه می کنم توقع دارم او عادل باشد و گوشتها را درست تقسیم کند و از اینکه عدالت را در عمل او نمی بینم نارحتم و امام زمان (ع) را جاهلانه صدا می زنم و می گویم چرا نمی آئی تا سر این افراد ظالم را بزنی ؟!! خود را جای قصاب گذاردم و دیدم اگر بتوانم برای درآمد بیشتر کشتار خلاف انجام می دهم و سالم بودن حیوان برایم اهمیتی ندارد و از اینکه سلامت مردم را به خطر می اندازم ترس از خدا ندارم و در موقع فروش نیز گوشت سالم و خوب را به دوستان و آشنایانم می دهم ، اما در مراجعه به کسبه دیگر ، همچون نانوا می اندیشم و امام زمان (ع) را برای اجرای عدالت صدا می زنم .
خلاصه آنکه خود را جای افراد مختلف جامعه با شغلها و موقعیتهای متفاوت قرار دادم و دیدم هر جا منافع دنیوی ام تامین بود خرسند بودم و برای کسب منافع بیشتر از هیچ خلافی کوتاهی نمی کردم و البته در این میان اگر کسی جلوم را سد می نمود و نمی توانستم به هیچ طریقی اهدافم را دنبال کنم و یا ظالمی قدرتمندتر حقم را پایمال می کرد ، دست به دعا بر می داشتم و می گفتم ای خدا تو ظلم را نمی بینی ؟!! پس چرا امام زمان (ع) را به دادمان نمی فرستی تا حقمان را باز ستاند؟! و بعبارتی دیگر وقتی به خود رجوع کردم دیدم بنده همیشه امام زمان (ع) را نمی خواهم و او را گاهی صدا می زنم ، یعنی تا دنیا بر کام است و خود قدرت غالبم و ظلم می کنم مثلاً پارتی بازی می کنم ، اختلاس می کنم ، رانت خواری می کنم ، امام زمان (ع) را نمی خواهم ولی موقعیکه حقم را پایمال می کنند یا حتی منافع ناحقم به خطر می افتد چون به آن عادت کرده و آن را حق خود می دانم ، فکر می کنم به من ظلم شده و دوست دارم فریاد رسی بیاید تا حقم را باز ستاند .
گاهی از این نیز اوضاع وخیم تر است و با آنکه می دانم حقم نیست ، از خدا می خواهم که امام زمان (ع) را بفرستد تا آن چیزی را که حقم نیست برایم بستاند و البته کلاه شرعی آن را نیز بافته ام و می گویم چون آن چیز را فلانی که حقش نیست گرفته ، بنده نیز باید بگیرم و با این صحبت وجدان خود را فریب داده و حامی افکارم می گردانم . مثلاً رئیس اداره ساعات کار مقرررا رعایت نمی کند ، من نیز آن را دلیل شرعی برای رعایت نکردن ساعات کار اداری خود در نظر می گیرم یا مثلاً در جامعه چند گرانفروش می بینم و آن را دلیل موجه برای گرانفروشی در شغلم قرار می دهم و اگر کسی یا ارگانی جلوم را بگیرد ناراحت می شوم و احساس می کنم که آنها ظالمند و حقم را پایمال کرده اند و در نتیجه از خدا فریادرس می طلبم !! گاهی هم دیدم همه چیز را می دانم و از اینکه خلاف شرع عمل می نمایم بسیار ناراحت و ترسانم ولی راهی برای خلاصی ندارم چون عقلم اسیر است و این اسارت مرا به اعمال خلاف وا می دارد . مثلاً برای رفاه بیشتر و پز دادن خانواده ام کلاهبرداری می کنم .
در نهایت جمع بندی کردم و دیدم اگر امام زمان (ع) ظهور کند و بخواهد کسی را مجازات کند ، اولین فردی که دارای بیشترین خبائث و رذائل است و باید به دار مجازات آویخته شود کسی جز من نیست !! و تعجب کردم که برای مرگ و نابودی خود دعا می کنم !! و البته باید بگویم که مانند من در جهان بسیارند !!
بنابراین مدتی است که دعایم عوض شده و می گویم خداوندا در زمان ظهور ، عقلها آزادند ، پس ای خدا ، عقل مرا از اسارت مال ، مقام ، خانواده، دوست ، گروه ، باند و هزاران بند دیگر رها گردان . خدایا می ترسم او بیاید و دینی را ارائه دهد که با آرمانها و دین ساخته دست خودم تطابق نداشته باشد و در نتیجه در مقابل او با کمک جاهلان صف آرائی کنم !! پس ای خدا آنگونه که خود صلاح می دانی ما را هدایت و لایق دولت کریمه بگردان .
حضرت علی (ع) در سال 35 هجری به امتی مانند من که برای بیعت با او آمده بودند می فرماید : من شما را برای خدا می خواهم و شما مرا برای خود می خواهید !! ای مردم برای اصلاح خودتان مرا یاری کنید !!
* نامزد رد صلاحيتشده مجلس نهم شوراي اسلامي از حوزه انتخابيه كاشان و آران و بيدگل
نمیدانم کیستی ولی بسیار جالب بود دستمریزاد
baba bikhial, mashalla poshtekari dari dr ha!!! vel konam nisti!!! radetam nemikardan,rayi chizi nemiavordi,motmaen bash :))) mashshshalla be in self steam!!!
حسود هرگز نیاسود ایشان قبلا نیز مقالات خوبی نوشته و همه میدانند
سلام جناب آقاي فيروزيان مطلبتون خيلي قشنگي بود .
اینها را خانم دکتر برایت ننوشته راستشو بگو!