کاشان نیوز: عباس شافعی- درخصوص سردابه مقدس جنب حرم حضرت سلطان علی (ع) نقل و حکایتهای فراوانی بر ذهن و زبان افراد جاری میشود. آنچه مسلم است در قسمت تحتانی سمت راست ایوان «صفا» سردابهای وجود دارد که سال ۱۳۴۱ حدود ۵۱ سال پیش از این، هنگام تشرف آیتالله «سید شهابالدین مرعشی نجفی» (ره) بهدستور ایشان دو جوان قسمتی از کف ایوان صفا را حفاری کرده و داخل سردابه میشوند…
این دو جوان تنها بازماندگان و شاهدین زنده آن واقعه تاریخی هستند که هماکنون در روستای «غیاثآباد» زندگی میکنند.
خبرنگار ما برای مستندسازی این رویداد به دیدار آنها شتافته تا از نزدیک ماجرای حضور در سردابه مقدس و حواشی آن را جویا شود. آنچه در پی میآید حاصل گفتوگوی ما با این دو جوان دیروز و دو پیر اهلدل امروز است که سالهاست در جوار حرم حضرت علی ابن محمد باقر (ع) و با مدد از انفاس روحانی و قدسی آن حضرت در کمال آرامش روزگار میگذرانند: «حاج ولیالله حسینی» که اکنون در سن هشتاد سالگی است، اینگونه آغاز سخن میکند: من آن زمان بنا بودم و کارهای حرم را انجام میدادم. حدود ۳۰ سالم بود. یک شب یکی از خدام حرم به من خبر داد که بیا حرم کار داریم، آیتالله «مرعشی» آمدهاند. وقتی به حرم رفتم دیدم در مورد سردابه صحبت میکنند. یکی از خدام که سن زیادی داشت، گفت گوشه ایوان صفا را بکنید به سردابه که کنار حرم است راه پیدا میکنید. با کمک چند نفر از کسانی که آنجا بودند، سنگهای کف ایوان را برداشتیم و روزنهای به اندازه اینکه یک نفر بتواند داخل سردابه شود، باز کردیم. آن زمان هنوز برق به مشهد اردهال نیامده بود. یک چراغ توری آوردند، من نردبانی گذاشتم و داخل سردابه شدم و بعد از من هم «حبیبالله حسنی» که آن زمان حمامی حمام حرم بود وارد سردابه شد.
«حاج ولیالله» درباره مشاهدات خود از سردابه اضافه میکند که: وقتی وارد سردابه شدیم فضایی حدود ۳ در ۱۲ متر بود که اطراف آن تابوتهایی چوبی تا زیر سقف روی هم چیده شده بود. در تابوتها بسته بود، فقط تابوتهایی که در ردیف رو قرار داشت باز بودند. داخل آنها پیکر افرادی قرار داشت دستشان را روی سینه قرار داده بودند و انگار با آرامش خوابیدهاند.
«حاج حبیبالله حسنی» دیگر شاهد عینی ماجرا که اکنون پیرمردی ۸۵ ساله است و آن زمان جوانی ۳۵ ساله و حمامی حرم بوده میگوید: «افراد زیادی آنجا بودند ولی جرات ورود به سردابه را نداشتند یک نفری بود بنام «آقا نظام» که عاقد بود در محل و مردم را به ازدواج هم در میآورد. ایشان آدم باسوادی بود. آمد پایین یک سنگ تاریخ بود بخواند، نتوانست بخواند. یک نفر دیگر هم آمد، نتوانست بخواند ترسید و سریع بیرون رفت.»
«حاج ولی» ادامه میدهد: «کسی نتونست سنگ تاریخ را بخواند. آیتالله مرعشی نجغی خواست وارد سردابه شود که نتوانست چون روزنه باریک و نردبان کوتاه بود. قرار شد آقا نظام بیایید پایین و نوشته روی سنگ را روی یک کاغذ بنویسد بیاورد بالا تا آقای مرعشی بخواند. آقا نظام نتوانست بیاید پایین یک نفر بود «مشهدی مصیب» نام داشت. او هم آمد نتونست بخوند تا اینکه یک نفر دیگر آمد این کار را کرد و آقا گفتند چیز خاصی نیست تاریخ دفن این اجساد نوشته شده است.»
«حاج حبیبالله حسنی» در خصوص وضعیت اجساد میگوید: «اجساد کفنپوش بودند ولی چند تا از تابوتها که ردیف اول بودند در آنها باز بود یکی از جنازهها هم از تابوت بیرون افتاده بود که آن را داخل تابوت گذاشتیم. جنازهها سالم بودند. متلاشی نشده بودند. ولی پوست آنها خشک شده بود ولی چهره آنها قابل شناسایی بود.»
وی ادامه میدهد: «من و حاج ولی که رفتیم پایین سواد نداشتیم. قرار شد آقا نظام بیاید وقتی خواست بیایید پایین نردبان کوتاه بود لبه نردبان روی یکی از تابوتها گیر کرده بود رد شد و ایشان سر خورد ترسید گفت من را بکشید بالا آوردندش بالا. حالش بد شد و غش کرد. بعد قرار شد یک نفری بود «مشهدی مصیب» نام داشت. همدانی بود و آدم باخدایی بود. او بیایید پایین. آمد ولی او هم نتوانست سنگ را بخواند. یک نفر بود بنام «آل یاسین» که محضردار بود. آمد پایین نوشته روی سنگ را نوشت برای آقای نجفی آورد بالا و آقا گفت این چیز خاصی نیست تاریخ است. اینها شهدایی هستند که بعد از شهادت امامزاده آوردهاند اینجا به امانت گذاشتهاند.»
حاج ولی ادامه میدهد: «عدهای میگویند اینها شهدایی هستند که زمان جنگ امامزاده همراه او بودهاند و در رکابش شهید شدهاند. ولی واقعیت اینست که زمان شهادت امامزاده اینجا بارگاه و زیارتی نبوده که سردابه داشته است. نظر درستتر اینست که اینها شهدایی هستند که سالها بعد از شهادت امامزاده به اینجا آورده شدهاند و به امانت گذاشته شدهاند.»
در حالی با این دو پیر مرد روشنضمیر خداحافظی میکنیم که همچنان سوالات فراوانی از راز و رمز سردابه مقدس ذهنمان را مشغول کرده است.
به نظرشمااگه من مریضموبیارم اونجاشفامیده
بنده نوه ی آقای آل یاسین هستم مادرم همیشه در مورد این واقعه که پدرشان به همراه آیتالله مرعشی نجفی وارد سردابه شدند و اجساد شهدا را سالم یافتند تعریف می کردند
با سلام. در اینجا نوشته شده که در زمان شهادت حضرت سردابی نبوده. خب این درست. اما از آنجا که من اهل فین هستم و از ریش سفیدان شنیده ام اینجا را بعدا رویش را صحن و حرم ساخته اند و سرداب در زیر باقی مانده. این هفته هفته شهادت حضرت سلطانعلی ابن امام محمد باقر است. یا حضرت سلطانعلی
جنازه های سردابه مربوط به یک واقعه تاریخی در دوره قاجار؛ جنگ بین حاکم کاشان و دولت مرکزی است.اینها کشته شدگان همان جنگند. اسناد این قول را الان در دسترس ندارم ولی بعدا ارائه می کنم. یکی از منابع تاریخی همان دوران بر این نکته صحه گذاشته است.
سلام و سپاس:از گزارش جالب شما ممنونم و دو نکته را عرض کنم: اول انکه مشهدی مصیب در راوند ما زندگی می کرد و گزارش او را چندین نفر برای بنده باز گو کرده اند. دوم آنکه در سال 1313 حاکم قم اعتضاد الدوله هم از این سرداب باز دید کرده و نکاتی را بیان کرد ه اند ... به خاطر جو جامعه مصلحت نیست همه چیز بازگو شود
جالب بود یا سلطان علی ابن محمدباقر(ع)