کاشان نیوز– شیوا آقابزرگی زاده: نوشتن دربارهی فیلمی که از ابتدا تا انتها در فضایی بسته با تعامل افراد پیش میرود همچون نوشتن دربارهی جامعهای است که همهچیز در آن از خرد، میانه و کلان درهمتنیدهاند. بدیهی است که سخن گفتن از یکی باعث غفلت از دیگری میشود. نقطهی شروع یکی از این نقدها بر این فیلم همینجا کلید میخورد.
قصهی ابد و یک روز روایتگر زندگی یک خانواده است که با مشکلات متعددی روبرو هستند.
زمانی که فیلم ابد و یک روز عینکی را به مخاطب میدهد تا به چشم بزند و با آن زندگی افرادی را ببیند گویی شیشهی یکی از قابهای عینک را برمیدارد. بدین معنی که بخشی از جامعه را گزینش میکند و به مخاطب نشان میدهد و بخش دیگر را گویی مخاطب خودش در جامعه باید ببیند. گزینشی عمل کردن در انتخاب ایدهی اثر هنری دغدغهی ارزشی هنرمند است اما مشکل، زمانی رخ میدهد که درون اثر هنری گزینشهایی صورت گرفته باشد که میتوان ابد و یک روز را در این زمینه نقد کرد.
ابد و یک روز همانطور که از اسم آن پیداست گرفتار دام جبرگرایی است. گویی نگاه کارگردان به جنسیت، مکان تولد، نسب، وضعیت اقتصادی و روابط اجتماعی فرد نگاهی جبرگرایانه است.
افراد درون فیلم مانند خود فیلم در زندانی قرار میگیرند و برونرفتی از آن بهگونهای فعالانه پیدا نمیکنند. مصداقهای جبرگرایی اقتصادی را میتوان درفروش سمیه به مرد افغان، عدم توان پرداخت شهریه مدرسه نوید دید.
جبرگرایی اجتماعی را میتوان در محدود بودن روابط این افراد به خودشان در فضای بستهی خانه دید که زمینه ایجاد روابط و کنشها را با افراد و محیط کم میکند. وقتی با فردی غیرخودی هم رابطه برقرار میکنند او پشت خط تلفن است. به دوست فرزند شهناز هم اجازهی صحبت کردن نمیدهند و فوراً وارد دعوا میشوند و او را نهتنها نمیپذیرند بلکه به او اهانت میکنند.
پس مدارای اجتماعی که به صلح میانجامد در آنها اصلاً دیده نمیشود. وقتی علل اتفاقات ناخوشایند به پدر فوتشده و مادر زنده ارجاع داده میشود یعنی که سخن از جبر دیگری است که به جغرافیا و نسب فرد برمیگردد. جبرگرایی جنسیتی آنجاست که دختر معروف به کلفت و نوکر فیلم به دلیل قولی که به برادرش (پسر کوچک خانواده) داده به خانه برمیگردد. با دیدن کوتاه کردن موی سر برادر کوچکش و چرخش توپ در دست او، وی به خانه برمیگردد.
بهمحض برگشتش چراغهای خانه را روشن میکند. این بازگشت، نه گفتن به برادر بزرگتر و مرد زورگوی خانواده یعنی مرتضی است و در جامعه نه گفتن به خریدوفروش زنان بهمثابه برده است و آری گفتن به حضور زنان و مشارکت فعال آنان در جامعه است. صحنهای که این درگیری ذهنی با مخاطب را تکمیل میکند صحنهای است که مرد زورگو و مردسالار فیلم که مرتضی ست بر زمین نشسته صورتش پیدا نیست، یک لنگه درباز است و او پشت به خانهبر لنگه دیگر در خانه تکیه داده است خانهای که در آنکسی روی حرفش حرفی نمیتوانست بزند حالا نهتنها حرف و دستور او بلکه گفتمان مردسالاریاش برش میخورد و او گویی شکسته است بالاخره در اینجا ابد و یک روز برای مخاطب گشایشی ایجاد کرده است اما به چه قیمتی؟ به قیمت بیرون راندن مردان زورگو، زندانبانان زندانی، قدرتمندان بیقدرتی که همیشه احتمال دارد به اریکهی قدرت برگردند و اما قول سمیه به نوید (بهعنوان نمایندهی نسل بعد) نمایندهای که مرد است، جبر جنسیتی را همچنان پررنگ میگذارد.
درواقع گشایش پایانی فیلم برای نمایش ارادهگرایی افراد و غلبه بر جبرگرایی اندک است. بدین ترتیب نقش ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و تاریخی را پررنگتر از ارادهی افراد نشان میدهد و همین امر سبب شده جبرگرایی و انفعال افراد فیلم وزنهی سنگینتری پیدا کند تا ارادهگرایی و فاعلیت.
اینجاست که ساختار در برابر عاملیت قرار میگیرد و بهواقع ابد و یک روز با تمرکزش بر یک بخش، توسعهی شخصی افراد را نادیده میگیرد. حتی وقتی مخاطب به نویدِ فیلم که منزلت تیزهوشی را کسب کرده دل میبندد او متقلب از آب درمیآید. تقلب ریشه در دروغ دارد و هنجارشکنی است و شاید به نظر سازندهی فیلم تقلب یا دروغ راهی است برای شکستن حصار ساختارهای جامعه و حبس ابد و یک روز.
یکی از نقاط عطف فیلم را میتوان در زخم زدن بر مسائل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی جامعه عنوان کرد. درواقع خلاف عادت رفتار کردن سازندهی فیلم که پررنگ کردن صورتمسئله است و نه پاک کردن آن. حضور نمایندهای از هر نسل در فیلم نقطهی عطف دیگر فیلم است همانطور که نبود برخی از قشرها نقطهضعف فیلم است.
چراکه فیلم ابد و یک روز زندان را یا جامعهی زندانیشدهای را به تصویر میکشد که گاه مخاطب را به گریه میاندازد گاه میخنداند. گاهی هم افراد درون فیلم را میخنداند و به گریه میاندازد با رفتارهایی مثل بوسیدن، به کمپ فرستادن محسن توسط مرتضی، به نمایش درآمدن نگاه محسن به نوید هنگام دستگیری با حرکت آهسته، گرفتن پانصدتومانی نو توسط مادر و قایم کردن آن زیر تشک و دیالوگهایی مثل بده من (تریاک) بزنم به سرم.
مواردی ازایندست سبب میشود افراد احساس غم یا شادی کنند، بخندند، بگریند. حضور زنانی که به نظر میرسد از نسلی باشند که هم انقلاب اسلامی را دیدهاند و هم جنگ ایران و عراق را و همین امر اکثراً سبب سردرگمی در آنها شده است، حضور مردانی از بزرگسال تا نوجوان که رفتاری خشونتآمیز دارند ولو در نقاب مردسالاری یا غیر آن، حضور نامحسوس اما خشونتآمیز نیروهای برقراری نظم و برخورد مجرمانه با معتاد و نشان دادن نظام بوروکراتیک کمپ.
همه حکایت از آن دارد که ابد و یک روز قصهی آدمهای یک جامعه است با مشکلاتش و مشکلاتشان؛ اما آیا گریز از حبس ابد و یک روز پناه بردن به جنگزدگان افغانستان است؟
به نظر من نقد ونگاه خوبی نبود اولا متن سخت و دشوار بود در حالی که نیازی به این متن نبود در نگاه جامعه شناختی متن باید به زبان مردم گفته بشه خیلی از بالا به فیلم نگاه شده اصلا مرد سالاری در فیلم نیست یا فروش دختر در کار نیست یا جبرگرایی خیلی برای این فیلم بزرگ بود من دوست نداشتم متنتونو .ببخشید
Naghde ghabele tahsini bud.
نقد
سینما و تئاتر؛ صحنه بیهویتی یک بازیگر سینما و تلویزیون گفت: چرا در فیلمهایی مانند "ابد و یک روز" به جای اینکه زیبا نگاه شود و زیبا آفریده شود، سیاه نگاه می کنند و سیاه میآفرینند؟ شاید به دلیل این باشد که این کارگردانان قصد دارند تا در عرصههای پهناور برون مرزی حضور پیدا کنند و فکر میکنند که اینگونه ماندگار خواهند شد درصورتی که اشتباه است. جهانبخش سلطانی در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، منطقه اصفهان، در حاشیه تجدید میثاق هنرمندان اصفهانی با شهدا در گلستان شهدای اصفهان اظهار کرد: هنرمندان باید در عرصه بسیار حساس فرهنگ و هنر به درستی از میراث به جا مانده از شهدا حفظ و صیانت کنند. متاسفانه در حال حاضر شکوه فرهنگ و هنر به ویژه سینما و تئاتر میدان سیرک شده است و سالها از معرفت به دور افتاده و محیط معنوی فرهنگ و هنر به چالش کشیده شده است. سلطانی اضافه کرد: اگر این اتفاق ادامه پیدا کند و ذائقههای مخاطبان عوض شود، آدمها نسبت به فرهنگ و تمدن خود بی تفاوت و خنثی خواهند شد و دشمن نیز در لباس میش به دنبال همین قضیه است. وی خاطرنشان کرد: من در تهران در عرصه فرهنگ و هنر فعالیت زیادی میکنم و در پرده سینما و در صحنه تئاتر به جز بی هویتی که با آرمانهای شهدا فاصله زیادی دارد چیز دیگری مشاهده نمیکنم. شهدا خون خود را نثار کردند تا نگذارند عشق به خشم و محبت به کینه تبدیل شود. بازیگر اصفهانی سریال قصههای مجید افزود: هر چه از هنرمندان خواسته شود، آنها نیز همان را انجام خواهند داد و متاسفانه در حال حاضر آن چیزی که آرمانهای شهدا بوده از هنرمندان خواسته نمیشود. سلطانی تصریح کرد: در جشنواره فیلم فجر، باشکوهترین فیلمی که در کاخ جشنواره تجلیل شد، فیلم سینمایی "ابد و یک روز" بود چرا در اینگونه فیلمها به جای اینکه زیبا نگاه شود و زیبا آفریده شود، سیاه نگاه میکنند و سیاه می آفرینند؟ واقعا دلیل این موضوع را نمی دانم. شاید به دلیل این باشد که این کارگردانان قصد دارند تا در عرصههای پهناور برون مرزی حضور پیدا کنند و فکر میکنند که اینگونه ماندگار خواهند شد درصورتی که این طرز فکر اشتباه است. بازیگر سریال یوسف پیامبر خاطرنشان کرد: در جشنواره فیلم فجر تنها چند فیلم مانند "ایستاده در غبار" و "بادیگارد" از میان انبوه فیلمهای به نمایش درآمده مقداری متفاوت بودند. به نظرم "ایستاده در غبار"، میانه جبهه عشق است و با دیدن آن دقیقا به یاد هشت سال دفاع مقدس میافتیم. سلطانی اظهار امیدواری کرد نسل جوان، عملکرد و نگاهشان به سمت تعالی فرهنگ و هنر مقاومت باشد. همانطور که حضرت آقا فرموده بودند که آنچه باید در عرصه هنر اتفاق بیفتد، عرصه ادبیات مقاومت و جهاد است. چراکه این ادبیات اجازه نمی دهد که جوانان از ایمان و عشق و معرفت خود غافل شوند.
نقدقابل تاملی بود پاینده باشید