کاشان نیوز: محمدرضا مهدیزاده* در مقالهای دیدگاهها و نظریات خود در باب مدیریت شهری را مطرح نموده و مدیران شهری را به نگرشی نو فراخوانده است:
آینده و نوع توسعه و رشدِ موفق شهرها نیز چونان کشورها در احاطه عوامل و پارامترهای مختلف است و با نگاه جامع و کلاننگری چون آمایش سرزمینی و پایداری، بنا به شرایطِ هر زمانه مشخص میشوند. امروزه سخن از یک الگوی واحد و صلب و لایتغیر و تعصب و اصرار بر آن، با مقتضا و جایگاه پیچیده، نسبی و چند رشتهای توسعه، در تعارض است؛ اما چیزی که مورد اجماع وفاق جهانی است و تجارب اکثر کشورهای موفق و حتی ناکام آن را ثابت میکند، تأکید بر «پایداری و موزون بودن توسعه» sustainability در کلیه سطوح اعم از محلی و ملی و جهانی است؛ یعنی «توسعه برای همه گروهها و نسلها و برای و همراه و همدلانه با انسان و محیطزیست». به زبانی ساده و خلاصه پایداری یعنی سبزی و آب داشتن در عین قناعت و خستِ جغرافیا (همانند پیشینیان ما که در مکانهای عمومی و خانههای کاشان علیرغم محاصره کویر و کمآبی، عمدتاً حوض آب و درختان سبز مثمرِ انار و انجیر و چهارفصل کاج و سروشان برقرار و پایدار بود). ازاینرو سخن از دوقطبیهای سفتوسخت مانند توسعه صنعتی یا فرهنگی برای شهر نیز دشوار و برای آنکه به جزمت غیرقابل تحقق یا عاجز از راستآزمایی نینجامد باید با دیدن و توجه و التفات عملی به همه عوامل و خاصه نمونهها و تجارب رخداده تاریخی، صورت گیرد. نمونههایی که اعتقاد به برتری و هژمونی توسعه صنعتی و ایجاد اشتغال با صنعت را هرچه بیشتر تضعیف میکند.[۱]
قابلذکر است در این مناقشهِ صنعت و سنت، منظور از صنعت نه صنعتگریِ سنتی و خانگی و مبتنی بر دست و فنّاوریهای اقلیم-بنیاد و سبک، بلکه صنعت موج دومی تافلری، بزرگمقیاس وارداتیِ کثیر الآثار یا نوع سنگین و آلاینده و فاقد نسبت با سنت و فرهنگ است. وگرنه شهری چون کاشان بنا به شواهد و شهادت اکثر گردشگران هر عصرش، شهری صنعتگرانه و با رونقی منبعث از آن بوده است. خاصه در عصر صفوی و فرمانداری ۱۵ ساله آقاخضرای نهاوندی و ترور مشکوکش در حضور شاهعباس (۱۰۰۰-۱۰۱۶). یا حتی قبل از آن، شاهکارهای بازمانده قراقرنلویی نظیر آثار عمادی میدان سنگ در عصر خواجه عمادالدین شروانی خود مؤید میزان توسعه صنعت و فناوری خاصه رشد صنعت سنگبری و کاشیسازی و تزیین و احتمالاً ساعتسازی (بنا به روایت زینت المجالس که هرسه رشته تقریباً تا عصر قاجار مضمحل شدند) در کاشان هستند. تمامی این صنایع برآمده از دل سنت و جامعه شهری و ریشه دوانده بر فکر و اندیشه کارگزاران، اصناف و مردم صنعتگر و تاجر بوده است (مانند بازار سنتی اما عملاً مدرن کاشان یا انتقال آب شرب خنب و دره با قنات از زیر کاشان به آران و… و ساخت باغها و سیپک ها. رک، پرتو بیضایی ۱۴۰۰).
اما در عصر پهلوی و دهه ۳۰، کاشان وارد دوران صنعت ماشینی و مدرن گردید و نخستین نشانه آن سوای از ایجاد چاههای عمیق آب و شرکتهای تأمین آب با چاه عمیق (رک خاطرات تفضلی و لاجوردی و دیگران)، در ساخت و راهاندازی کارخانجات ریسندگی و برق دارشدن کاشان (نراقی ۱۳۴۵:۳۲۷) و مهمتر تغییر بافت و کالبد شهری و بافت مرکزی و بازار کاشان است. خیابانکشی و آسفالت و تغییر در بافت بازار و کویها به تقلید یا تبعیت تهران (و شهردار مشهور رضاشاهی آن، بوذرجمهری)، آماده کردن فضا برای پویش وتحرکت «بنیاد صنعت نو» یعنی چرخش ماشینها و چرخها در شهری کوچک، بود. شهری که دامنه و گسترهاش شاید فقط از دروازه عطا به دروازه دولت میرسید (بیضایی ۱۴۰۰).
اما امروزه که از اکسیر و کرامات فناوری، به مضار و محاسن دوسویه تکنولوژی رسیدهایم، قطع پیوند آن با سنت و خانه و جامعه هم ناممکن و دخیل بستن بر معجزات آن نیز شمشیری دو دم است که گاه ممکن است صاحب آن را هم ملاحظه نکند و چهبسا در آینده «کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند». شهرِ در محاصره شن و کویر و گرما و کمآبی، در تاریخ، با مدارا و همزیستی با اقلیم و صنعت متمرکز بر این چالشها، رشد و توسعهیافته است. لذا فشار تک ساحتی بدان، نامتوازن کردن اقلیم گرم و خشک و طبیعت حساس و سست خاک و کمآب آن است. پس توسعه کاشان نه با نفی مطلق صنعت بل بنا به سرشت انطباق گرانه این ولایت، با فرهنگی و بومی و کاشانی سازی هر صنعتی میسر است که با اقلیم و تاریخ و فرهنگش سازگار و همافزا و همراه و در خدمت انسان باشد. بنای کاشانه این شهر بر خاک و خشت و سفال و هنر و چیزی است که فرهنگ نامیده میشود؛ یعنی از زمانه لاجوردهای سیلک تا آثار ابوطاهر و خالدکاشانی و کاشیهای زرینفام جهانی آنکه اینک در موزها در انظار ایستادهاند، از دل آن فر و دانش و ذوق و تربیت عالی و برتر از رفتارِ دانی و رفع نیاز روزمره و در یککلام انسانوار و نیکوزندگی درخور و اصیل رخ میدهد. کنشهایی که به شعر و شعور و فکر و فرهیختگی و عمارت و روزگار و ابنیههای آگنده از تاریخ و انسانیت و نیکی میانجامند.
اما برای توسعه فرهنگی شهری که میراثش غنایی برتر از هزاران کارخانه آهنین است و تاریخش بااینهمه آثار، مبتنی بر چنین میراث فرهنگی بجا مانده است چه میتوان کرد و طرح انداخت. نخست لحاظ کردن پایداری و توازنِ رابطه اقلیم و انسان برای هر اقدام نو، دوم توجه به تاریخ و فرهنگ در هر ساختوساز و شهرسازی و سوم تأمین زیرساختهای متناسب با این پیشینه سفال و تجارت و هنر و عادت و آموزش دادن مردم به زیستن و گرامیداشت این ارزش و سرمایه است.
معمولاً کارگزاران هر کوی و کشوری قبل یا بعد از اشباع فعالیتهای ضروری توسعه، به دنبال ساختوساز و مگاپروژههای خیرهکننده و عظیم المنظر یا وسیع الاثر و افتتاحیهها میروند. گذشته از شعار «کوچک زیباست»، فعالسازی زمینههایی برای توسعه ضرورتاً و همیشه از خلال مگا پروژهها و بزرگراه و پل و تونل و… نمیگذرد. درجایی که ظرفیتهای داخلی پر شدهاند، ظرفیتهای مرزی و حدی، نهتنها فرصتسازند بلکه ضربهگیر خوبی برای مهار سموم و ارزشهایِ نامطلوب و نژادپرستانهِ ناسیونالیسم افراطی و قومگراییهایِ سطحی، محدود و مخرب شهری و روستاییاند مثلاً بجای ستیزههای شهر یا استان کردن یک نقطه باید به فکر صدور و گسترش ارزشهای آبادانی و تولیدی و خلاقیتها و سنن خوب یک شهر و مکان مولد بود، یعنی در عمل گسترش و بسط نفوذ فرهنگی و مولد و زایشگر را بر بسط رسمی و بوروکراتیک و ساختاری حوزه استحفاظی و ممالک محروسه تقدم بخشید. مثل توان و آوازهای که پیشتر شهرهایی چون بغداد و نیشابور و بخارا و ری و جندیشاپور و خود کاشان و آوه داشتند، بدون اینکه همیشه دارالخلافه حکومت ولایتی باشند.
راهبرد دیگر اهمیت بخشی به همکاریهای مشترک و مرزی و حضور فعالتر در «توسعه حدی» است. توسعه سرحدی، همظرفیت ساز برای اقتصاد هر شهر و پیرامونش است و هم مهارکننده نژادپرستی/تعصبهای قومی و یک ضامن عالی توسعه ملی و کلاً گسترش توسعه. کارگزاران شهری با تعریف برنامهها و پروژههای مشترک و مرزی با نقاط و شهرها و استانهای مجاور میتوانند به این جنبش توسعه مرزی و میان اقلیمی وارد شوند و انسجام و همکاری اقلیمی را هم بالا ببرند. با تعریف طرحهای مشترک میان دو مرکز مختلف (دو یا چند استاندار، شهردار، قوم، شهر، روستا و…) عملاً خلأهای توسعهنیافتگی و فقر حاشیهها که در سرحدات هستند پر میشود، همظرفیت نو ساخته میشود. همکاری جای تضاد را میگیرد، فرصتهای وابستگی جای تهدیدهای قومی عشیرهای را پرمیکند و مهمتر، تعامل و برخورد فرهنگی موجب اشاعه توسعه و ارزشها و چند فرهنگی و رستن از تعصبات تکفرهنگی و قشریگری میشوند و درخشش تواناییهای خوب، یادگیری بیشتر و نوآوریهای متنوع را در پی دارد.
یکی از این حوزههای کار و طرح مشترک برای کارگزاران شهری، توسعه زیرساخت است. جادهها و دسترسی آسان و ارزان یک نمونه آن هستند. میتوان مرکزیت شهرها را با سیاست توسعه انسانمحور و نه خودرو محور و تشویق پیاده محوری (فاقد آلایندگی، ترافیک، تخریب و تشدید ارتباطات و معمای انسانی) توسعه داد (همانطور که در گذشتهِ کاشان، فنّاوری همزیستانه دوچرخه با عرض گذرها و کوچههای تنگ برای تمام سنین منطبق شد و دوچرخه همراه و ابزار کودک تا پیر بود). در مقابل، اتصال مکانهای پیراشهری را با ساخت و نگهداشت یا بازسازی راههای مناسب در دستور کار توسعه زیرساخت قرارداد. به عبارتی سوای ارتباطات سیار و الکترونیکی و اینترنتی، جایگاه ارتباطات و کیفیت ترابری سبک و سنگین (دوچرخه تا خودرو) مراکز و اقمار و همسایگان را گسترش و تعمیق بخشید و فرهنگ و هنر و سنت و تلاش را بر صنعت و ماشین سوار کرد (نه بالعکس).
مثلاً بجای اولویتبخشی به چند بانده کردن مسیرهای نهچندان ضروری و سازههای غولآسا و گسترش نمادها و ابزار فرهنگ سرمایه سالارِ مالسازی (در تضاد و تهدیدگر بازار و تیمچه سنتی و بومی) در شهرهایی که اصلاً نه مرکز و نه معابرش خودرو محور طراحی نشدهاند، آسفالت کردن یا جاده و محور و گذرسازی برای دوام و قوام و تلالو فرهنگ و سنت را در پیش گرفت و این مکانها را با ارتباطات جادهای مناسب و فکرشده، از انزوای فرهنگی و میراثی و توسعه خارج کرد. این زیرساختها شبکههای خرد و بازارهای محلی را با گسترش گردشگری و بازدید نیز رونق میبخشد و به حفظ معیشت و مهمتر اقتصاد تولیدی روستاها نیز یاری میرساند (اگر در برابر مالها منهدم نشوند).
یک نمونه آن استفاده از ظرفیت تاریخی فرهنگی ناحیه کوهستانی اردهار کهن و ارزشنهی و سوار کردنش بر زیرساخت جادهای است. کاشان اینک با دو مسیر اتوبان و جاده قدیم به قم و پایتخت و کل ایران وصل میشود. یک مسیر سوم و مغفول راه میانبر و سرسبز راوند، گلستانه، چنار، برزآباد، کله، ارمک و ازناوه و جادهای است که تا روستای کوهستانی و مرزی رهق در مرز کاشان و قم (وسف در آنسوی کوه در قم) رفته است و بخشی از روستاهای منطقه اردهار را به هم متصل میکند. اگر این مسیر بازشده و به فردوی قم و درنهایت تهران متصل گردد، عملاً یک «جاده و گذرگاه سبز و فرهنگی» در سرحدات مرکزی ایران و دو شهر بازمیگردد و دو شهر قم و کاشان در مسیری نو پربازدید به یکدیگر وصل میشوند و روستاهای سبز و مولد و «کشاورزی محور» اطراف نیز از منافع اقتصادی، گردشگری و میراث فرهنگی دسترسی جهانی برخورداری بیشتر میابند. در همین «جاده فرهنگ و میراث کاشان» میتوان یک باغموزه و مجموعه فرهنگی بزرگ را در محلی مناسب در محدودهای تقاطع چنار تا برزآباد با طراحی، کاربری و اهداف حتی فراملی و بینالمللی (با توجه به شهرت جهانی سهراب و کمالالملک) نیز برپا کرد و یاد نویسندگان، شاعران و نقاشان بزرگ کاشان را که از اتفاق از این خطه برخاستهاند با مرکزی فرهنگی و خلق ادب و هنر نو گرامیداشت (پیشنهاد نگارنده باغموزهای بنام سپهری اما با بوستانها و بخشهایی بنام مشاهیر منطقه و در محل باغ تاریخی اما معدوم مشرقی است تا باز تاریخ کاشان زنده شود). ظرفیت فرهنگی چنین مرکزی با رفع انسداد این جاده و جاذبههای سبز روستاهای ییلاقی آن انقلابی برای کاشان در حوزه کشاورزی، صنایعدستی و میراث فرهنگی و توسعه روستایی و هنر و ادبیات به پا میکند که اثرش از دهها صنعت آلاینده و مخرب با منتفعان و ذینفعان اندک، بسیار بیشتر است.
منطقه و حلقه اردهار و جایگاه دو بنبست گشایی از آن – نقشه ماهوارهای گوگل
کریدور دوم فرهنگی دیگر میتواند کمربندی بیناشهری و تاریخی دوم اردهار باشد (به نقشه و خطوط قرمز داخل آن نگاه کنید). کمربندی دوم (اولی جاده کاشان، نراق، دلیجان است) باید رینگ و دایره پیرامون ناحیه اردهار را کامل کند. روستاهای اردهار با توجه به ارزش تاریخی این کوه و مزارع و دههای اطرافش میتوانند نقاط فرهنگی و کشاورزی پیرامون این حلقه باشند. کریدور دوم میتواند تکمیلکننده همان جاده قدیم کاشان نراق دلیجان (جاده اردهار) باشد. بدین نحو که با تکمیل چند کیلومتری اضافه و جدید، این حلقه و رینگ اردهار را کامل کند و روستاهایی دیگر را به هم و به نقاط شهری و کشور وصل کند (از مرق و بابا افضل فیلسوف آن تا قالهر و نیایشگاه ناهیدی آن) و سابقه قدیم دو گدار دنبو تا دایی (دوسوی دسترسی روستاهای غرب به شرق اردهار در گذشته) را زنده سازد. میتوان جاده دومی را در مسیر جاده قدیم کاشان- موته، با اتصال به این جاده و شروع از روستای ویدوجا (سه ده کهن ازوار، ویدوجا ویدوج) آغاز و بازگشایی کرد. دالانی که از پای رشتهکوههای منطقه اردهار از دامنههای مرق و سادیان تا سده و قالهر و دربجوقا، مزوش، سینقان و نراق و دلیجان آغاز شود و بهعنوان رینگ دوم زیرساختهای بینالمللی اردهار، کاشان را به استان مرکزی و شهرهای اطراف (دلیجان، محلات، گلپایگان، اراک، قم و…) و مجدداً مرکز ایران وصل کند. مسیر این کریدور را میتوان باز «سیاحتی و کوهستانی و سبز» تعریف کرد تا در تابستان علاوه بر بهرهگیری از مناسبتهای فرهنگی- طبیعی (تیرگان و مهرگان و سده و.قالیشوران و گردو میوه و گل و گلاب گیران) به قطب گردشگری و توسعه و آبوهوای پاک و اسکی و کوهنوردی نیز تبدیل شود. شروع مسیر پیشنهادی که هنوز ایجاد نشده و باید بنبست گشایی شود از ویدوجا، سپس مزارع مسینه گرد، قرقون، دنبو، ابیجک، سایر مزارع و جاده خاکی کاشان به قالهر، جاده اسفالت دلیجان به قالهر، مسیر خاکی قالهر به روستاهای دربجوقا، توت، چهارباغ، مزوش و درنهایت مسیر اسفالت مزوش، سینقان تا آزادراه نراق به دلیجان در نظر گرفته میشود. این کریدور دایره اردهار را کامل خواهد کرد. تعریف چنین پروژههای زیرساخت علاوه بر اتصال کامل شهر و روستاها و مزارع و مکانهای سیاحتی و فرهنگی و میراثدار میتواند با سیاست و اقدامات مناسب و بازسازی و نگهداشت مانع ویرانی ابنیه تاریخی هم شوند. مثلاً مسینهگرد کهنترین سایت پیشاتاریخ در میان دو شهر دلیجان و کاشان شناسایی شده و روستای قالهر کهنترین یادکرد متنی و تاریخی و اسطورهای را حتی نسبت به کاشان در قبل اسلام دارد یا مزوشِ ییلاقی در غایله نایبیان (پتانسیل میراثباری که اصلاً بدان توجه نشده) سرگذشت مفصل دارد. این کریدور یا دالان فرهنگی نیز میتواند ظرفیت جدید و فوقالعادهای بر اردهار مهجور ایجاد کند، همکاریهای بینشهری و روستایی را افزایش دهد و توسعه را برمدار و ناخدایی فرهنگ درآورد نه بر تابعیت و حاشیگی با فرمانِ صنعت. البته شرط موفقیت چنین طرحها و اقداماتی نه نگاه تکساحتی و مهندسی و عمرانی صرف بلکه چندرشتهای و مشارکت همدلانه همه اصحاب و شهرها و نهادها خاصه ایفای نقش مؤثر فرهنگ و تاریخ در آنها است. بعلاوه باید به مضار امروزین گردشگری ناپایدار و بیرویه و خطر از اصالت و بکری خارج کردن و تخریب و فرسایش اماکن روستایی و فرهنگی هم حتماً در این طرحها، بهعنوان معضل و چالش جدید گردشگری توجه لازم را بدستآرد؛ و راههای لازم رفتاری و فرهنگی برای آنها با کمک ویاری جستن از متخصصان فرهنگی و ایرانشناس ارائه شود. بعلاوه نکات مهم در حوزه آب و برق و ساختوساز روستایی از مهمترین موضوعاتی است که باید بدان تأمل مجدد شود. تأمین برق بدون هزینه و آلودگی فضایی با سیم و کابل و تیر و دکل در مناطق کهن و با بهره از باتری خورشیدی اینک میسر شده است. احیای قناتها و بازاندیشی در چگونگی و حتی بهینهسازی مصرف منابع محدود آب روستایی و تطابق آنها با جمعیت یا روشهایی برای جلوگیری از نابودی معماری و سازهای روستایی و ادغام نشدن آنها با معماری شلخته و بازاری و فدا نشدن در ویلاسازی و تخریب منابع طبیعی ازجمله پیوستها و الزامات مهم این نوع طرحها باید باشند.
منابع
بیضای، پرتو ۱۴۰۰ کاشانه دانش، تصحیح افشین و حسن عاطفی، ارمغان ادب
نراقی، حسن ۱۳۴۵ تاریخ اجتماعی کاشان، موسسه مطالعات دانشگاه تهران
[۱]ایوانزاز نظریهپردازان مشهور توسعه که کتاب دولت و توسعه او در ایران منتشر شده استدلال میکند که صنعتیشدن به دو دلیل اصلی برای توسعه ناکافی است. «نخست، تحول فناوری بدین معناست که دیگر صنعتی شدن نمیتواند برای بخشی بزرگ از جمعیت، شغل درآمدزا ایجاد کند. ایوانز نسبت اشتغال کارخانهای را به کل اشتغال در دوران مختلف تاریخی بررسی کرده است. مقایسه مسیرهای توسعهیابی انگلستان، ایالاتمتحده، برزیل و چین نشان میدهد هرچه صنعتی شدن دیرتر آغاز شود، سهم جمعیت شاغل در صنعت کمتر میشود؛ بهطور مثال چین کمترین نسبت شاغلان در صنعت را نسبت به چهار کشور دیگر داشته است. ایوانز میگوید هر راهبرد مستحکم توسعه باید راههای ایجاد اشتغال مولد مفید را بیابد. ازآنجاکه صنعتی شدن نمیتواند بهتنهایی مسئله اشتغال را حل کند، باید به بخشهایی پرداخت که قابلیت اشتغال فراوان دارند. بهاینترتیب ایجاد کار شایسته در بخش خدمات ضروری میشود. ازنظر ایوانز دلیل اصلی دوم برای اینکه چرا صنعتی شدن دیگر برای توسعه کافی نیست، تغییر خصلت سرمایهداری است. در دهه ۱۹۶۰ هم یافتن پیوند قوی بین صنعتی شدن با بهروزی انسان سخت بود؛ اما اکنون مشکلتر شده است. به دلیل هرچه جهانیترشدن قدرت سرمایه، امکان انتخاب فضا برای سرمایه محلی کمتر و نایابتر شده است. این مشکل در ۵۰ سال اخیر تشدید شده است. ایوانز گوشزد میکند که سرمایهداری امروز مرکب از سرمایهداری مالی و سرمایهداری صنعتی است که با هدایت انحصاری باورها کسب درآمد میکنند. در چنین نظامی که تحت سلطه چنین سرمایهای است، ایجاد فضا برای اشتغال شایسته و کافی محدود است. در این وضعیت جدید، این باور به چالش کشیده میشود که در جنوب جهانی، صنعتی شدن قابلیتهای انسان را شکوفا و حمایت اجتماعی را تضمین میکند. پیتر ایوانز بهطور دقیق کره جنوبی را بررسی کرده است. او معتقد است کره جنوبی به چندین دلیل «روایتی موفق» است که صنعتی شدن تنها یکی از آنهاست. داستان «معجزه» کشورهای آسیای شرقی به این خلاصه نمیشود که صنعتی شدن همه مسائل را حل کرده است. بهبود کیفیت زندگی به باز توزیع زمین و سرمایهگذاری بالا برای ازدیاد قابلیتهای انسانی (آموزش، بهداشت، زیرساخت سبک و…) وابسته بوده است. این کشورها راهبردهایی جامع برای توسعه داشتهاند. این تصور هم که برای ایجاد شغل تنها به سرمایهداران باید متکی بود، نادرست است؛ چون آنها تمایل به استفاده از فناوری کاراندوزدارند». (تأکید از ماست. کانگراون، اینگرید،۱۴۰۱ نظریه توسعه وابسته، ترجمه کمال اطهاری، شرق ۱۰ تیر ۱۴۰۱).
*دکترای جامعه شناسی
دیدگاه شما