کاشان نیوز-ابوالفضل نجیب: از زمان خلق دنکیشوت توسط سروانتس اسپانیایی و به روایت درستتر از زمان اولین چاپ این اثر جاودانی در سال ۱۶۰۵ تا امروز کمی بیش از چهار قرن میگذرد.
از آن زمان تا امروز دنکیشوت تقریباً در تمامی جهان به نماد مشترک برای توصیف انسانهای متوهم و در تمام حوزهها و عرصهها تبدیل شد. همزمان با اولین ترجمه دنکیشوت در ایران به سال ۱۲۹۱ توسط کیومرث پارسای و بعدها محمد قاضی این شخصیت ساختگی به رایجترین استعاره برای معرفی آدمهای متوهم تبدیل شد.
اهمیت شخصیت دنکیشوت بیتردید در جهانشمول بودن و تعمیمیافتگی به جهان فکری و نوعی انسان – فارغ از هر تفکر و جغرافیا و منش و ایدئولوژی است.
آنچه شخصیت سروانتش را جهانی کرد در پیوند با همین خصیصه منحصربهفرد و تعمیمپذیر به جنس آدمهای متوهم است. عالم و جهانی که صرفنظر از جنبههای طنزگونه و فانتزی اما برگردان و ترجمان ابدی نوعیت این آدمها به شمار میآید.
این مقدمه از باب آشنایی احتمالی کسانی است که تقرب ذهنی چندانی با عالم ادبیات کلاسیک و بالمآل اثر درخشان سروانتش و تأثیر شخصیت او بر فرهنگ جهانی ندارند.
کموبیش به همین دلیل ناچارم مخاطبان این یادداشت را به خوانش رمانی که از اولین چاپ آن تا امروز کمی بیش از چهار قرن میگذرد و البته همچنان در کانون توجه و خوانش نسلهای متوالی، ارجاع دهم. بهانه این ارجاع هم اظهارات جناب بهروز افخمی فیلمساز جمهوری اسلامی درباره کرونا است.
پیشتر لازم میدانم این نکته را اشاره کنم که ظاهراً کرونا در ایران برخلاف سایر نقاط این کره خاکی که اسباب ظهور ترس و نگرانی و تلاش و فقر و بیکاری و همزمان خستگی و دلمردگی و عصیان جمعی علیه خانهنشینی و محدودیتهای اجتماعی و درنهایت بحران جهانی گردیده. در ایران اما جز دستمایه قرار گرفتن برای انواع شوخی و طنز و مطایبه و مهمتر بروز و ظهور انواع توهمات سیاسی و اجتماعی و همزمان اکتشافات درمانی و پیشگیرانه و صدالبته اظهارات ضدونقیض درباره موجودیت این ویروس اهمیتی نداشته.
این اظهارات البته هیچ دخلی هم به حرفه و جایگاه و دانش و … افراد ندارد. ظاهرن در این ملک و دیار میشود درباره هر موضوع و فارغ از اینکه چه اندازه منزلت و جایگاه واقعی ما را به مخاطره بیندازد، میشود اظهار فضل و دانش کرد. تنها به این شرط که به مذاق خوش آید.
هرچند به تعبیری این نخود هر آش شدن در خون ما ایرانیها جاری و ساری و مسبوق به سابقه تاریخی است. چنانچه در اغلب سفرنامههای مستشرقین بهکرات به این میل ذاتی و درواقع توهم همهچیزدانی اشاره و تأکید شده باشد.
آنچه این تمایل شاید ناخودآگاه و شاید هم عالمانه را در کانون توجه و سؤال انگیز میکند، نه از سوی آدمهای عادی همچون دنکیشوت سروانتس که یک کشاورز بود، بلکه از سوی کسانی است که به صفت انتلکتوئل یا روشنفکران عرفی شناخته میشوند. آنچه آقای افخمی درباره موجودیت و کارکرد سیاسی و اجتماعی کرونا فلسفهبافی کردند، ناظر بر این معنی است.
این تمایل را بیش از هر انگیزه سیاسی و جناحی و اجتماعی و … و در خوشبینانهترین حالت، تأکید دارم خوشبینانهترین – میتوان مترتب بر همان روحیات دنکیشوتی تعبیر کرد. والا برای درک واقعیت آنچه در اطراف ما و جهان پیرامون میگذرد، تنها بهره داشتن از حواس معمولی و کمی احساس درد مشترک با جهانی دردمند و قربانیانی اغلب غریب و بیپناه کافی است.
اینکه آقای افخمی نفس وجود کرونا را انکار و به توهم جهانی تعبیر کنند، همان نگاه دنکیشوت سروانتس به جهان پیرامون را تداعی میکند. همان لشکرهای ذهنی و آسیابهای بادی و خلاصه همه آن جهانی که حاصل یک ذهنیت متوهم به بدیهیترین واقعیت مادی جهان اطراف است. اظهارات آقای افخمی از جهاتی شاید ناظر بر این حقیقت تلخ باشد که جهان هزاره سوم همچنان درگیر نهتنها ذهنیت دنکیشوت وار که به تعبیری درستتر بیماری دنکیشوتی و به لفظ امروزیتر نارسیسم است.
تفاوتی نمیکند تجسم مادی و عینی دنکیشوت های امروز انسانهای عادی یا فرهیختگان یا روشنفکران و … باشند. آنچه این توهم را مرزبندی و تبعات و نتایج آن را متفاوت میکند جایگاه فرضی دنکیشوت های زمانه است.
شاید اشاره به این روایت تاریخی درباره یکی از لشکریان یزید در روز عاشورا که وصیت کرد در صورت کشته شدن توسط امام حسین سر او را بر بلندترین نیزه برای دورهگردی نصب کنند، بهنوعی بتواند از جهاتی بر پیچیدگی نفس آدمی برای تأمین و تضمین دیده شدن در جهان پیچیده امروز قابلدرک و حائز اهمیت باشد.
ساعت خواب ! !! کلا اولین باره که اینجا نظر میدم،چه جوری تکراری میشه؟
خطاب به آغای افخمی و همپالکیهاش فقط باید یه جمله کوتاه گفت : اگه حرف نزنی کسی فکر نمیکنه لالی!!!!!
توصیف دقیقی بود اگرچه افخمی لیاقت چنین نقد مودبانه ای را ندارد. درود