کاشان نیوز-الهام رضازاده: جمعهشب بود که بالأخره توانستیم به همراه چند نفر از دوستان و اعضای خانواده، تئاتر مرده ماهیها را ببینیم؛ اما واقعیت اینکه من و همراهانم، چیز زیادی از آن نفهمیدیم! بعدازاین همه تبلیغ در فضای مجازی، مشتاق دیدن یک نمایش خیلی خوب بودیم ولی با دیدن این نمایش ناامید شدیم. البته باید از زحمات و انرژی زیادی که بازیگران و عوامل گذاشتند تشکر کرد ولی واقعاً ما هدف این همه دویدن و داد و بیداد کردن و آب به هم پاشیدن و طناب کشیدن را درک نکردیم.
دوستی گفت باید از هملت شکسپیر خوانده باشی تا بفهمی. من، هم از هملت میدانستم و هم از ماجرای خیانت همسر و برادر شاه. ولی تئاتر مرده ماهیها فقط همین چند جملهاش مفهوم بود و لا غیر. صدای باران و صدای دریا خیلی زیبا بود ولی ما علت آن را نفهمیدیم. صداهای اضافی دیگر و همچنین غلبهی موسیقی بر کلام در خیلی صحنهها، باعث میشد بعضی از جملاتی که دوستان بازیگر میگفتند را نشنویم. صدای دریا خوب بود ولی ما نفهمیدیم، دیوانهخانه دانمارک که مدام از آن حرف زده میشد چه ربطی به دریا و ساحل داشت؟ و اگر داشت چرا هیچ حرف و حرکتی مبنی برکنار دریا بودن نداشت؟
از دوستانم که درباره نمایش میپرسیدم همگی میگفتند مرده ماهیها یک برداشت آزاد از نمایشنامه هملت هست، اما به نظرم این برداشت فوق آزاد بود! تا جایی که هملت به زور در نمایش گنجاندهشده بود! نمایشی که نه داستانی داشت و نه هدف آن برای ما قابل دستیابی بود. در این چند روز هم هر چه در کانالها و گروههای فضای مجازی و حتی همین کاشان نیوز خواندیم، تعریف و تمجید از نمایش بود و دریغ از یک متنی که محتوای نمایش را تجزیه و تحلیل کند. من فکر میکردم نکند مثل داستان آن پادشاه لخت و پسرک شجاع و صادق باشد!؟ به همین دلیل اجازه میخواهم شجاعانه و صادقانه بگویم که پادشاه ِ مرده ماهیها، لخت است!
اگر هدف این نمایش، مذمت خیانت و جنایت و جنگ بود، آیا نمیشد راه سادهتر و خوشایندتری انتخاب میشد!؟
من و دوستانم نفهمیدیم چرا بعضی بازیگران، دوان دوان خودشان را به دیوار میکوبیدند!
چرا اول نمایش آن دخترک مثل خوابگردها بود و هر بار وارد شدن به صحنه و برداشتن عروسکش چه معنی و مفهومی داشت؟ آن دختری که آخر نمایش رو به تماشاچیان ایستاد و بچهها دو سطل مثلاً خون ریختند روی سرش، دلیلش چی بود؟
من نفهمیدم چرا اون آقای شبه خانم که در رؤیای برادر شاه بود یک لنگه پوتین داشت یا مثلاً چرا کشیش لباس مخصوص نداشت و شلوار لی پوشیده بود! چرا یک سرباز مدام مادرش را صدا میکرد؟ کلاههای سربازی با چه هدفی مدام پایین و بالا میرفتند؟ موتوری که ناگهان آخرای نمایش آمد و چند دور زد و رفت، چه هدفی داشت؟ و بسیاری از سؤالات دیگر که از آن میگذریم.
در یک جمله، اگر نمایش برای تماشاگران حرفهای و هنرمندان تئاتری بود، انصاف حکم میکرد از قبل اطلاعرسانی میشد تا خیلیها مثل ما از اینکه وقتمان را (آن هم در آن شب بارانی و در آن فضای تنگ و مهآلود جایگاه تماشاگران) صرف این نمایش کردیم، پشیمان نمیشدیم و اگر هم برای عموم هست، بهتر بود از قبل، توضیحات یا بروشوری به دست مردم میدادند.
متاسفانه نویسنده این مطلب آشنایی با نمایش رمز ها و اشارات ندارد. والا لااقل می فهمید که آمدن آن موتورها به صحنه نشان دهنده یک جنگی است که بر کشور مورد بحث تحمیل شده... رمزپردازی خوبی در این نمایش شده بود خب من هم برخی اش را نمی فهمیدم و باید دانش خودم را درباره کار نمایشی بالا ببرم و ...
سلام. بنده هم موافقم. بسیار خوب گفتیدبخصوص در مورد پادشاه و... از صراحتتون ممنون.
برای من هم بسیار مبهم بود، البته مصاحبه با آقای جمالی را خواندم، گویا برای ایشان هم کلا مسئله مبهم است، بهرحال چیزی دستگیر ما نشد، کاش خود هملت یا شکسپیر بیاید اینجا توضیح بدهد.
من هم دقیقا جمعه شب این نمایش رو دیدم. و تمام حرف های شما حرف های من هم بود و هرکس نظرم رو درمورد این تئاتر میپرسید دقیقا همین مطالب رو برایش عنوان میکردم. واقعا جای بحث و بررسی دارد! و باید پاسخگوی سوالات و ابهامات تماشاچیان باشند...
خانم رضا زاده به شدت باشما موافقم کاش عباس جمالی بیاد همینجا توضیح بدهد