کاشان نیوز-محسن کاشی: امسال علاوه بر کتاب قرآن؛ کتاب دیگری برای دانشآموزان پایه دوم ابتدایی ارائه شده است، کتاب هدیههای آسمانی.
در مقدمه کتاب آمده: بر اساس برنامه درسی ملی، تحولی بزرگ در نظام آموزشوپرورش کشور در حال وقوع است؛ و درجایی دیگر: این بخش در درسهای احکام قرار داده شده است و لازم است برای تکتک دانشآموزان در مدرسه انجام شود. آیا منظور از تحول عظیم، همین درس احکام، آنهم برای یک دانشآموز هشتساله است؟ آیا نمیشد همین چند بخش را در همان کتاب قرآن جای داد و تدریس کرد؟ تحول بزرگ را سالهاست با آزمونوخطاهای اشتباه و بیشمار دیدهایم و با عمق وجود لمسش کردهایم: نظام قدیم، جدید، ثلثی و… چه هزینههایی که بابتش نپرداختهایم لیکن هنوز هم به ثبات نسبی نرسیدهایم.
نظام کیفی کنونی هنوز خوب جا نیفتاده و هر کس نقش و وظیفه خودش را نمیداند، هدفش معلوم نیست و هنوز در مسیر تحول بزرگ گام برمیدارد، هر از چندگاهی با حذف یا اضافه درسی یا کتابی یا…! پدر و مادر باید در جلسات متعدد مدرسه شرکت کند و انواع شیوههای کیفی را که خود نیاموخته و نمیداند را بیاموزد تا با مدرسه و معلم و سیستم آموزشی همراه و همسو بشود که آخر هم نمیشود آنچه باید بشود و یک جای کار میلنگد، توگویی اسیر روزمرگی شدهایم که فقط باید بگذرد و بگذریم اما به چه قیمتی؟ همه اینها به کنار، آیا اصلاً کتابی که نه خطی برای چگونه شاد بودن دانشآموزان، بازیها و تفریحات و …نوشته شده است؟
در مقاطع تحصیلی دیگر نیز اشعار شاعران و نویسندگان بزرگ ادب فارسی مثل هوشنگ ابتهاج، رهی معیری، نیما یوشیج، خیام و محمود دولتآبادی، بزرگ علوی و…حذف شده است. چرا؟ دکتر شفیعی کدکنی در کتاب «با چراغ و آیینه» میگوید (صفحه ۴۶۲) شعر فارسی دو خانواده دارد: اول: فردوسی، ناصرخسرو، سعدی، نظامی، ابنیمین، بهار و پروین اعتصامی و خانواده دوم: سنایی، عطار، مولوی و… هر وقت جامعه ایرانی بیمار شود از قلمرو نفوذ این خانوادهها خود را برکنار میدارد و هرگاه که روی در ساختن و رشد فرهنگی داشته باشد خود را پناه این خانواده هنری میرساند. فرهنگ ایران تعالی و رشد خلاقیت خویش را در پرتو رقابت این دو خانواده به دست آورده است. معیار سلامت جامعه ما را، در طول تاریخ، باید از رهگذر نزدیکی و دوری به این دو خانواده جست. وقتی هنر و خلاقیت ما از این دو خانواده یا یکی از این دو دور شده باشد، آثار بیماری روحی و انحطاط در آن آشکار است. (شعر عصر تیموری و صفوی و قاجاری)
نقد دیگر روا بر این سیستم: دانشآموز هر چه سؤال و کنکاش کمتری داشته باشد، ارجوقرب بیشتری دارد. محصل خوب کسی است که آنچه کتاب و معلم میگوید را بی کموکاست و طوطیوار حفظ کند. سیستم مشق نویسی هم که مزید بر علت. تکرار و تبعیت، رکن رکین سیستم آموزشوپرورش است.
درواقع بیشترین چیزی که در این نظام آموزش داده میشود، نسخه جادویی کپی پِیست و عدم تفکر است، چیزی شبیه پخمه پروری که نتیجه مرگبارش، پذیرش اطلاعات و درسها توسط دانشآموزان، بی کنکاش و مداقه است و آنها را به مصرفکنندگانی صرف و نه تولیدکننده تبدیل کرده است. از طرفی این سیستم، سعی میکند تا همه را به یکشکل درآورد و به یک چوب براند! باید دید، کشف و پرورش استعدادهای فردی در زمینههای گوناگون چه میشود؟ استعدادهایی که در صورت عدم کشف و پرورش، میسوزد، دود میشود و به هوا میرود!
عمق فاجعه وقتی نمایان میشود که همین سیستم از داوطلبان ورود به مقطع دکترا (phd) تست هوش میگیرد، اینکه آیا آنها تفکر انتقادی دارند یا مغزشان صفر و یک است! باید از مسئولین امر پرسید که آیا فکر کردن را طی این مدت طویل آموزشی به او آموختهاند؟ این تست پیام دیگری هم دارد، اینکه روش آموزش فرد طی این هیجده، بیست سال اشتباه بوده و آن را قبول ندارند! همان چیزهایی که خودشان بهزور- نه انتخاب- به او یاد دادهاند.
خروجی آموزش پرورش نیز جای تأمل دارد. بررسی فقط همین یک مقوله رانندگی در خیابانها گواه همهچیز است یا این حجم از خشونت جاری و ساری در رگهای جامعه.
همه اساتید و بزرگان اهلفن بر این نکته تأکیددارند که اگر در حوزهای فاقد تخصص کافی و لازم هستیم و برنامه بلندمدتی برای آن نداریم، باید از کشورهای بزرگ و پیشرفته صاحب سبک که سالها در این زمینه استخوان ترکاندهاند، دودچراغخوردهاند و امتحان پس دادهاند و سرآمد این کار در جهان هستند، الگوبرداری کنیم تا باثبات، کار به اسلوب و قاعده گردد و از درجا زدن و عقبگرد و پرداخت هزینههای سنگین جلوگیری شود و همگی بهسوی پیشرفت و تعالی جامعه رهنمون شویم.
دیدگاه شما