آتش نشان فداکار نوش آبادی/خاطره دهقان فداکار را زنده کرد
دیشب رفته بودم نوش آباد منزل محمد چاوشیان ، همان جوانی که چند روز قبل با تلاش وفداکاری جان صدها مسافر قطار تهران ، جنوب را از مرگ نجات داد . رفتم تا هم از طرف خود وهم از طرف مردم ایران از او تشکر کنم .
شما یک لحظه تصور کنید که اگر قطارمسافربری از ریل خارج می شد چه اتفاقی می افتاد . صدها کشته ومجروح به جا می ماند خانواده هایی داغ دار می شدند و قطار که سرمایه ملی است تخریب می شد.
خبرنگاران مرتب خبر این حادثه ی ناگواررا در صدا وسیما و ماهوارها منعکس می کردند. اما اکنون که این جوان با درایت خود قطار را از حادثه حتمی نجات داده است هیچ کس از او یادی نمی کند تشکر وجایزه بماند برای خودشان .
به منزلش رفتم با دیدن من محمد خوشحال شد و ازمن که به دیدنش رفته بودم تشکر کرد ، زن وبچه اش هم خوشحال شدند او در کنار همسر، دختر وپسر پنج ساله اش علی نشست و با میوه وآش داغ رشته از من پذیرایی کردند من از او خواستم تا در رابطه با آن اتفاق صحبت کند .
من محمد چاوشیان هستم وچند سالی است که درآتش نشانی شهرداری نوش آباد یکی از شهرهای اطراف شهرستان آران وبیدگل در حال انجام خدمت به مردم می باشم .
بعضی از روزها که در شیفت کاری آتش نشانی نیستم با یک ماشین حمل ماسه به معدن شن وماسه میروم تا به این وسیله کمکی برای مخارج خانواده ام داشته باشم .
روز دوشنبه هفته گذشته نهم خردادماه یک ساعتی از ظهر گذشته بود که با ماشین حمل شن وماسه به طرف معدن حرکت کردم در بین راه ونرسیده به ریل راه آهن متوجه شدم که یک دستگاه کمباین کشاوزی بر روی ریل راه آهن توفق کرده است نردیکتر که شدم دیدم چرخهای کمباین جدا شده وبه هیچ عنوان قادر به حرکت نیست ناگهان از دور دست صدای قطار را شنیدم دیدم فرصتی برای جدا کردن دستگاه کمباین از روی ریل وجود ندارد وهر لحظه احتمال نزدیک شدن قطار که از طرف روستای علی آباد می آمدوجود دارد.
قطارخود را از پشت بوته ها نشان می داد و چند کیلو متر با محل حادثه فاصله داشت ، سوار بر ماشینم شدم ودر جاده ای که در امتداد ریل قرار داشت به سرعت بسوی قطار حرکت کردم یک کیلومتر به قطار مانده بود ایستادم و لنگ قرمز رنگی را که با آن شیشه ماشینم را تمیز می کردم برداشتم از ماشین پیاده شدم و خودم را به ریل رساندم ودر روی ریل به سرعت طرف قطارمی دویدم در حالی که لنگ قرمز رنگ را به علامت خطر در روی سرم می چرخاندم اما قطار با همان سرعت به طرف من می آمد چندین متری که دیگر داشت به من نزدیک شود خودم را از ریل پرت کردم بیرون .
راننده خطر را حس کرد و ترمز قطار راکشید من در حالی که در خاک ها اطرف ریل افتاده بودم جرقه های آتش بین ریل ها و چرخهای آهنی کوپه ها را می یدم که همراه با صدای وحشتناکی بود که در بیابانهای اطراف می پیچید.
قطار هرچند ترمز گرفته بود اما همچنان با سرعت داشت به طرف دستگاه کمباین حرکت می کرد من از ترس چشمهایم را بستم تا شاهد بر خورد نباشم . لحظاتی گذشت اما از صدای برخورد خبری نبود چشمهایم راکه باز کردم دیدم قطار ایستاده است بلند شدم وبه طرف قطار و مکان توقف کمباین دویدم با نا باوری دیدم قطار درست در جلو دستگاه کمباین ایستاده است .
راننده قطارپیاده شد و بعد از دقایقی از شُک ناشی از خطرفاطله گرفت من را که دید از من بخاطر نجات جان مسافران وقطار تشکر کرد مدتی آنجا ماندم وقتی دیدم ماموران راه آهن کاشان رسیدند و نیروهای کمک رسان به محل حادثه آمدند من سوار ماشینم شدم وبه طرف محل کارم معدن ماسه حرکت کردم .
همان شب کشاورزان نوش آبادی خبر این فداکاری بزرگ را در کوچه پس کوچه های نوش آباد زبان به زبان برای دیگران تعریف کردند .اما هیچ مسئولی نه در سطح کشوری نه درسطح محلی از محمد چاوشیان بخاطر این فدا کاری بزرگ تشکر نکرد.
منبع:وبلاگ وطن من بیدگل
دیدگاه شما