کاشان نیوز- فاطمه عسگری: اول از اسم کتاب چیزی دستگیرم نشده بود٬ مقدمه را که خواندم گمان کردم که شرح زندگی کیمیاگری است که زندگیاش را در این راه گذرانده، کتاب ولی با داستانی از مسیح (ع) شروع میشود و بعد داستان زندگی چوپانی را بازگو میکند که در جستجوی افسانه شخصی خودش است. موضوعی که در سراسر کتاب از آن به وضوح سخن گفته شده است، باحوصله و دقت همهجا و هر وقت که پیش آید.
کتاب شرحی است از حقیقتی که تابحال اینقدر دقیق به آن نگاه نکرده بودم. شاید شرحی است از تصویری که مدتها پیش دیدهام؛ تصویر کودکیِ انسان با دو بال فرشته که هرچه کودک بزرگتر میشود، بالها کوچک و کوچکتر میشوند. اگر چه داستان کتاب چیز دیگریست، ولی بیشباهت به این تصویر نیست. آدمی از ابتدا، هدفی، علاقهای، رویایی، آرمانی، آرزویی دارد که به زندگیاش معنا میدهد، میگویند طول زندگی مهم نیست، این عرض زندگی آدمی است که به زندگی او ارزش میدهد و همه ماجرای کتاب، داستان چگونگی طی شدن همین عرض است و البته خود انسان که چقدر خو کند به موانع و به آنها عادت کند و تسلیم شود یا برانگیزد و بجنگد و تلاش کند.
هرچه داستان پیشتر رفت معنای اسم کتاب بر من روشنتر شد. کیمیاگر در واقع خود انسان است. خودِ هر آدمی که در طول زندگیاش سعی کند مس وجودش را به طلا تبدیل کند تبدیل این مس به طلا همان آزمونها و ابتلائات بشر است، تبدیل مس به طلا در واقع خودِ جریان زندگی است. سر فرود آوردن در برابر ناملایمات زندگی و تسلیم شدن و شکست را پذیرفتن و به خواری و ذلت مبتلاشدن یا ایستادن و رنج بردن، برای رسیدن به حقیقت وجودی که همان ارزشها و انتخابهای اوست. انتخاب بین خوبی و بدی، بین خیر و شر، چیزی که از ابتدای خلقت بشر تاکنون هیچ تغییری نکرده و نخواهدکرد و این همان تقدیر آدمی است که تغییر ناپذیر است.
دیدار چوپان با پادشاهی که زرهی از طلا بر تن دارد میتواند نمادی از ملاقات پیر و مرشد باشد با سالک جویای حقیقت؛ مرادی که مرید را همراهی میکند تا از این مسیر به خوبی عبور کند و افسانهاش را به سرانجام برساند. تمام مسیر راه چوپان، مسیر زندگی همه ما آدمهاست با موانع و مشکلات و سرخوردگیها و شکستها، اما راههای پیش روی بشر متفاوت است؛ میشود پیر بلور فروش بود و ماند و به افسانه نرسید، میتوان چوپان بود و دوید و تلاش کرد و رنج برد و رسید. میتوان حتی جوان راهزن شد و به کل خطا رفت، انتخاب با خود آدمی است، که البته انتخابی سخت و دشوار است.
اما برای من پایان کتاب از همه محیرالعقولتر به نظر آمد، چیزی که حقیقتا انتظارش را نداشتم. وقتی راهزن در چهره چوپان نگریست و به تمسخر به او گفت که من هم رویایی را چندبار دیدهام که گنجی زیر درختی در کلیسایی متروک است. شاید چشمان من هم مثل چشمهای چوپان از تعجب گردشده بود که همه حقیقت زندگی همینجا بود، گنجها، ثروتهای عظیم در درون خود ماست. نزد خود ماست، به عبارتی شاید مصداق بارزی از این مصرع باشد که «آب در کوزه و ما تشنه لبان گرد جهان میگردیم»
و در این بین نشانهها بیتاثیر نیستند، نشانه گاه میتواند گرهای باشد که در کار میافتد، یا سرعتی در کار؛ نشانه گاهی پریدن پلک چشم است گاهی ردیف شدن ظرفها، گاهی خواندن پرندهای شوم، گاهی تفألی، استخارهای،….
اینها چیزهایی است که همه ما شنیدهایم فارغ از اینکه درست باشند یا نادرست برای عدهای نشانهاند، نشانه ولی گاهی میتواند اعداد ریاضی باشد برای کسی که عاشق ریاضیات است؛ میتواند نت موسیقی باشد نوشته شده بر کاغذی قدیمی که در جایی که انتظارش نیست پیدا شود، میتواند حادثهای اتفاقی، تصادفی، دیدن و شنیدن آیهای باشد، میتواند هرچیزی باشد که ما را یاد افسانه شخصیمان بیاندازد. نشانهها برای هر کس متفاوت است.
کیمیاگر اثر پائولو کوئیلو کتابی است فوق العاده، از نویسندهای که تابحال فقط اسمش را شنیده بودم و این اولین کتاب او بود که میخواندم. کتابی سراسر معنا و زیبایی، کتابی که برای من یک نشانه بود.
دیدگاه شما